شهروند۱۱۷۴- ۲۴ آپریل۲۰۰۸


چرا کوهها را دوست داریم؟

چرا به کوهها عشق می ورزیم؟ اگر پاسخ درستی به این سئوال بدهیم معنای زندگی را تا حدود زیادی فهمیده ایم. کوهها منشأ حیات بشری هستند.

کوهها با ذخیره های آبی خود به طبیعت حیات می بخشند. باعث زندگی و نشاط طبیعت می شوند.شاید تا به حال فکر نکرده باشید از سه چهارم آب کره زمین تنها و تنها ۳ درصد قابل آشامیدن است و این ۳ درصد معمولا از ذخیره های یخچال ها و کوهها هستند.

کوهها در ابتدا پناهگاه انسان بوده و حالا نیز!

کوهها منشأ تمدن بشری هستند. بستر کوهها یعنی دره ها اولین نشانه های تمدن بشری را شاهد بوده اند.

دره های گنگ و برهما پوترا در هند، دره یانگ تسه در چین، دامنه های هیمالیا در هند، پاکستان، چین و قسمت های شمالی آن تقریبا سه چهارم جمعیت جهان را ساکن کرده اند. دره های مختلف آلپ در اروپا، منطقه البرز در ایران و زاگرس در غرب ایران، منطقه البروس در آذربایجان و گرجستان، منطقه راکی در آمریکا و کانادا، منطقه کلیمانجارو در آفریقا و سرچشمه رود اصلی آفریقا یعنی نیل و دریاچه ویکتوریا، تمام اینها دلایل وابستگی شدید انسانها به کوه است.

انسان می تواند خیلی چیزها از کوه بیاموزد. از جمله صلابت، صداقت، جسور بودن، آرامش داشتن و از همه مهمتر بخشنده بودن. از نظر تاریخی شگفت آور این است که فرهنگ کوه بسیار بالاتر از اینهاست. شاید مقالات متعددی را بطلبد.

صلابت، پاکی، صداقت انسانها از کوه است. آنقدر کوه وارسته است که اگر آن را شرح دهم دیگر با کفش بر روی آن راه نخواهید رفت. با تمام تحقیری که بشر به کوه روا می دارد، آن را آلوده می سازد و منابع طبیعی آن را به صورت ناشایست بهره برداری می کند، معذالک کوهها به ما شادی می دهند. کوهها به ما آب های زلال می بخشند، کوهها میوه های فراوان در دل دره های خود به ما هدیه میکنند.

بیایید همه با هم تصمیم بگیریم و قول دهیم که کوه را محترم شمرده و آن را آلوده نسازیم. کوهها مستحق نیایش هستند. به شعر نیایش از زنده یاد فریدون مشیری توجه کنید.

آفتابت

که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده است.

آسمانت

کو ز خمخانه حافظ قدحی آورده است

کوهسارت

که در آن همت فردوسی پر گسترده ست

بوستانت

کز نسیم نفس سعدی جان پرورده ست

همزبانان من اند

مردم خوب تو این دل به تو پرداختگان

سرو جان باختگان غیر تو نشناختگان

پیش شمشیر بلا قد برافراختگان

سینه سپر ساختگان مهربانان من اند

نفسم را پر پرواز ز توست

به دماوند تو سوگند که گر بگشایند بندم از بند

ببینید که آواز از توست

همه ذراتم با مهر تو آمیخته ست

همه اجزایم با جان تو آمیخته باد

خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس

تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد