مادر بهکیش (نیره جلالی مهاجر) نماد جنبش دادخواهی، صبح یکشنبه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۴ در منزل خود در تهران درگذشت. همان گونه که دخترش منصوره بهکیش در صفحه فیس بوک خود اعلام کرده بود، روز دوشنبه ۱۴ دی ماه مراسم خاکسپاری او در بهشت زهرا برگزار شد. پیکر نازنین مادر بهکیش روی شانه های دهها مادر داغدار سرودخوانان حمل شد و در نهایت همراه با چند استخوانی که مادر فکر می کرد استخوان های محسن است ـ یکی از پسرانش که در سال ۱۳۶۴ اعدام شده بود ـ به خاک سپرده شد.
همان گونه که انتظار می رفت انعکاس این خبر بسیار گسترده بود و گروه ها، سازمان ها و نهادهای متعدد سیاسی اجتماعی با صدور بیانیه، اظهار همدردی و همبستگی با خانواده بهکیش نسبت به آن واکنش درخوری نشان دادند، چرا که مادر بهکیش نماد جنبش دادخواهی مردم ایران و مادران داغدار بسیاری بود/هست، که با مقاومت، پایداری و پیگیری خود، امان نظام جمهوری اسلامی را که در هیچ مقطعی دست از اعدام و کشتن مخالفان خود برنداشت و سعی در اختفای قتل ها و جنایت های خود داشت، بریدند، و صدایشان پژواک دادخواهی مردم ایران شد. صدایی که نه تنها هر کوی و برزن و شهر ایران را درنوردید، که در سراسر گیتی پخش شد و هر روز بیش از روز پیش دست های به جنایت آلوده ی این نظام را برملا ساخت.
جعفر بهکیش پسر بازمانده مادر بهکیش در پیوند با انعکاس این خبر می گوید: “این روزها، در حالی که بغض گلویم را گرفته است، با حیرت شاهد واکنش گسترده در فضای مجازی به درگذشت مادرم هستم. از خود می پرسم مگر مادر من چه تفاوتی با مادر پنجه شاهی، مادر ریاحی، مادر رضائی، مادر پناهی، مادر معینی، مادر سرحدی، مادر میلانی، مادر محسنی، مادر آل آقا، مادر اسحاقی، مادر پرتوئی، پروانه میلانی و بسیاری از مادران و خانواده های اعدام شدگان که دیگر در میان ما نیستند داشته است؟ برخی از این مادران نقشی ویژه در تلاش مادران و خانواده های خاوران برای حقیقت و عدالت و به چالش کشیدن سیاست سکوت و فراموشی داشته اند. بسیاری از آنان نقشی تعیین کننده در جنبش خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان در پیش از انقلاب داشتند. تنها پاسخی که یافتم، این بود که شاید این واکنش گسترده به درگذشت مادرم، در واقع ادای احترامی است به تمام این مادران. این ادای احترام گسترده شاید انعکاس این واقعیت باشد که بخشی از جامعه دریافته است که این مادران کار سترگی انجام داده اند. مادران و خانواده های خاوران آرام و با متانت و بدون آنکه به تندروی ها، محافظه کاری ها و به ویژه ابتذال رایج یک جامعه بیمار مبتلا باشند، در مرکز تلاش جمعی برای به چالش کشیدن سیاست سکوت، فراموشی و پرده پوشی قرار داشته اند. “
و چنین است که مادران خاوران، مادران عزادار، مادران پارک لاله، مادران ستار بهشتی ها، مادر نداها، مادران ریحانه ها و بسیاری دیگر از مادران جگرگوشه از دست داده و داغدار با گره زدن صدای خود به یکدیگر، پرآواترین صدای دادخواهی را در سراسر جهان گستردند و با دست خالی و سینه هایی پر درد در برابر این نظام ناپاسخگو و غیرمسئول ایستادند و با بانگ بلند پرسیدند فرزندان ما چه شدند؟ کجایند؟ به چه جرمی به قتل رسیده اند، اعدام شده اند؟ در کدام دادگاه، با کدام وکیل مدافع و بر پایه چه شواهدی حکم قتل آنها را صادر کردید؟ جسدهایشان، این پیکرهای رنج دیده و شکنجه شده شان را در کجا دفن کرده اید؟ وسایلشان، وصیت نامه هایشان کجاست؟ آخرین کلامشان در دست کدام تاراجگری به غارت رفته است؟
عدالت برای ایران در خبر خود در پیوند با درگذشت مادر بهکیش از جمله می نویسد: “یاد مادر بهکیش را با گوش کردن به کلامى از خود او گرامی می داریم که در دیدار با مادران پارک لاله می گوید: “صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره نتیجه می ده. ببینید جسد هیچ کدوم از بچه هام رو به من ندادند. داغ فرزند خیلی سخته. اونهم نه یکی نه دو تا پنج تا، با دامادم میشه شش تا. آنهم چه بچه هایی، یکی از یکی نازنین تر. من به اسم همشون قسم می خورم و امید دارم که روزی دادم را بستانم. محمود و علی رو که کشتن، بعد از سه ماه فقط ساک اونها رو دادند و حتی وصیتنامه هایشان را هم ندادند و گفتند: «پاره کرده ایم». هر چه فریاد می زدم، التماس می کردم بگید کجا خاکشان کرده اید، نگفتند. مدتهای طولانی در راه اوین و بهشت زهرا سرگردان بودم. به بهشت زهرا می رفتم می گفتند: “برید از اوین بپرسید ما نمی دانیم.” به اوین می رفتم می گفتند: “برید از بهشت زهرا بپرسید ما نمی دانیم”، آخر، یکی از مامورهای بهشت زهرا دلش به حال ما سوخت و آدرس خاوران رو داد که با همسرم به خاوران رفتیم و دیدیم چه فاجعه ای اتفاق افتاده. فقط برای همه مادرها آرزوی صبر دارم و امیدوارم خون بچه های ما پایمال نشه
.”
