جمعه ی پیش رو، هشتمین سالگرد یازده سپتامبر ۲۰۰۱ است. روزی که جهان را تغییر داد. از مهمترین پیامدهای حمله به برج های دوقلوی تجارت جهانی و  …


شهروند ۱۲۴۶  پنجشنبه ۱۰ سپتامبر  ۲۰۰۹


 

گفت  وگوی شهروند با کارشناسان امور ترور در وزارت خارجه نروژ


 


 

جمعه ی پیش رو، هشتمین سالگرد یازده سپتامبر ۲۰۰۱ است. روزی که جهان را تغییر داد. از مهمترین پیامدهای حمله به برج های دوقلوی تجارت جهانی و پنتاگون جنگ های افغانستان و عراق بود که همچنان ادامه دارد. امنیتی شدن فرودگاه ها، از بین رفتن حریم شخصی افراد در مکالمات و مکاتبات به بهانه ی امنیت ملی، بازداشت های بی دلیل و بسیاری مسائل و اتفاقات دیگر نیز پس از یازده سپتامبر پیش آمد. در این رابطه عباس شکری همکار شهروند در نروژ با  "برینیار لیا" و "توماس هگ هامر"*کارشناسان امور ترور در وزارت خارجه نروژ گفت وگویی انجام داده که در زیر می خوانید.


 


 

توان نظامی القاعده اکنون در چه وضعیتی است؟


 برینیار لیا

ـ واژه ی "القاعده" مجموعه ای از سه عنوان گوناگون است؛ مرکزیت سازمان، واحدهای منطقه ای و جنبش ایدئولوژیکی.

بخش مرکزیت سازمان القاعده را می شود تا حدود سیصد نفر حدس زد که به احتمال نزدیک به یقین در پاکستان ساکن هستند. در واقع مرکزیت سازمان، تحت فشار زیادی است که عملیات نظامی جدیدی را برنامه ریزی کند، اما می شود تخمین زد که در مقایسه با سال ۲۰۰۱ توان نظامی القاعده کاهش یافته است.

واحدهای منطقه ای القاعده هم هر یک نه تنها محدودیت جغرافیایی دارند که هر یک به فراخور منطقه خود، از توان متفاوتی برخوردارند. نیرومندترین آنها "دولت اسلامی" در عراق است که بیش از هزار نیروی رزمی در اختیار دارد. واحد "شبه جزیره عربستان" در یمن و "جنبش اسلامی مغرب" در الجزیره هم فعالیت زیادی در دو عرصه ترویج ایدئولوژی و عملیات نظامی دارند. اما هیچ کدام شان بیش از دویست نیروی نظامی و رزمنده ی آماده به خدمت، در اختیار ندارند. "جنبش جهانی جهاد اسلامی" در سراسر جهان پراکنده اند و در واقع بازوی ترویج ایدئولوژی القاعده در این سو و آن سوی جهان می باشند. بازوی ترویجی ایدئولوژی افراطی القاعده را می گویم و نه ترویج اسلامی که مورد قبول جامعه ی جهانی به عنوان یک دین است. این محور و بازوی ترویجی، بعد از یازده سپتامبر شدیدا فعال شد و از رشد باورنکردنی ای برخوردار شد. اما از سال دوهزار و پنج به این سو، به نظر می رسد که نه تنها این رشد متوقف شده که حتی سیر نزولی هم داشته است. دلیل کاهش توان تبلیغاتی القاعده را می شود از جمله در کشتار مسلمانان بی گناه در حملات تروریستی این سازمان جستجو کرد.


 

فکر می کنید که "بن لادن" رهبر القاعده، اکنون کجاست و چگونه توانسته است علیرغم جنبش جهانی ضد ترور، هم چنان به کار خود ادامه دهد؟


 

