شهروند ۱۲۳۰  پنجشنبه ۲۱ می  ۲۰۰۹

 

بار دیگر نمایش تکراری، مسخره، بی محتوا، کسالت بار و مشمئزکننده “انتصخابات” نظام ولایت مطلقه فقیه روی صحنه است. صحنه ای که تماشاگران چنان نسبت به آن بی تفاوتند که صدای مهره های اصلی گرم کننده تنور آن را نیز درآورده است. سیدمحمد خاتمی، یدک کش میرحسین موسوی، به اصطلاح نامزد اصلاح طلب اصول گرا (!) گله می کند که هر چه پهن و تپاله در تنور می ریزند، گرم نمی شود و آقای میرحسین هم فغان برمی آورد که همه وعده ها و ترفندهایش برای گرم کردن تنور بی حاصل مانده و با بی تفاوتی تماشاگران نمایش روبروست!

“کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه” (که وجود خود این کمیته اعتراف به “آزاد، سالم و عادلانه” نبودن انتخابات است) در بیانیه ۲۷ اردیبهشت خود می نویسد: کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه، ضمن حمایت از تشکیل و فعالیت نهادهای مدنی (بخوانید: مدینه النبی) برای صیانت از آرای شرکت کنندگان در انتخابات، هرگونه مانع تراشی  بر سر راه نظارت سازمانهای مردم نهاد را در روند برگزاری انتخابات، به معنای انجام انتخاباتی ناسالم ارزیابی می کند”!

آنچه که این نمایش تکراری را تا بدین پایه مسخره، کسالت بار و مشمئزکننده کرده، این است که از اصل بنیادین هنرهای نمایشی که خلاقیت است در آن اثری نیست!


کاش مقام معظم رهبری که تهیه کننده و کارگردان این نمایش است و صفت های “آگاه، مدیر و مدبر” را یدک می کشد، دست کم از این حد از مدیریت و تدبیر بهره داشت که کار را به کاردان بسپرد و برای به صحنه آوردن نمایش “انتصخابات” از تهیه کنندگان و کارگردانهای ذوب شده در ولایت همچون مسعود ده نمکی ـ تهیه کننده و کارگردان فیلم “اخراجی ها” یا فرج الله سلحشور ـ تهیه کننده و کارگردان سریال تلویزیونی “یوسف پیامبر” بهره گیرد تا دست پخت اینقدر لوس و بی مزه از آب درنیاید و تماشاگران را به پشت کردن به صحنه نمایش واندارد!

صرف نظر از کارگردانی بسیار بد و نمایش نامه ی تکراری و بی محتوا، آنچه که این نمایش را تا این حد تهوع آور کرده، بی سلیقگی محض در انتخاب بازیگران نقش های اصلی و فرعی است. مثل آن است که در نمایش لیلی و مجنون، کارگردان نقش لیلی را به یک نره غول سبیل کلفت پشمالو بسپارد!

پیش از این، تصور یا توهمی وجود داشت که گویا آخوندها بسیار زیرک هستند و به روانشناسی توده ها تسلط و احاطه دارند. نمایش تکراری “انتصخابات” با قاطعیت هرچه تمام تر، بطلان این تصور یا توهم را ثابت می کند!

بی سلیقگی محض کارگردان در انتخاب بازیگران اصلی و فرعی نمایش، موجب پدید آوردن صحنه هایی کمدی ـ تراژدی شده است. می گویم کمدی ـ تراژدی زیرا گفته های نامزدهای نمایش “انتصخابات” هم کمدی هستند و هم تراژدی!

به راستی به این گفته شیخ مهدی کروبی ـ با آن سوابق درخشان بویژه در مورد پذیرش حکم حکومتی جلوگیری از اصلاح قانون مطبوعات در زمان ریاست مجلس شورای اسلامی ـ در بیانیه ی پنجمش درباره حقوق زنان (۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸): “ایران به عنوان عنصری از نظام بین المللی، نمی تواند و نباید به خاطر برخی سوء تدبیرها، بویژه در رابطه با مسئله زنان، از جامعه جهانی منزوی باقی بماند” باید خندید یا گریست؟!

