سرانجام پس از سال ها انتظار ادبیات داستانی کانادا برای دومین بار برنده جایزه ادبیات نوبل گردید و آکادمی نوبل سوئد، آلیس مونرو نویسنده هشتاد و دو ساله کانادایی را استاد داستان کوتاه معاصر و برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۱۳ اعلام کرد.
ویژگی خاصی که برای دریافت این جایزه توسط مونرو از طرف کمیته نوبل مطرح گردیده این است که داستان های او اغلب در محیط شهرهای کوچک با آدم های ناشناخته ولی با احساسات بزرگ اتفاق می افتند، جایی که مبارزه برای یک هستی قابل پذیرش اجتماعی به روابط پیچیده و تقابل های اخلاقی منجر می شود. مسئله ای که ریشه در تفاوت های نسلی و جاه طلبی های زندگی دارد و درست این چیزی نیست جز حکایت زندگی بیش از یکصد و پنجاه قومیت مختلف در کانادا که همه برای یک زندگی بهتر به اینجا آمده اند و برای دسترسی به آن از هیچ کوششی دریغ نمی کنند.
آلیس مونرو، نویسنده بزرگ کانادایی در دهم ژوئیه ۱۹۳۱ در وینگهام انتاریو دیده به جهان گشود و اینک هشتاد و دو سال سن دارد و به عنوان ملکه داستان کوتاه کانادا مشهور است. او که به عنوان یکی از تواناترین نویسندگان داستان کوتاه در سطح جهان مطرح است آثارش با آنتوان چخوف نویسنده بزرگ روسی که در نوشتن داستان کوتاه و نمایشنامه استادی بی نظیر بود، قابل مقایسه می باشد.
داستان های آلیس مونرو اگر چه غالباً در گذشته و در فضاهای روستایی و در شهرهای کوچک کانادا اتفاق می افتند ولی داستان همه آدم ها در همه زمان ها است. مونرو آنقدر قدمت قلم قوی دارد که می تواند داستان هایی خلق کند که برای خوانندگان نخبه و معمولی به یک میزان لذت بخش باشد. به همین دلیل هر یک از آثارش پس از انتشار به یک حادثه ی ادبی تبدیل می شود و در فهرست آثار پرفروش جای می گیرد. وی در سال ۲۰۰۹ نیز جایزه ارزشمند بوکر را از بین چهارده نامزد نهایی ازآن خود کرد. هیئت داوران این جایزه در رابطه با چگونگی اخصاص آن به آثار مونرو، این گونه اظهارنظر کرده بودند:
“کار مونرو بسیار عالی است. هر کسی از خواندن آثار او متحیر می شود، زیرا او با دقت و تفکر می نویسد به طوری که در سی صفحه از داستان کوتاه او، تفکر، تعمق و دقت بیش از یک رمان طولانی به چشم می خورد و توجه وی به فرم داستان بسیار تأثیرگذار است.”
خود آلیس در رابطه با تجربه های نویسندگی اش این گونه سخن گفته است:
در جوانی داستان هایی می نوشتم که کاملاً از شخصیتم دور بود. در داستان های اولیه ام به جز شخصیت های منفی، سایر شخصیت هایم مشابه ساکنان جنوب کانادا هستند؛ مردمی که می توان به راحتی زندگی شان را نشان داد. من اغلب از موضوع های روز نمی نویسم. هیچ یک از شخصیت های داستان های من ایمیل دریافت نمی کنند. الان نمی توانم پیش بینی کنم که پنج سال آینده چه موضوع هایی را مطرح می کنم.
مونرو در ارتباط با انگیزه اش برای نوشتن اظهار می کند: من برای نوشتن انگیزه ای قوی دارم. این انگیزه در خانواده ام بود. پدرم پیش از مرگش رمانی درباره ی زندگی پیشگامان نوشت. او که آدم باهوش و کشاورز بود، تصمیم گرفت کتابی بنویسد و نوشت. مردم می توانند از کتاب او درس بیاموزند و همین برای من انگیزه ای قوی بود.
آثار آلیس مونرو به زبان های بسیاری از کشورهای دیگر ترجمه شده است. در ایران نیز این نویسنده کانادایی سرشناس است. تاکنون کتاب های زیر از او به فارسی ترجمه شده و به چاپ های مکرر رسیده است:
مجموعه داستان «گریزپا» با ترجمه شقایق قندهاری در سال ۸۵ از سوی نشر افق منتشر شده است. این کتاب که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان قرار گرفته، در سال ۲۰۰۴ برگزیده جایزه گیلر شده است.
«فرار» عنوان اثر دیگری از آلیس مونروست که در ایران با ترجمه مژده دقیقی منتشر شده است. این مجموعه داستان از سوی نشر نیلوفر، یک بار در سال ۸۶ و بار دیگر در سال ۸۹ منتشر شده است.
«پاییز داغ» اثر دیگری از برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳ است که در ایران با ترجمه شیرین احدزاده از سوی انتشارات کولهپشتی و گسترش فرهنگ در سال ۸۹ به چاپ رسیده است.