ـ پرسش دشواری است. این که "بن لادن" کجا است، من نمی دانم، اما می شود گمانه زنی کرد که احتمالا در منطقه ی مرزی بین پاکستان و افغانستان به سر می برد. البته می شود حدس زد که او هنوز زنده است، چرا که آخرین نوار ویدئویی که به تأیید چهره و صدا شناسان هم قرار گرفته، در ماه جون سال جاری منتشر شده است. از سال دوهزار و یک تا کنون هیچ کس نتوانسته است مستقیما نزد او برود تا بشود محدوده ی محل زندگی او را تخمین زد. مرز بین پاکستان و افغانستان ضمن کوهستانی بودن، از گستره ی وسیعی هم برخوردار است که همین موضوع شناسایی محل اقامت بن لادن را دشوار می کند. در ضمن مردم مرزنشین هم اگر چیزی در مورد بن لادن می دانند، دشوار بتوان از آن ها حرفی شنید که وفاداران به او هستند. نیروهای گارد ویژه او و همکاران نزدیک هم به خوبی توانسته اند با سازماندهی دقیق از وارد شدن ضربه نظامی و لو رفتن مخفی گاه رهبر و اعضای اصلی مرکزیت جلوگیری کنند. البته در گزارشی که سازمان اطلاعات کشورهای عضو "ناتو" تهیه کرده اند، آمده است که او در مخفی گاهی تنها زندگی می کند و فقط با پنج نفر از نزدیک ترین یاران القاعده در تماس است. همین گزارش حاکی است که او در پناهگاه های زیرزمینی  یا غارهایی در دل کوه زندگی می کند، کمتر نقل مکان می کند و از به کارگیری لوازم الکترونیکی هم می پرهیزد. گمانه زنی می شود که ارتباط او با دیگران و جهان خارج برای کسب اطلاعات و اخبار روز، از طریق پیام برانی است که صد در صد به آنها اطمینان دارند. البته نقش عملیاتی او اکنون کاهش یافته اما به عنوان نماد و رهبر ایدئولوژیک هم چنان از اهمیت ویژه ای بین بخشی از مسلمانان برخوردار است.


 

آیا می شود حدس زد که القاعده تا چه میزان به پایگاه های خود در پاکستان و افغانستان، وابسته است؟


 توماس هگ همر

ـ نه واحد ایدئولوژیک و نه واحدهای منطقه ای هیچ یک وابسته به داشتن پایگاه در پاکستان و افغانستان نیستند. هواداران القاعده و مدیریت ایدئولوژیک، از طریق اینترنت با هم در ارتباط اند و واحدهای منطقه ای هم از نظر مالی و عملیاتی مدت ها است که مستقل از مرکزیت عمل می کنند. اما، بخش مرکزیت القاعده برای آموزش نیروهای جدید جهت عملیات بزرگ احتمالی، شدیدا به پایگاه نظامی و آموزشی نیازمند است. تشکیلات مرکزی به آسانی نمی تواند پایگاه خود را به عراق، یمن یا سومالی منتقل کند، چرا که اولا، افرادی که تحت تعقیب و پیگرد نیروهای بین المللی هستند، احتمال دستگیری شان زیاد می شود و دوم آن که مناطق داخلی کشورها از امنیت منطقه ی مرزی برخوردار نیستند و پشتیبانی کمتری شامل آنها می شود.


 

بعد از حمله تروریستی سال دوهزار و یک، حمله مؤثری علیه آمریکا صورت نگرفته است، چرا؟


 

ـ در واقع با وجود اعلامیه های تبلیغاتی و مهیج، القاعده توان حمله به آمریکا را ندارد. چنانچه گفتم، القاعده نسبت به سال دوهزار و یک توان نظامی کمتری دارد و از طرف دیگر سیستم های دفاعی و پیش گیرانه ی آمریکا هم بهتر شده است. البته فقدان جبهه ی قوی اسلامی در آمریکا هم موجب شده که القاعده نتواند نیروهای فعال در منطقه عضو گیری کند. بدیهی است که اگر اقدامات اکنون ضدترور در سال دوهزار و یک هم انجام می شد، یقینا عملیات یازده سپتامبر موفق نمی شد. آنچه جالب است، عدم تلاش القاعده برای حمله به آمریکا در هشت سال اخیر است. به همین خاطر هم خیلی از کارشناسان، ترس دارند که شاید القاعده همه ی توان خود را برای اجرای عملیات بزرگتری از آنچه در یازده سپتامبر رخ داد، آماده می کند تا ضربه ی جبران ناپذیری به آمریکا و غرب وارد کند.


 

دلیل پرهیز القاعده از به کارگیری سلاح های کشتار جمعی چیست؟


 

ـ خوب، چنانچه حتما می دانید، موضوع ترس و هراس از دستیابی نیروهای تروریستی به سلاح های شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژیکی و حتی اتمی، محور اصلی بحث های کارشناسان ترور و ضدترور در سال های اخیر بوده است. نگاهی دقیق تر به سیاست های القاعده نشان می دهد که این سازمان در مقایسه با «اون شین کیو Aun Shin Kyo» در ژاپن که در سال ۱۹۹۵ دوازده نفر را در یک تونل به قتل رساند، کمتر در فکر دستیابی به سلاح اتمی، شیمیایی و بیولوژیکی بوده است. هرچند به نظر می رسد که القاعده توان تولید چنین سلاح هایی هم ندارد.


