از اینجا، از آنجا، از هر جا/۳۳

 

مشکل مهاجرت که این روزها مسئله روز جهانی شده است در ایران به آن به نوع دیگری نگریسته می شود، بویژه در قشر جوان تحصیل کرده. جوانان سرخورده و ناامید که آینده ای برای خود در جامعه ایران نمی بینند فکر می کنند که با مهاجرت به کشورهای دیگر لااقل امیدی برای زندگی و کار دارند. اگر چه کشور ما در طول تاریخ مهاجرت گروهی فراوانی داشته است و اقوام آریایی خود مهاجرانی بودند که از سرزمین های جنوب سیبری و اورال به فلات ایران آمده اند یا آن که ایرانیان پس از هجوم اعراب مجبور شدند به هند مهاجرت کنند و همچنین پس از انقلاب اخیر نیز ایرانیان فراوانی به اقصا نقاط جهان رهسپار شدند، ولی موج جدید مهاجرت که افراد و خانواده ها را در چند سال اخیر فرا گرفته ریشه در بسیاری از کمبودها، بی توجهی ها و بی برنامه گی های دولتی دارد.

نکته مهم در انجام فرآیند مهاجرت این است که بسیاری از افرادی که به این کار اقدام می کنند، مطالعه و ارزیابی درست و حساب شده ای از مقصد مهاجرت خود ندارند. آنها فقط می خواهند از آن محیطی که برایشان آینده ای ندارد خارج شوند و از چرخه بی هویتی و بی توجهی ها به جای دیگری بروند. این چرخه برای اغلب افراد چه تحصیل کرده، چه متخصص و چه کم سواد فرقی ندارد، به طوری که دیگر اکنون نمی توان به فرآیند مهاجرت عنوانی مثل “فرار مغزها” داد. ولی مهاجرت قشر جوان و بویژه تحصیل کرده در کشور ما که جامعه در حال پیر شدن است دارد به یک فاجعه تبدیل می شود و کسی هم به آن توجه ندارد.immigration-H4

آمارها نشان می دهند که تنها در دو سال گذشته حدود ۴۰ درصد دانش آموختگان دانشگاه های معتبر ایران مهاجرت کرده اند. این آماری است که انجمن ملی نخبگان کشور منتشر کرده است. مهمترین مقصد مهاجرت این افراد کشورهای امریکا، کانادا، استرالیا، آلمان و سوئد بوده است. در فاصله زمانی ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ آمار واقعی مهاجرت حدود سیصد هزار نفر بوده است که این رقم توسط بانک جهانی اعلام شده است. بر اساس آمارهای مؤسسات معتبر خارجی ۸۹ درصد فارغ التحصیلان ایرانی در مقاطع دکترا در کشورهای محل تحصیل خود ماندگار می شوند و به ایران باز نمی گردند.

نکته ای که در این کار پوشیده و پنهان است مشکلات و تبعاتی است که مهاجرت در جامعه ایران ایجاد می کند، چون این گونه مسائل چند سالی طول می کشد تا عینیت پیدا کند، بنابراین در حال حاضر کسی به آن توجه نمی کند. یکی از این گونه تبعات تأثیری است که مهاجرت افراد روی خانواده هایشان می گذارد، بویژه اگر خانواده ها کم فرزند باشند. این گونه خانواده ها در دوران سالمندی مجبورند به مراکز نگهداری سالمندان مراجعه کنند که نه تنها از لحاظ اقتصادی برای آنها مشکل زا است، بلکه از لحاظ روحی و روانی نیز فاجعه آفرین است. مورد دیگر از این مشکلات وضعیت افراد مهاجر در کشورهای مهاجرپذیر است، به طوری که بسیاری از مهاجران وقتی از ایران خارج می شوند پس از چندی متوجه می شوند که اتفاق خاصی در زندگی آنها نیفتاده، فقط مشکلات آنها به نوع دیگری تغییر یافته است. در هر حال آنچه که در حال حاضر نیاز است به آن توجه خاص شود، نگرش درست به آینده جوانان است که آنها را به زندگی در داخل کشورمان امیدوار کند، موضوعی که در لابلای مسائل سیاسی، اقتصادی و بحران های داخلی به فراموشی سپرده شده است و کسی یا ارگانی به آن توجه ندارد.