همچنین «دورنمای کاسلراک» اثر دیگر آلیس مونرو، با ترجمه زهرا نیچین در سال ۹۰ از سوی نشر افراز منتشر شده است.
«عشق زن خوب» هم با ترجمه شقایق قندهاری در سال ۹۰ از سوی نشر قطره منتشر شده است. این کتاب برگزیده جایزه گیلر در سال ۱۹۹۸، برنده جایزه برترین اثر داستانی از سوی انجمن منتقدان ملی کتاب آمریکا در سال ۱۹۹۸ و برندهی جایزه تریلیوم در سال ۱۹۹۸ شده است.
مجموعه داستان «رویای مادرم» در سال ۹۱ با ترجمه ترانه علیدوستی از سوی نشر مرکز منتشر شده است.
همچنین «خوشبختی در راه است» کتاب دیگر آلیس مونروست که با ترجمه مهری شرفی در سال ۹۲ از سوی نشر ققنوس در ایران به چاپ رسیده است.
حتی داستانی تحت عنوان “نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج” از این نویسنده که توسط ترانه علیدوستی، هنرپیشه معروف و جوان ایرانی ترجمه شده است برای خواندن در برنامه “کتاب شب” در رادیو انتخاب گردیده است.
به فرازی از کتاب فرار آلیس مونرو توجه نمائید:
“گریس نمی توانست توضیح بدهد یا حتی کاملاً درک کند که آن چه احساس می کرد حسادت نبود، خشم بود. خشمش به این خاطر نبود که نمی توانست آن طور خرید کند یا لباس بپوشد بلکه به این دلیل بود که از دخترها انتظار می رفت چنین صفاتی داشته باشند در واقع مردها یا به عبارتی مردم، همه مردم، تصور می کردند دخترها باید چنین صفاتی داشته باشند: خوشگل، عزیزدردانه، ننر، خودخواه و تهی مغز. یک دختر می بایست دارای یک چنین خصوصیتی می بود تا عاشقش می شدند، آخر سر هم این دختر خودش مادر می شد و با سوز و گداز زندگیش را وقف بچه هایش می کرد. او اگر چه دیگر خودخواه نبود اما هم چنان تهی مغز باقی می ماند، تا آخر عمرش.”
مونرو در این کتاب، روایت گر زندگی زنان در مراحل مختلف عمر است. روایت هایی همراه با واقعیت گرایی و صداقتی کم مانند و سرشار از لحظه های روشنگر که هم طنزآلودند و هم دردناک، گویی او دریچه ای رو به دنیا می گشاید و بی آن که پلک بزند خوب نگاه می کند و آن چه را که می بیند، نشان می دهد.
در داستان های مونرو لحظات خاصی هستند که وی مدام دور و بر آن پرسه می زند. همان لحظاتی که خواننده را نیز از فرق سر تا پا درکش و قوس اندیشه فرو می برد که آیا مثلاً فلان شخصیت فلان داستان می تواند طور دیگری رفتار کند؟ یا زندگی فلان شخصیت داستان قابل تغییر است؟ در آثار اولیه مونرو غالباً زندگی زناشویی شخصیت ها بود که متزلزل شده و به ناگاه با شکست روبرو می شد، اما در آثار جدید وی این لحظات تند تصمیم گیری چند پهلو شده و به نظر می رسد که نویسنده هم از آینده آنها خبردار نیست. این لحظات در حقیقت آن چیزی است که در زندگی های امروز جامعه کانادا اتفاق می افتد و چه بسا هر روز قابل مشاهده است و این جریان اصیل زندگی است که با قلم زیبای آلیس به رشته تحریر در می آید.
خود مونرو در رابطه با ارتباط بین نسل ها و الگوهای رفتاری که اینک یکی از مسائل مهم رفتارسنجی نسل ها در جامعه مالتی کالچرالیسم کانادا است این گونه اظهارنظر می کند:
“به نظر من الگوهای رفتاری بارها تکرار می شوند. نسل های گذشته مشکلات را مانع حرکت نمی دانستند، زیرا انسان با غلبه بر مشکلات به خودآگاهی و ارزیابی خوب از خود می رسد. ولی امروزه عقیده دارند، انسان باید خوب زندگی و کار کند و با عبور از موانع، قدرت جسمی و روحی را حفظ و تقویت نماید.”
همین طرز نگرش این نویسنده است که کارهای او مورد استقبال خواننده قرار گرفته است. او ضمن آن که برای ما قصه و داستان می نویسد، تجربه نسل های کانادایی را از زندگی و انتقال اندیشه هایشان به نسل های جدید، به زیبایی روایت می کند. آیا رسالت یک نویسنده خوب غیر از این است؟ شما را به مطالعه کتاب ها و داستان های زیبای آلیس مونرو دعوت می کنم که با خواندن آنها فکر می کنید زندگی خودتان یا اطرافیانتان را دارید مطالعه می کنید و این چیزی است که مطالعه را برای شما لذت بخش می کند و تا به انتهای داستان نرسیده اید، کتاب را بر زمین نمی گذارید.