از اینجا، از آنجا، از هر جا/ ۴۷
سیزدهم دی ماه امسال، پنجاه و ششمین سالگرد غروب نیما یوشیج پدر شعر نو پارسی بود. شایسته است از این مرد بزرگ با اندیشه های بلند و با رسالت اجتماعی و فرهنگی یادی کنیم و خاطرش را دوباره در ذهنمان زنده نگه داریم.
در اینجا با توجه به واقعیت هایی که در دوران حیات نیما در فضای فرهنگی کشورمان جاری بود درصدد هستم به مواردی اشاره کنم که برای خوانندگان تازگی داشته باشد.
هنگامی که نیما زنده بود، هزاران فریادِ از دل برخاسته داشت. کسی به او کمک نمی کرد، همین که درگذشت صدها دوست، نزدیک، شاگرد و پیرو پیدا کرد. همه چهره ای سوگوار گرفتند و برای خودنمایی کاذب به عزا نشستند. در یک جمع بندی کلی می توان دوستداران نیما را بعد از خاموشی اش به سه دسته تقسیم کرد:
۱ـ آنهایی که واقعا دوست و همدرد نیما بودند و در طول زندگی او در کنارش از هرگونه همفکری و همراهی دریغ نکردند. بدیهی است این گروه اگر از مرگ نیما سخنی به زبان می آوردند از روی درد و واقعی بود. جلال آل احمد، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و محمدحسین شهریار از این گروهند.
۲ـ گروه دیگری که در باطن و ظاهر دشمن نیما بودند و اگر پس از فوت او مطلبی یا موضوعی در جهت قدردانی از کارهایش نوشته اند، یا انسان های متظاهر و فریبکارند یا آنهایی هستند که عذاب وجدان به اقرارشان واداشته است، مانند دکتر پرویز ناتل خانلری و گروه وابسته به او که در سراسر طول حیات نیما با او با نوشته هایی بسیار تند و توهین آمیز به ستیز و مبارزه پرداختند.
۳ـ دسته ی سوم، فرصت طلب هایی بودند که نه در زندگی نیما و نه در خط مشی و کار او دخالتی داشتند و فقط جهت خودنمایی و مطرح شدن، از نیما حرف می زدند و گاهی هم تعریف می کردند. کار این گروه هم به نظر من ارزش چندانی ندارد. چون پس از درگذشت یک شاعر کاری که از او باقی مانده است، تکلیف خوبی و بدی او را مشخص می کند و قضاوت هم با مردم و آیندگان است.
افرادی که در گروه اول هستند انگشت شمارند، تعداد گروه دوم هم محدود است، چون تمامی آنهایی که با نیما عناد ورزیدند شهامت اقرار اشتباه خود را نداشتند و اگر هم می خواستند اقرار کنند، غالباً مطالب خود را طوری می نوشتند که هنوز هم حق به جانب تلقی گردند. افراد گروه سوم بسیار زیادند و روز به روز هم به تعداد آنها افزوده شده و می شود.
برای آشنایی بیشتر خوانندگان با دیدگاه های این گروه ها، در اینجا به طور مختصر به پاره ای از آنها اشاره می کنم.
از افراد گروه اول زمزمه های دردآلود مهدی اخوان ثالث نشان از درد درون او است، از نامرادی ها و نامردمی هایی که بر نیما و پیروان او رفت. او می نویسد:
« نیما جان! اکنون در این مردگی و خرابی و درماندگی به یاد توام. کسی آیا خواهد بود که به یاد من و نسل من باشد؟ فرداها را می گویم. گمان نکنم… چون زمام عالم در دست ستم ستوران است. از وطن خود بگذر که شاید چنین نباشد (که متاسفانه چنین شد. نگارنده) دنیا چنان رو به فساد و ویرانی و تباهی می رود که امروز و فردا تقّش را استخوانهایت در زیر خاک خواهد شنید. تو دیگر گریه نمی توانی کرد و خنده نیز، من اما هنوز می توانم. روزها را بر روزها می خندم و شب که همه خفته اند و سکوت سلطنت می کند، سر زیر شولا می کشم و بی صدا و کم صدا و با اشک (گریه می کنم).»