 


 



 

می گویند که در مورد تهدید عملیات تروریستی، کشورهای غربی به اغراق گویی می پردازند، چنین است؟


 کتاب برینیار لیا درباره القاعده

ـ این که یک جامعه حاضر است چه مقدار از منابع مالی، انسانی و اجتماعی خود را برای پیش گیری و جلوگیری از تروریسم به کار گیرد، پرسش بزرگ سیاسی است که از ارزش والایی هم برخوردار می باشد. برخلاف سایر متدهای خشونت آمیز، خشونت تروریستی از ویژگی ای برخوردار است که می تواند ترس و هراس در کلیت جامعه به وجود آورد و موجب ناامنی بین مردم شود تا به این ترتیب سیاست مداران را وادار به انجام کارهایی کنند که مایل به آن نبوده اند و یا اصلا برای شان قابل قبول نیست. درواقع خشونت تروریستی فقط یک موضوع پلیسی نیست که نوعی چالش اجتماعی و در حد پایین تر، مشکل دموکراسی است. در سراسر جهان، شاهد آن بوده ایم که صدها نفر در عملیات تروریستی جان باخته اند و بیش از این ها هم زخمی شده اند. عملیات تروریستی موجب زخمی شدن و آسیب دیدن روح جامعه در سطح ملی می شود و از طرف دیگر هم به بحران سیاسی در جامعه دامن می زند. بنابراین بدیهی است که مقایسه تعداد کشته شدگان عملیات تروریستی با کشته شدگان حوادث رانندگی کاری است کاملا غیرمنطقی. این کاری است که گه گاه توسط کسانی که قصد تحریف و توجیه کار خود را دارند، انجام می شود و به این ترتیب، خرد جمعی مردم را به بازی می گیرند.


 

اسلام بر صندلی ردیف اول اتهام عملیات تروریستی علیه سکولاریسم و تمدن نشانده شده است. مسلمانان آیا تلاش کافی برای پیشگیری از تروریسم اسلامی کرده اند؟


 

ـ پاسخ این پرسش به این ربط دارد که جامعه ی جهانی، یک میلیارد مسلمانان جهان را در چه حدی مشترک المنافع در اقدامات تروریستی می داند. همه ی مسلمانان جهان مسئول عملیات تروریستی چندصد نفر از هم کیشان تندروی خود نیستند. پس از عملیات یازده سپتامبر، جهان شاهد محکومیت اقدام تروریستی القاعده از سوی نهادهای گوناگون اسلامی در سراسر جهان بود. در سال های اخیر هم بین نهادهای اسلامی و پلیس و نیروهای امنیتی در کشورهای غربی همکاری نزدیکی برقرار است. امامان جمعه و رهبران دینی در کشورهای غربی همه ی تلاش خود را معطوف به این کرده اند که از رادیکال شدن اسلام در جهت خشونت گرایی پیش گیری کنند. با این وجود، هستند بخش های کوچکی از مسلمانان که گوش شان بدهکار حرفها و راهنمایی های رهبران صلح طلب مسلمان نیست. به وقایع اخیر در کشور خودتان نگاه کنید؛ آنانی که مردم را در خیابان ها مورد ضرب و شتم قرار می دهند، دستگیر می کنند، شکنجه می کنند، می کشند و به ناموس مردم تجاوز می کنند، اقلیتی هستند که به هیچ عنوان به پند و اندرزهای اصلاح طلبان مسلمان گوش نمی کنند. در سطح جهان هم همین طور است و در بر همین پاشنه می چرخد.


 

برای جلوگیری از رادیکال شدن جنبش های خشونت طلب، پژوهش گران و کارشناسان چه می توانند بکنند؟


 

ـ وظیفه ی پژوهش گران و کارشناسان، پیدا کردن روابط علمیِ دال و مدلول است. پیدا کردن نیروهای محرک برای ترور است. پیدا کردن تأثیرات ترور در جامعه و فرم و شکل های تیپیک و غیرتیپیک بین المللی ترور است. این چنین آگاهی هایی می تواند مقامات سیاسی را برای طرح برنامه های پیش گیرانه راهنمایی کند و هم چنین می تواند از تبدیل موقعیت خشونت از بد به بدتر مؤثر باشد و شاید مانع آن گردد. برای موفقیت و کامیابی در سیاست ضدترور، باید این سیاست هم مثل سایر امور سیاسی از بصیرت و آگاهی علمی برخوردار باشد.


 

                              Bryniar lia  & *Thomas Hegghammer