برای رفیق شاهرخ زمانی

                           داغی که پرچم ماست

 

این بار

باز

طرح از مانا نیستانی برای شاهرخ زمانی

طرح از مانا نیستانی برای شاهرخ زمانی

عاشق­کشان رنگارنگ

با نیرنگ

خونسرد مثل مرگ

اعلام کرده اند:

مرگِ کبود

این موج پر خروش را

خاموش کرده است

 

*

دزدانِ کارِ کارگران

از ترسِ ­مرگ

سرگرم غار غار

تا نشکفد صدایی در خشم کارگر

اعلام کرده اند:

این منتهای جسارت

این منتهای عشق و عدالت

مرده است!

 

*

ای گُرد ِسرخ ِ دلاور

شاهرخ جان!

شبکور چشم ندارد.

 

در سرزمین دربند

تا بی شماره

سر

و

بازو

درکارِ

کارزار است

دریا دلان

به جون موج

تا اوج

با خشم می­خروشند

 

*

اما

اما

به ما بگو

آیا

ای سرخ ِ سرخ

دلاور ِ رعنا

با آن نگاه و لبخند،

در بادِ هرزه­تابِ اهریمن

پرپر شده

فسرده و خاموش گشته­ای؟

 

*

باور نمی­کنیم

باور نمی­کنیم

باور نمی­کنیم مقتول دین و سرمایه

قتلت که مرگ نیست

تو زنده­ای

تا بارور شود زمینِ بی­حاصل.

از شوره زار،

گل و گندم

رقصان به بار نشیند

 

تو زنده­ای

در جنگلی زِ انسان

در بی­شماره کارگران

در بازوا­­ن­شان

در زانوان­شا ن

در سرهای­شان

و سوداهای­شان

 

*

هلا

بنفشه ی رخشان

گلِ همیشه بهاران

در این شبانه­ی تاریک

و سنگلاخ و جاده­ی باریک

با مایی

در مایی

ستاره­ی راه

 

۱۵ سپتامبر ۲۰۱۵