در سراسر این نوشته دردی که نیما و پیروانش در رژیم گذشته تحمل کرده بودند، موج می زند و نشان می دهد شدت ناهنجاری ها و توهین ها به گروه نیما آنقدر شدید و آزاردهنده بود که حتی پس از درگذشت نیما، سالیان سال این اندوه از ذهن و فکر انسان وارسته ای همچون اخوان ثالث دور نمی شد.
از گروه دوم می توان دکتر پرویز ناتل خانلری را نام برد که در زمان حیات نیما، به گواهی کتاب یادداشت های روزانه ی نیما بیشترین فشار روحی و عصبی را به او وارد کرده بود و در جوانی نیز از شاگردان و مریدان نیما به شمار می آمد و از نامه های پرشور نیما در اوایل عمرش می توان شدت این علاقه ی دوطرفه را مشاهده کرد و از بستگان و نزدیکان او هم بود. پس از خاموشی نیما در دی ماه ۱۳۳۸ او که مدیر مجله ی سخن بود، دو شماره از این نشریه را به نیما اختصاص داد و با چاپ عکس و نامه های منظوم و منثور نیما کشید تا جبران مافات کند. غافل از آن که اگرچه حافظه ی تاریخی بعضی ها به فراموشی عادت دارد ولی شدت برخورد او و همکارانش دردی بود در دل نیما که با چنین کارهایی تسکین پذیر نبود. از آن گذشته بعد از فوت نیما هرکاری که می کرد اشک تمساح تلقی می شد و ارزشی در پیش مخاطبان آگاه و فهیم نداشت.
و اما از دسته ی سوم که نه با نیما همزمان بودند و نه اینکه با او رفت و آمد و روابطی داشتند، اغلب از روی روابط دیگران با نیما و تعصب و خودخواهی و خودبزرگ بینی، پشت سر نیما و پیروان او مباحث و مطالبی را عنوان کرده و می کنند که انسان تعجب می کند که اینان به دنبال چه هدف و مطلوبی هستند. چون نیما با کاری که کرد وضعیتش به عنوان یک شاعر سنت شکن و نوآور و پدر شعر نو پارسی تثبیت شده و با حرف های غرض آلود و کوته نظرانه در موقعیت و جایگاه او خللی به وجود نمی آید. از جمله ی افراد این گروه دکتر شفیعی کدکنی است که هرچند مدت یک بار موضوعی را درباره ی شعر نو و بویژه تحریف شخصیت نیما مطرح می کند و درصدد است که با این کار خود از دکتر پرویز ناتل خانلری اعاده ی شخصیت کند. اخیراً نیز با مطرح کردن یک سری حرف های غیرمستند، نیما را شخصی متقلب، به دور از حق و حقیقت، بیسواد و دهاتی نامیده است که بیشتر شعرهای خود را از روی سروده های دکتر خانلری رونویسی کرده است، در حالی که اشعار دکتر خانلری اغلب در سبک قدیم و سراسر آنها بیش از ششصد بیت نیست. حال چه عاملی باعث شده است تا دکتر شفیعی به چنین اظهاراتی بپردازد، حرف و سخن بسیار دارد که جایش در اینجا نیست.