 

 

مشکل نقد در جامعه ادبی ایران

 

آثار منظوم و منثور در یک جامعه فرهنگی موقعی رشد و توسعه پیدا می کند که مورد نقد و بررسی منتقدان صاحب صلاحیت قرار گیرد و به دیگران خوب معرفی شود. در جامعه ادبی امروز ما در داخل کشور و حتی خارج کشور این مقوله مهم به فراموشی سپرده شده است. درست یادم می آید در دهه های چهل و پنجاه دکتر رضا براهنی با نوشتن نقدهای تند و حساب شده در نشریات ادبی بویژه در مجله فردوسی به سردبیری عباس پهلوان، شور و غوغایی در جامعه ادبی آن زمان ایجاد می کرد و افراد را به تحرک و تفکر وا می داشت. پس از او نیز مرحوم محمد حقوقی این کار را پی گرفت ولی بعد از انقلاب این حرکت لازم و اساسی از جامعه ادبی ما رخت بربست و متأسفانه در سال های اخیر چیزی به عنوان نقد و بررسی به طور درست و علمی روی متون ادبیات معاصر چه به صورت نظم و چه نثر صورت نمی گیرد، بنابراین ژانر ادبیات در حال درجا زدن و تولید آثاری درجه دو و سه است که نمی تواند خواننده یا خوانندگانی را به طور جدی به خود جلب کند.

در پیگیری این فرآیند نه تنها اصول علمی نقد و بررسی به فراموشی گراییده است، بلکه گاهی اوقات تریبون و صفحات جراید به دست کسانی می افتد که آنها حتی توان تشخیص یک کار خوب از بد را ندارند و به جای نقد علمی به مسائل شخصی و غرض ورزی و بیان مطالبی می پردازند که دور از حوزه کار آنها است. بویژه در این عرصه بسیاری از کسانی که در کار تألیف و نویسندگی یا شاعری موفق نشده اند قلم نقد به دست گرفته و به ریشه زنی و بدگویی به دنبال افراد موفق و خوشنام می پردازند تا شاید از این راه، معروفیتی برای خود کسب کنند.

حتی در پیگیری این کار ما افرادی را مشاهده می کنیم که رشته تحصیلی آنها ادبیات فارسی بوده و به نقادی روی آورده اند، آن هم با مطالعه چند کتاب در این زمینه که کفایت لازم را برای منتقد شدن ندارد. تکلیف بعضی از افرد دیگر که خود را فیلسوف می پندارند از این بدتر است. اغلب این افراد بدون آن که مطالعه عمیقی در فلسفه و نقد داشته باشند، تصورشان از نقد، آثار هایدگر و دکارت است که حتی اطلاع درستی از دیدگاه های این افراد ندارند و اگر تریبونی به دست شان بیفتد، مطالب و مباحثی را عنوان می کنند که افراد صاحب نظر و شنونده را به تعجب وا می دارد. این گونه افراد که اغلب دچار خود بزرگ بینی هستند دور هم می نشینند و حرف هایی تحت عنوان نقد و بررسی عنوان می کنند که نشان دهنده عمق بی اطلاعی آنان از اصول علمی نقد است. نمونه بارز این گونه نقدها یک سری کتاب های به اصطلاح نقد است که توسط دکتر ایرج پارسی نژاد تألیف شده است و مطالب و مباحثی را مطرح کرده که به دور از واقعیت های روز ادبیات معاصر ما است.

گاهی اوقات منتقد چشمش را به روی همه چیز می بندد و حرف هایی را عنوان می کند که مورد تعجب دیگران قرار می گیرد، به طوری که منتقدی گفته است شاعر مورد نظرش شکل تازه ای از فلسفه زمان را در شعرش به کار گرفته و دیگران (مخاطبان) را با تعریفی از عشق جدید آشنا کرده است. آن گاه این شعر را از این شاعر بیان می کند: فسیل پنج انگشت/افتاده بر فسیل گیسوانی آشفته / افتاده بر دیوار غار / انگار /مردی از قرن ها قبل/ بر موی زنی در قرن ها بعد دست می کشد / زمان/ بر دیواره غارها شکست خورده است. حال خوانندگان عزیز حدیث مفصل بخوانند از این مجمل.

