شماره ۱۲۰۱ ـ پنجشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۰۸
لالی یکی از قدیمی ترین سکونتگاههای بشری بوده است. در سده های اخیر به عنوان منطقه گرمسیری و قشلاقی بختیاری های کوچ گر، بویژه هفت لنگ ها اعتبار و ارزش بیشتری یافته است
برای پی بردن به اهمیت تاریخی این منطقه برای نمونه می توان گفت که قدیمی ترین آثار سکونت انسان در فلات ایران در غار “پیده” در شمال لالی کشف شده است، اما شهرت لالی در سالهای اخیر بیشتر به خاطر کشف نفت در این منطقه بوده است. هنگامی که در اطراف منطقه لالی حوزه های نفتی کشف شد، صنعتی شدن، شکوه و رونق را در نگاه اول نوید می داد ولی چنین نشد. اسم لالی جهانگیر شد ولی منطقه همچنان در فقر و بدبختی، و افراد در کوچ و سرگردان یافتن کار در کویت و کشورهای خلیج فارس.
شهرستان لالی در سال ۱۳۸۲به عنوان شهرستان مستقل از مسجد سلیمان جدا شد و فرمانداری لالی در آذر ماه همان سال کار خود را آغاز کرد. لالی دارای دو بخش مرکزی و چهار دهستان، سادات، دشت لالی، جاستون شه و هتی و حدود ۲۸۵ روستای مسکونی است و جمعیت آن براساس آخرین برآوردها ۵۰ درصد عشایر، ۳۰ درصد روستایی و ۲۰ درصد شهری هستند.
شهرستان لالی ۱۴۰۰ کیلومتر مربع وسعت دارد و در شمال استان خوزستان است. از طرف شرق و شمال شرقی به بخش اندیکا و در جنوب و جنوب شرقی به بخش مرکزی شهرستان مسجد سلیمان محدود می شود. و نیز از شمال غرب با بخش سردشت و دزفول و از غرب با شهرستان گتوند همسایه است.
لالی پیشینه ی تاریخی کهنی دارد. حدود ۶۰ سال پیش پروفسور گریشمن باستان شناس فرانسوی قدیمی ترین آثار سکونت انسان در فلات ایران را در غاری در شمال لالی به نام “پیده” کشف کرد. گریشمن معتقد بود که ۱۰ هزار سال پیش مردمانی که در غار پیده می زیستند، اجداد بختیاری ها بوده اند. پس دور از ذهن نیست که لالی در دوران تاریخی مختلف از کانون های زندگی در ایران بوده باشد، زیرا اکنون آثار ارزشمندی از دوره های مختلف زندگی بشر در لالی بر جای مانده که نشان دهنده تمدن در منطقه است.
آثار پل های قدیمی بر روی رودخانه ها، بقایای قلعه های ساخته شده بر فراز کوهها، نقش های برجسته بر روی صخره ها و کوهها، آثار باقی مانده شهرهای باستانی، ایرانشهر، چال شهر و بنوار در شهرستان لالی، وجود بقاع متبرکه و مورد احترام مردم همه از رونق لالی در ادوار گذشته حکایت دارد.
بافت اجتماعی: تقریبا ۹۰ درصد مردم لالی از تیره های مختلف عشایر، دورک، بابادی، بهداروند وابسته به شاخه های هفت لنگ و حدود ۴۵ درصد آنها بیشتر از تیره ی بابادی، ۲۵ درصد از تیره اسیوند دورکی و ۱۰ درصد از تیره های مختلف هاروند هستند و مناسبات و روابط ایلی عشایری در میان آنها بسیار پررنگ است. بیشتر این مردمان کشاورز و دامدار هستند و عمدتا از این راه امرار معاش می کنند.
کوچ تکرار تاریخ در پرنیان هفت رنگ
پاییز همه سبزی ها را می خشکاند و دشت با همه خاطرات خوش سر بر دامن کوه آرام آرام به خواب می رود، تا فصل زایش بادها آغاز شود. ایلات با همه طوایف آن با همه مردان و زنان از هر تیره فرا خوانده می شوند و نغمه ی سفر و جدایی و دل کندن از سرزمین و زیست بوم در دل کوه سترگ می پیچد.
بانگ رفتن از گلوی سرنا در دل دشت طنین انداز می شود تا کوچ را با همه گریه هایش آغاز کند و شاید این رفتن را پایانی نباشد.
کم کم زمزمه های کوچ به گوش می رسد و کاروان های عشایر قبل از طلوع آفتاب آماده حرکت می شوند. شبهای عشایر خالی از خاطره و شیرینی نیست. در دشت های باز صحرا که شب هنگام ستاره دانه دانه شکوفه می زند و رقص شعله آتش در میان حلقه ی مردم باصفای عشایر زندگی را تداوم می بخشد، زنان سخت کوش عشایر پا به پای مردان ایل در جمع آوری بساط زندگی تلاش می کنند و با زحمت زیاد وسایل را بر روی چهارپایان خود بار می کنند. خاطرات کوچ سالهای قبل دوباره مرور می شود و صدای خنده، دشت را زنده می کند.
عشایر با طی مسیرهای پر پیچ و خم در طول ۲۰ شبانه روز خود را به مناطق گرمسیری می رسانند. زنان، کودکان و مردان عشایر کوچ نشین با کوله باری از تجربیات کوچ های سال های گذشته، بدون دغدغه و نگرانی سختی راه را تحمل می کنند تا به مقصد برسند.
یک سری عشایر مهمان نیز در منطقه شمال خوزستان هستند که از زاگرس شمالی یعنی ارتفاعات الوند همدان تا دشت های غربی خوزستان می آیند که مساحتی حدود ۱۰۰۰ کیلومتر را می پیمایند. در برخی از نقاط کشور زندگی شبانی توام با کوچ موجب شده که جمعیت بیشتری بتوانند خود را با شرایط اقلیمی سازگار کنند، اما روشن نیست که این شیوه زندگی جدا از ماوراءالنهر و آسیای مرکزی در فلات ایران از چه زمانی اهمیت یافته است.
از کاوش های باستان شناسی در سالهای اخیر چنین برمی آید که احتمالا زندگی کوچ نشینی در این منطقه نزدیک به ۸ هزار سال پیش پدید آمده است.
در آغاز قرن بیستم وضع و موقعیت ایل ها و کوچ نشین ها به نحو بارزی دگرگون شده است. بسیاری از روسای ایلات در پایتخت و مراکز استانها ساکن شده و تعدادی از آن ها به کشورهای خارجی مهاجرت کرده و این روند همچنان افزایش می یابد.
از نگاه یکجانشینان، زندگی کوچ نشینی، سختی هایی دارد، عدم تعلق به یک زمین واحد و آرامش گرفتن بر روی آن، اما دلبستگی های کوچ نشینان را نمی دانیم. آیا آن ها زندگی را در همین سفر همیشگی می دانند، یا دگرگونی های اجتماعی، اقتصادی آن ها را علیرغم میلشان به یکجانشینی سوق خواهد داد؟