ایران تریبونال درگذشت مادر بهکیش را چنین پوشش می دهد:” ….مادر بهکیش بیشتر عمرش را در جلوی در زندان ها و در گورستان ها درپی یافتن عزیزانش گذراند. او مادری از تبار مادران مبارزان و از اعضای خانواده های جانباختگان دهه ی ١٣۶٠ بود که با مقاومت و پایداری شان، چه آنگاه که فرزندانشان در زندان های ارتجاع حاکم، تحت شکنجه و آزار بودند و چه آنگاه که جمهوری اسلامی آنان را به خاک و خون کشید و پنهان از چشم خانواده ها در گورهای دسته جمعی در خاوران، دفن کرد، همواره درختان عدالت خواهی را در تمام این سال ها آبیاری کردند. مادر بهکیش و دیگر مادران با مبارزه و مقاومت و پایداریشان، خاوران را به ستون دادخواهی مبارزانی تبدیل کردند که در دهه ی ١٣۶٠ در گورهای بی نام و نشان در سرتاسر ایران دفن شدند….. “
بنیاد برومند در پیوند با درگذشت مادر بهکیش می نویسد: “مادر بهکیش عضو “مادران خاوران” بود. مادران خاوران متشکل از مادران و بازماندگانی بودند که به دنبال عدالت برای کشتهشدگان اعدامهای دستهجمعی توسط مقامات جمهوری اسلامی در دهه ۱۳۶۰ بودند. با پیوستن مادران و بازماندگان سایر قربانیان سیاسی-عقیدتی که با حکمهای قضایی یا به صورت فراقضایی اعدام یا کشته شده بودند، “سازمان مادران عزادار” شکل گرفت که به دنبال اجرای عدالت برای همه زندانیان و قربانیان سیاسی و اعتقادی هستند.”
و در پایان مطلب خود با گذاشتن لینک های زیر خوانندگان را به خواندن سرنوشت فرزندان «مادر بهکیش» در یادبود امید فرا می خواند:
زهرا بهکیش: http://goo.gl/G6OtOj
محمد بهکیش: http://goo.gl/yv6MAz
محمدعلی بهکیش: http://goo.gl/jzhjEX
محسن بهکیش: http://goo.gl/qeHLa8
محمود بهکیش: http://goo.gl/4nZxjm
جمهوری اسلامی شش تن از خانواده مادر بهکیش را به قتل می رساند: محمد در اسفند سال ۱۳۶۰، سیامک اسدیان (دامادش) در مهر ۱۳۶۰، زهرا در شهریور ۱۳۶۲، محسن در اردیبهشت ۱۳۶۴ و محمود و علی در شهریور ۱۳۶۷.
سیامک اسدیان، همسر زهرا را در سال ۱۳۶۰ در یک درگیری کشتند. محمود، مسئول کنترل کیفی کارخانه پلاسکو را که پیش از این در زمان شاه هم زندان بود و به همراه سایر زندانیان سیاسی پس از انقلاب آزاد شد، در سال ۱۳۶۲ دستگیر کردند، ۱۰ سال حکم گرفت، پس از پنج سال حبس او را در سال ۶۷ اعدام کردند
.