 

باد

یادی از محمدرضا عالی پیام (هالو) که اینک در بند است

 

حسن گل محمدی (چپ) در کنار محمدرضا عالی پیام

حسن گل محمدی (چپ) در کنار محمدرضا عالی پیام

ماجرایی بشنو از مشدی عباد

بود کارش پنچری، تنظیم باد

اوستادِِِ بستن سوراخ بود

هر رقم سوراخ، باریک و گشاد

روزی او را پاسبانی جلب کرد

دستبندی بر دو دست او نهاد

گفت: جرمم چیست؟ گفت: این تابلو

آن که با قرمز نوشته روش: باد

گفت: آیا باد جرم است و خلاف

یا شعاری مایه ی فسق و فساد؟

تازه این بادی است بی بو بی صدا

این چنین بادی نصیب کس مباد

کی بود باد خطرناک علم؟

شیر مولانای رومی زنده یاد

“حمله مان از باد و ناپیداست باد

جان فدای آن که ناپیداست باد”

پاسبان تهدید کردش: می بُرم

من زبانی را که می گوید زیاد

متهم هستی و با این نطق ها

می شود پرونده ات سنگین و حاد

باد را کردی شعار خویشتن؟

باید اثباتش کنی در پاسگاه

یا درون دادگاه عدل و داد

اولاً اینجا برای حزب باد

دفتری جزء است یا کل ستاد

دوم این باد از چه سمتی می وزد

باد چپ یا راست، مقصود و مراد

بادی از انواع باد زنده باد

یا که باد مرگ باد و مرده باد

هر طرف باد آمد آن سو می رود

باد هالو، هر چه باداباد باد

“افاضات آقای هالو – محمدرضا عالی پیام”

 

 

 

از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو

 

بر اساس اطلاعات دریافتی از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریخمان زند و کتاب فروشی های شهر تورنتو (پگاه و سرای بامداد) پرطرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران

*چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند ـ رمون بودن ـ نشر مینوی خرد ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*جزء از کل ـ استیو تولز ـ ترجمه: پیمان خاکسار ـ نشر چشمه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*جوانی ها ـ بیژن الهی ـ نشر بیدگل ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*جهان هولوگرافیک ـ مایکل تالبوت ـ ترجمه: داریوش مهرجویی ـ نشر هرمس‌ ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

در تورنتو:

*نهضت مشروطه و نقش تقی زاده ـ منوچهر بختیاری ـ نشر پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.

*تاریخ مذکر ـ رضا براهنی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*صوفیگری ـ محمد امینی ـ شرکت کتاب ـ امریکا ـ ۲۰۱۴.

 

تفکر هفته

تفکر این هفته را از محمد شهریار، شاعر معاصر بشنوید:

با مشت بسته چشم گشودی در این جهان

یعنی به غیر حرص و غضب نیست حالیم

با مشت باز نیز روی آخر به زیر خاک

یعنی ببین که می روم و دست خالیم

 

ملانصرالدین در تورنتو

روزی از ملانصرالدین که عالمی آگاه و بصیر به امور مهاجرت است پرسیدم که او در غربت و دور از وطن چه خواب هایی می بیند؟ لبخندی به لب آورد و گفت:” دوست عزیز و گرامی فکر می کنی در اینجا انسان ها در روز به چه چیزی فکر می کنند؟” جوابی نداشتم به او بدهم، لذا خود ملا در ادامه کلامش گفت:” همه ما در روز به دنبال این هستیم که چند دلاری با کار و کوشش درآوریم تا پیش زن و فرزندان مان شرمنده نباشیم، خواب ما در شب ها نیز متأثر از افکار و اعمال ما در روز است”:

دارم از ملا حکایتی شیرین

دوش او به خواب دید چنین

که کسی می دهد او را پند

پس از آن اش دلاری چند

چون که بشمرد دید کم است

دلش از کمی آن پرغم است

پول های کم را پس بداد ناچار

ناگهان به یکباره شد بیدار

چون به کف دستِ خود نگریست

دید از آن دلارها چیزی نیست

پس دوباره خوابید و بست دو چشم

با آه و ناله و اندوه و خشم

گفت همان دلارهای اول بار

لطف کن کف دست من بگذار

که بیش و کم اش ندارد اشکال

می پذیرم آن را در هر حال

یک دلار اینجا زیر پای فیل است

بیشترخواهی من بی دلیل است