آیا انتخاب بازیگر از این هم بدتر و ناشیانه تر می شود که نقش مدافع حقوق زنان ـ آن هم در چارچوب یک نظام از بنیاد تبعیض گرا و زن ستیز ـ به این شیخ سیه کار و بدنام سپرده شود؟!

انتخاب بازیگر دیگر در نمایش “انتصخابات” ـ میرحسین موسوی، از این هم بدتر و ناشیانه تر است. آیا باید خندید یا گریست که کسی که در مدت ۸ سال نخست وزیری اش اختناق و سرکوب و کشتار مخالفان ـ از جمله چندین هزار نفر زندانی سیاسی در سال  ۶۷ ـ نهادینه شده، برای بازی در نقش مدافع حقوق بشر انتخاب می شود؟!

آیا باید خندید یا گریست که میرحسین موسوی در “بیانیه حقوق بشر و حقوق شهروندی” اش (۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸) می گوید: “تضمین حقوق بشر و آزادی یکی از آرمانهای اصلی انقلاب مشروطه و انقلاب شکوهمند مردم ایران در سال ۱۳۵۷ بوده است”.

اگر خنده و گریه ی توامان مجال دهد، باید از این آقای مدافع حقوق بشر پرسید که آیا بزرگترین دشمن انقلاب مشروطه یعنی شیخ فضل الله نوری ـ که نامش در زمان نخست وزیری تو بر یکی از بزرگترین خیابانهای تهران گذاشته شد ـ مراد و مرشد تو نیست؟!

میرحسین موسوی در ادامه “بیانیه حقوق بشر”ش میگوید:”حقوق بشر در ایران مضمون تازه ای نیست، اولین اعلامیه حقوق بشر را به کورش پادشاه نامدار ایران نسبت می دهند… ایران معاصر ضمن این که با مضامین حقوق بشر به لحاظ تاریخ خود و به لحاظ آموزه های اسلامی آشناست، منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را نیز رسماً پذیرفته است”!

سوءاستفاده میرحسین از نام نیک و آوازه ی بلند و ماندگار کوروش نیاز به توضیح ندارد، اما در مورد پذیرفتن “منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و …” آیا این مدافع نستوه حقوق بشر  دست کم نباید توضیح دهد که در مدت هشت سال نخست وزیری اش تا چه حد به رعایت این مفاد که در آن زمان نیز “رسما پذیرفته” شده بود، پایبند بوده است؟!

میرحسین موسوی در بخش دیگری از بیانیه اش می گوید: “اکثریت مردم به درستی باور داشتند که حقوق بشر، به همان مفهوم جهانی خود، به هیچ وجه با خداپرستی و پیروی از تعالیم معنوی اسلامی تعارض ندارد و به همین علت نیز به جمهوری اسلامی آری گفتند”!

عیب بزرگ فرد یاوه گو ـ بویژه از نوع مومن و اهل یقین آن ـ این است که گمان می برد با دسته ی کورها ـ و کرها ـ طرف است. در حالی که، در واقع این خود اوست که با ایمان و یقین اش کور و کر است. میرحسین موسوی، که ایمان و یقین دارد که حقوق بشر با تعالیم معنوی اسلام تعارض ندارد، قادر به درک این نکته نیست که اگر “اکثریت مردم” به “جمهوری اسلامی” آری گفتند، این امر بر پایه وعده های دروغینی بود که مراد و امام آقای موسوی در پاریس و زیر درخت سیب به مردم داده بود و آن “آری” درست در روزی که آیت الله خمینی اعتراف کرد که “خدعه کردم” از اعتبار ساقط شده است. ایمان و یقین میرحسین به او دیکته می کند که آن آری چنان که در قانون اساسی جمهوری آمده “الی الابد” است و تغییر آن آری در حقوق بشری که او وعده ی دروغین آن را می دهد نمی گنجد! برای همین است که با صراحت اعلام کرده که با تغییر قانون اساسی مخالف است!