محمد را مقابل خانهای تیمی در حالیکه مسلح نبود به همراه دوستش خشایار پنجهشاهی به رگبار بستند. مرحوم مادر پنجهشاهی هم از مادران خاوران بود که پنج فرزندش را از دست داده بود.
محسن، ۲۱ سال داشت و در میان جوانانی بود که در استقبال آیتالله خمینی گل به خیابانها ریختند، اما در سال ۶۲ دستگیر شد و سال ۶۴ اعدام شد. علی ۱۹ ساله بود که در شهریور سال ۶۲ به عنوان هوادار ساده سازمان فداییان دستگیر شد و برای پخش چند اعلامیه اعدام شد. علی سال ۶۷ در دوران اعدامهای دستهجمعی در زندانهای ایران کشته شد.
کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی در خبرش می نویسد: “آرامگاه مادر بهکیش از مادران خاوران، از سوی خانواده، دوستان و آشنایان، غرق در گل شد.”
به گزارش این کمپین: “مادر بهکیش در تمام طول این سالها در تلاش بود تا پاسخی دریافت کند، اما هیچ پاسخی به او داده نشد و غیر از مشخص شدن محل دفن یکی از فرزندانش، محل دفن دیگر فرزندان مشخص نشد و هرگز این موضوع آشکار نشد که عزیزانش چگونه اعدام شدند. مادر بهکیش پیش تر در دیداری که طی چند سال گذشته با مادران عزادار داشت، گفته بود: «چی بگم؟ بیرحمها محمد را در اسفند ماه سال ۶٠، سیامک را در مهر ماه ۶٠، زهرا را در شهریورماه ۶۲ ، محسن را در اردیبهشت ماه ۶۴ و محمود و علی را شهریور ماه ۶٧ کشتند.»
مادر بهکیش در ادامه گفتگویش با مادران عزادار گفته بود «زهرا فرزندم که در شهریورماه ۱۳۶۲اعدام شد، فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود. شوهر داشت، می تونست زندگی خوبی داشته باشه، ولی دلش طاقت نمی آورد مردم گرسنه باشند. این جانیان هم او و هم شوهرش سیامک را کشتند. جسد هیچ کدام از فرزندانم را به من ندادند ….»”
فشارهای زیادی از سوی مقامات دولتی امنیتی به “مادران” وارد شده است تا آنها را وادار به سکوت کنند. نسل بعد از نسل “مادران” مورد تهدید قرار گرفتند و تاکنون هیچ مقام حکومتیای به پرسشهای آنها پاسخ نداده است.
مادر بهکیش در ۲۰ آبان ۱۳۹۰ پیامی را برای احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران ضبط کرد و گلایه کرد که چرا سازمان ملل اعدام فرزندانش را پیگیری نمیکند.
مریم رجوی از سازمان مجاهدین خلق ایران در پیام تسلیت خود چنین می گوید”… اکنون، مادران خاوران، زنی پرشور و ناآرام، و مردم ایران یکی دیگر از مظاهر پرافتخار زن بهپاخاسته ایرانی را از دست دادند. او رستگار شد و به پنج فرزند و دامادش که در دهه شصت در رویارویی با رژیم ولایت فقیهی به شهادت رسیدند، پیوست. اما دادخواهی و عصیان و اعتراضی که او و دیگر مادران والای ایرانزمین شعلهور کردهاند، پابرجاست….”
مهدی سامع سخنگوی چریک های خلق ایران طی اطلاعیه ای با ابراز تأسف از درگذشت مادر بهکیش می گوید: “مادر بهکیش یکی از اسطورههای مبارزه مردم ایران علیه نظام استبدادی مذهبی ولایت فقیه و یکی از تلاشگران مبارزه برای احقاق حقوق پایمال شده خانوادههای شهدای کشتارهای دهه ۶۰ و بهویژه قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بود….”
کانون نویسندگان ایران در بیانیه ی خود به منسبت درگذشت مادر بهکیش می گوید:”….مادر بهکیش” در این سالها با شش داغ سهمگین بر دل به انتظار برآمدن آفتاب حقیقت و عدالت بود؛ آفتابی که شور بختانه در زمان حیاتش همچنان پشت ابر های سیاه ستم و نیرنگ باقی ماند. با این همه اما دیر یا زود طلوع خواهد کرد زیرا از این گونه مادران که “زیباترین فرزندان آفتاب و باد” شان هزار هزار به مسلخ برده شدند، فراوانند. آنها چنان که “مادر بهکیش” گفته بود نه میبخشند و نه فراموش میکنند.”