در هر حال اینک پنجاه و شش سال از فوت نیما گذشته و شعر نو به پیشوایی و بدعت او در همه ی زمینه های ادبی، اجتماعی و سیاسی پیروان شایسته ی خود را از لحاظ کمی و کیفی پیدا کرده است. چه نیکوست یاد این مرد بزرگ را زنده کنیم و یادگارهایش را عزیز بداریم و بدانیم که او یکی از ارجمندترین و بزرگترین نمایندگان هنر و پاسدار شرف و حیثیت انسانی و خدمتگزار ملت بود. بیاموزیم از نیما شکیبایی و بردباری را و وفادار بودن به نیکی و زیبایی را و بی ریایی و سادگی و بی ادعایی را. بیاموزیم از او خشم و خوشی های نجیب و شرافتمندانه را، بیاموزیم از او دل بستن به آمال شریف و پایداری و استواری و عهد نشکستن را. بیاموزیم از او انسان بودن را که گفت انسان بودن به مراتب مهمتر از شاعر بودن است.
سال ۲۰۱۶ میلادی چگونه سالی خواهد بود؟
سال ۲۰۱۶ میلادی در حالی آغاز شد که خلاف سال های قبل، جهان و بویژه اروپا در یک التهاب و ترس از حملات تروریستی به سر می برد. مسائل و مشکلاتی که ریشه در اختلاف طبقاتی جوامع مختلف دارد. اگر منطقی و منصفانه نگاه کنیم تداوم فعالیت جهانی نمی تواند طوری باشد که عده ای از همه مواهب برخوردار باشند و در جاهای دیگر انسانها از حداقل امکانات برای زندگی برخوردار نباشند. در هر حال در سراسر جهان هستی همه ی کشورها در یک کشتی نشسته اند، اگر این کشتی دچار حادثه شود و یا غرق، بالا و پایین ندارد، ممکن است عرشه نشینان دیرتر غرق شوند ولی سرنوشت همه به یکدیگر گره خورده است. بنابراین باید برای آینده جهان و بشریت چاره اندیشی شود.
با این مقدمه ببینیم سازمان ها و مراکز جهانی چه عنوانی برای سال ۲۰۱۶ اعلام کرده اند.
سازمان ملل متحد امسال را سال “فهمیدن و ادراک جهانی” نام گذاری کرده است. این عنوان با این هدف انتخاب شده است که جنبشی جهانی برای درک و فهمیدن انسان، هستی، ارتباط های بین انسانی و همچنین تمام ارکانی که به زیست انسانی تر یاری می رساند، برپا شود. سازمان ملل بر همین اساس به فیلسوفان، روان شناسان، دانشمندان علوم بنیادین، جامعه شناسان، هنرمندان، معلمان و سایر اقشار جامعه توصیه کرده است که هر یک به سهم خود، برای تحقق درک جهانی از انسان و هستی اقدام کنند.
پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک های جهان در نخستین پیام خود به مناسبت سال جدید میلادی خواستار مبارزه با موج مصیبت، بی عدالتی و خشونت در جهان شد. پاپ این مهم را در گرو فائق آمدن بر تمامی بی توجهی ها نسبت به بسیاری از افراد که در جهان در رنج و مصیبت گرفتار هستند، دانست و دعا کرد که جهان و انسان ها بر این مشکلات پیروز شوند.
اما به نظر من که نه پیشگو هستم و نه از جایگاه سیاسی، مذهبی، اجتماعی خاص برخوردار، و تنها در گوشه ای به تحقیق و مطالعه و نوشتن اشتغال دارم، سال ۲۰۱۶ سال مبارزه ی اقتصادی است. اقتصاد کشورهایی که دارای برنامه ریزی و نیروی مولد تولیدی هستند، رشد خواهد کرد و کشورهایی که از رهبری و برنامه ریزی مبتنی بر توانایی های داخلی بی بهره اند به وضعیت ناهنجاری دچار خواهند شد.
مسائل امروز جهانی از آن جهت اتفاق افتاده است که سیاستمداران و حکومت رانان بی مطالعه و بی تجربه به زمامداری رسیده اند و به تجربیات و مشاوره متخصصان توجه نمی کنند. آنها مأموریت خود را حفظ منافع و سرمایه ی ارباب ثروت و مکنت می دانند و این فرآیند که فاقد عدالت اجتماعی و حفظ حقوق اکثریت افراد جوامع بشری است، نمی تواند تأمین کننده ی سعادت باشد. بنابراین باید رهبران جهان در جهان بینی و استراتژی خود تجدیدنظر کنند تا جهان، انسان و هستی از این وضعیت بحرانی نجات پیدا کند.
