شهروند ۱۱۸۱ ـ ۱۲ جون ۲۰۰۸
هنرمندان حضوری جهانی دارند، دعواهای بیهوده ی حکومتی و قوم و قبیله ای را به فرمایش حافظ “همه عذر” نهاده اند.
چنگیز آیتماتوف هم از همین قبیله بود. آثارش را بسیاری از مردمان افزون بر ۱۵۰ زبانی که به آنها ترجمه شده بودند می خواندند.
من در نخستین کنفرانس انجمن جهانی قلم که پس از ۷۰ سال در مسکو برگزار میشد، او را دیدم و هر بار که فرصتی داشت با هم چند کلمه ای حرف زدیم. به ادبیات ایران توجه نشان می داد و از نویسندگان معاصر ما به محمود دولت آبادی علاقه ی خاصی داشت. حضور او با وجود نویسندگانی مانند گونتر گراس برنده ی نوبل ادبیات و دهها نویسنده ی نامدار دیگر جهان در مسکو پررنگ بود، و همه ی نویسندگان حاضر در آن نشست او را می شناختند و دست کم اثری از وی خوانده بودند، برای همین همیشه چند نویسنده از چهار گوشه ی جهان با چنگیز آیتماتوف مشغول گفت و گو بودند. تلویزیون های روسیه و اروپایی هم بعد از گونتر گراس بیشترین توجهشان را به او نشان می دادند.
حالا اما خبر آمده است که چنگیز خالق “جمیله” و “روزی به درازای یک قرن” در سالی که سال او و جشن حضورش در قرقیزستان نامیده شده است، درگذشته است.
رفته است از چند و چون فیلم شدن یکی از قصه هایش سر درآورد که ذات الریه گرفته و پس از سه هفته بستری بودن در بیمارستانی در شهر نورنبرگ آلمان تمام کرده است.
پدرش در دوران دیکتاتوری استالین اعدام می شود و خود چهارده ساله بوده است که رو به فعالیت سیاسی می کند.
همین را از او در مسکو پرسیدم و گفتم آیا از کرده ی خویش پشیمان نیست؟ گفت، راستش باورم نمی شود که در آن سن کم و شرایط جنگی من هم یکی از تصمیم گیرندگان سرنوشت روستایمان بودم.
آیتماتوف با بورس دولتی از دانشکده ی ادبیات “گورکی” در مسکو لیسانس می گیرد. پس از پایان تحصیل به قرقیزستان بازمیگردد، و سردبیری مجله ای به نام “ادبیات قرقیزی” را عهده دار می شود.
آیتماتوف دورانی را هم به روزنامه نگاری گذرانده است و از جمله خبرنگار روزنامه معروف “پراودا” در قرقیزستان بوده است.
او در امر سیاست نه تنها در چهارده سالگی و در روستای زادگاهش که بعدها هم در دوران حکومت شوروی پیشین و هم در عصر استقلال قرقیزستان سفیر هر دو کشور و یا حکومت در کشورهای مختلف اروپایی بوده است، اما شهرت و محبوبیت آیتماتوف نه به عضویت و حمایت او از حزب کمونیست و نه به انتقادهای اندکش از آن دوران و نه به دیگر کوششهای سیاسی اوست. آیتماتوف نویسنده است. از همان سال ۱۹۵۸ که داستان لطیف و عاشقانه “جمیله” را نوشت و منتشر کرد و راوی حکایت دختری روستایی شد که زیبا و جسور می خواست در دیوار بلند سنت و اخلاق حاکم بر روستا ترک بیفکند و تنها توسط برادر شوهر نوجوانش سعید، درک می شد، جهان از نویسنده ای خبر شد که حالا که در آستانه ی هشتاد سالگی از میان ما رفته، آثارش در ده کنج دنیا دیده و خوانده می شوند و در میهن خویش به اسطوره و افسانه می ماند.
رمان دوم آیتماتوف که به سال ۱۹۶۵ منتشر شد “اولین آموزگار” نام دارد. داستانی رئالیستی که از همان حال و هوای کشور شوراها حکایت می کند و شباهت بسیار به آثار گورکی دارد.
“دشت مادری” داستانی دیگری است از چنگیز آیتماتوف که به سال ۱۹۶۵ به همین شیوه رئالیستی منتشر می شود.
رمان های دیگر او در اواخر دهه هفتاد و اوایل هشتاد (۱۹۷۵ـ۱۹۶۶) به ترتیب عبارتند از “بدرود گل ساری”، “کشتی سفید”، “پرنده های آوازخوان زخمی”.
به فارسی نیز برخی از آثار او برگردانده شده اند از جمله “الوداع گل ساری”، “کشتی سفید” و “روزی به درازای یک قرن”. یاد چنگیز آیتماتوف نویسنده ی انسان گرا و بزرگ معاصر قرقیزستان که آثارش برای او شهروندی جهانی را به ارمغان آوردند، گرامی باد.