بیداران (خاوران مجازی) در بیانیه خود می نویسد: مادر بهکیش و دیگر مادران و خانوادههای معترض بهای سنگینی بابت مقاومت و اعتراضشان پرداختند و می پردازند: از ضرب و شتم گرفته تا کنترل و تعقیب و بازداشت. مامورین از این هم فراتر رفتند و در زمستان ١٣٨٧ با وقاحتی بی نظیر خاوران را با بولدوزر خراب کردند و درآن را به روی خانواده ها بستند. بر تعقیب و کنترل خانواده ها افزوده شد و آنها در خانههاشان هم در امان نماندند. ولی به گفته منصوره، دختر خانم بهکیش” آنها هیچ گاه حاضر نشدند که از حقوق خود به عنوان یک انسان دادخواه دست بشویند و ظلمی را که در حق شان شده است به فراموشی بسپارند.”
حامیان مادران پارک لاله ایران – دورتموند در بیانیه شان نوشته اند: “مادری دیگر از جنس مقاومت و مبارزه، مادر بهکیش عزیز همه، هرگز فراموشت نخواهیم کرد. یاد و خاطره استواری هایت را در گوش نوه های خود ترانه می کنیم. لبخند مهربانت در قلب های ما حک شده است. مشعل دادخواهی دستت را دست به دست خواهیم کرد.
شهروند درگذشت مادر بهکیش را به خانواده محترم بهکیش و نیز جنبش دادخواهی مردم ایران تسلیت می گوید. به امید روزی که تمام گورهای بی نام و نشان فرزندان و عزیزان مان در ایران تبدیل به موزه های یادبود و گرامیداشت جان های شیفته شان شود.
جعفر بهکیش پسر بازمانده مادر بهکیش که خودش داغدار خواهران و برادرانش و برادر خانمش است و حالا داغدار مادرش نیز شده است در بالا در این مقاله شهروند میگوید “این مادران کار سترگی انجام داده اند. مادران و خانواده های خاوران ارام و با متانت و بدون انکه به تندروی ها ……..”.
روز شنبه ۲۳ ژانویه من به احترام جعفر در مراسمی که به یاد بود مادرش از طرف عده ای در نورت یورک سویک سنتر بر گزار شده بود رفتم. اتفاقا در روز بعد یکشنبه ۲۴ ژانویه برای اولین بار در جلسه کنگره ایرانیان کانادادر همان محل شرکت کردم . جلسه ای بسیار متشنج وعذاب اور، عده زیادی که در این جلسه بیش از بیست نفر که اجازه حرف زدن به کسی نمی دادند و سعی میکردند تمام وقتهای جلسه را خودشان داشته باشند و هر کدامشان چندین بار صحبت کردند و حرفهایشان شبیه یکدیگر و لحنشان بدور از آرامش و متانت و اگر هم کسی متفاوت از انها سخنی داشت مرتب سخنش را قطع کرده و در بعضی موارد توهین هم میکردند به طوری که برگزارکنندگان جلسه مجبور شدند که سکیورتی صدا کنند. مشاهده این رفتارها در این جلسه بسیار برای من زجراور بود و مسئله ای که این زجر را چند برابر میکرد این بود که تعداد زیادی از افرادی که جو تشنج ایجاد کرده بودند من در جلسه روز قبل مادر بهکیش دیده بودمشون و حتی چند نفر از انها جزو برگزارکنند گان جلسه بودند. بلاخره بعد از یکساعت و نیم که از جلسه گذشته بود من که از اول قصد حرف زدن در جلسه را نداشتم ۲ دقیقه وقت گرفتم برای صحبت کردن و وقتی نوبتم شد از حضار پرسیدم که چند نفر در مراسم دیروز برای مادر بهکیش شرکت داشتند حدود بیست نفر دست بلند کردند من فقط گفتم چند نفر شما از جعفر بهکیش که دیروز در مراسم بود دلجویی کردید دو سه نفر بیشتر دست بلند نکردند و من گفتم از جعفر که بیشتر از همه شما از جمهوری اسلامی ضربه خورده است بپرسید که چگونه باید اعتراض کرد و بدنبال حقوق خود بود. به نظر من ضربه ای که این طرفداران به مادر بهکیش و جنبش مادران میزنند بیشتر از ضربه مامورانی است که مادرها و اعضای خانواده های انها را کتک زده اند . من از خانم الماسی تقاضا دارم به خاطر اینکه روزنامه شهروند اسمش جزو کمک کنندگان به برگزاری مراسم مادر بهکیش بود و همینطور خانم الماسی در نیمی از جلسه روز یکشنبه شاهد توهینها و رفتارهای ناهنجار بودند در مقاله ای تذکری به این دوستان بدهند