* کانون کتاب تورنتو مدت مدیدی است که با برگزاری جلسات ماهیانه به معرفی و نمونه خوانی از آثار نویسندگان، شاعران و هنرمندان در تورنتو می پردازد. این کار با توجه به اینکه فعالیت های جدی و ارزشمند در جامعه ی فرهنگی ایرانیان تورنتو کم است، می تواند اقدامی درخور و ستایش انگیز باشد. اگرچه در پایان هر نشست سخنران مدعو به سئوال های حاضران جواب می دهد و این بخش از جلسه یکی از بهترین قسمت های برگزاری این جلسات است ولی آنچه که برای پربار شدن این گونه برنامه ها نیاز است و در کارهای کانون کتاب تورنتو نیز به آن پرداخته نمی شود، نقد و بررسی این گونه آثار توسط یک منتقد آگاه است که قبلاً این آثار را خوانده باشد و بدون نظر و مستقل در رابطه با آن صحبت کند. در ارزش و اهمیت نقد ادبی نباید تردید کرد چون با انجام آن می توان از آثار ادبی لذت بیشتری برد و درکی روشن از محاسن و معایب کار پیدا کرد. بدیهی است انجام چنین کاری فعالیت های کانون کتاب تورنتو را کامل و ارزشمندتر می کند، گرچه پیدا کردن منتقد صاحب صلاحیت نیز خود ممکن است مانعی در این راه باشد. امیدوارم این پیشنهاد مورد توجه مسئولان کانون کتاب تورنتو قرار گیرد.
در جلسه ی این هفته ی کانون کتاب تورنتو که روز جمعه ۸ ژانویه ساعت ۷ شب در سالن شهرداری نورت یورک برگزار می شود، دکتر اکرم پدرام نیا یک رمان جدید خود با نام “زمستان تپه های سوما” را که به زبان فارسی نوشته و همچنین ترجمه فارسی رمان اسکات فیتزجرالد با نام “لطیف است شب” را به ما معرفی می کند.
گرچه هوا سرد است ولی این جلسه ی معرفی کتاب توسط نویسنده می تواند فکر و ذهنتان را گرم کند.
تفکر هفته
این هفته به این بخش کوتاه از شعری توجه کنید که وضعیت امروز جهان را بازگو می کند:
«شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده ی خواب است و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟»
“هشت کتاب ـ سهراب سپهری”
ملانصرالدین در تورنتو
اینجانب اگر پرسشی کلیدی داشته باشم به جستجوی جواب آن به هر طریق ممکن اقدام می کنم از جمله از حضور حضرت ملانصرالدین در تورنتو نیز بهره می جویم. در این ارتباط روزی از حضرتش پرسیدم به نظر ایشان دانشمند واقعی در این دنیای پر از کتاب و رسانه و دانشگاه و مراکز تحقیقاتی کیست؟ ملا کمی سکوت کرد و آنگاه گفت: «معمولا پیش مردم ظاهربین بی خبر، دانشمند واقعی کسی است که از اقران خود بیشتر بداند و در نرم افزار ذهن معلومات و اطلاعات وافری اندوخته باشد، ولی از دیدگاه من دانشمند واقعی کسی نیست که زیاد کتاب خوانده و بیشتر از دیگران معلومات و محفوظات داشته باشد. دانشمند واقعی آن کسی است که در تحصیل علم و ادب با روشی درست قدم بردارد و با راه و رسمی صحیح آن را به کار ببرد تا هم زودتر به سرمنزل مقصود برسد و هم معلومات او به کار زندگی بخورد و به خیر و سعادت او و جامعه ای که در آن زیست می کند، بیاید.»