اما، خنده دار ـ یا گریه دار ـ ترین بخش “بیانیه حقوق بشر” میرحسین تعهداتی است که او به عهده می گیرد بدون آنکه اشاره کند که به این وعده ها با کدام وسیله و ابزار عمل خواهد کرد. از جمله این وعده های سر خرمن چنین اند: “حریم خصوصی افراد را محترم می شمارم، آزادی بیان و اجتماعات را مورد حمایت قرار می دهم، از طریق توسعه جامعه مدنی و با برگزاری انتخابات رقابتی، آزاد و منصفانه و همچنین با حمایت از مطبوعات و رسانه های مستقل و با جلوگیری از سانسور، حق دسترسی آزاد به اطلاعات و حق مردم بر تعیین سرنوشت خویش و حق نظارت و مشارکت سیاسی را تضمین می کنم… با اقلیت سیاسی و با رقبا و مخالفان خود منصفانه رفتار می کنم و حقوق آنها را برای رقابت و یا مخالفت محترم می شمارم. هیچ فردی را شهروند درجه دوم تلقی نمی کنم… ممنوعیت اعمال هرگونه شکنجه اعم از روحی و بدنی را به اجرا درمی آورم”!


 

 

میرحسین موسوی که می داند این وعده ها توخالی تر از آن هستند که بتوانند حتی ساده لوح ترین افراد را نیز بفریبند، در پایان بیانیه خود می گوید: “آگاهم که به ثمر رساندن این اهداف، با توجه به امکانات حقوقی و حقیقی موجود، کاری است بس دشوار (بخوانید غیرممکن) اما متعهدم در مقام اجرای اصول مندرج در فصل سوم قانون اساسی، سند چشم انداز و تعهدات حقوق بشری که ایران به موجب کنوانسیون های بین المللی پذیرفته است (و هرگز نیز به آنها احترام نگذاشته)، با ایجاد معاونت حقوق بشر و حقوق شهروندی ریاست جمهوری، با احیای هیئت پیگیری و نظارت بر قانون اساسی… از حداکثر ظرفیت های موجود برای تحقق این اهداف و آرمانها استفاده کنم”!

شگفتا! پس معلوم می شود که همه ناکامی های تلخ دوران ۸ ساله ریاست جمهوری سید محمد خاتمی ناشی از این بوده که عقلش نرسیده یک معاونت حقوق بشر ریاست جمهوری ایجاد و هیئت پیگیری و نظارت بر قانون اساسی را احیا کند!


 

میرحسین موسوی که گویی در بیست سال گذشته در غار اصحاب کهف در خواب بوده و بویژه از تجربیات تلخ دوران ۸ ساله ریاست جمهوری یاور و پشتیبان امروز خود سید محمد خاتمی، هیچ خبر و آگاهی ندارد، توضیح نمی دهد که “حداکثر ظرفیت های موجود” با توجه به اختیارات رهبر مندرج در اصل یکصد و دهم قانون اساسی ـ که او با تغییر آن نیز مخالف است ـ چقدر با صفر فاصله دارد و چرا آقای خاتمی در پایان هشت سال حتی نتوانست لایحه آبکی “تبیین اختیارات ریاست جمهوری” را به تصویب برساند و در نهایت  خفت و شرمندگی ناگزیر شد آن را پس بگیرد؟!

میرحسین موسوی که در دادن وعده های تو خالی و دروغین این همه گشاده دست و سخاوتمند است، وقتی نوبت به دادن توضیح در مورد چگونگی تنظیم روابطش با مقام معظم رهبری می رسد، به کوچه  علی چپ می زند و چنان سخن می گوید که گویی در نظامی که او می خواهد رئیس جمهوری اش شود، چیزی به نام ولی مطلقه فقیه وجود خارجی ندارد، انگار که یکباره می خواهد بگوید “آقا” مدادند!


 

ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca