دفتر شعر” غزل برای زیبای خفته ایرانی” دربر گیرنده ۴۷ شعر از اسد رخساریان شاعر و مترجم ایرانی ساکن سوئد است که در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات ارزان در شهر استکهلم انتشار یافت. رخساریان که سرودن شعر را در اواخر دهه پنجاه در ایران اغاز کرد، نخستین کتاب شعرش ” چکامهء باستانی جهان” را در سال ۱۹۸۹ در کشور سوئد به دست چاپ سپرد. پس از آن ، دفتر شعر” عطر نان و بوی گل سرخ” را در سال ۱۹۹۱ و نیز یک اثر پژوهشی به نام ” هرمه لین کیست و چه کرد” را درباره ” اریک اکسل هرمه لین” ادیب و مترجم قرن نوزده سوئد، در سال ۲۰۰۳ به چاپ رساند. درباره این کتاب گفتنی است که تلاش رخساریان در بازشناسی آثار هرمه لین، مترجم پیشکسوت ادبیات فارسی به زبان سوئدی، که سالیان بسیاری از چشم ایرانیان دور مانده بود، بی تردید دارای ارزش ویژه ای ست. آثار هرمه لین در شناسایی فرهنگ و ادبیات ایرانی خاصه ترجمه او – برگردان آزاد- از ادبیات عرفانی به زبان سوئدی، صاحب جایگاه تاریخی مهمی در میان کشورهای اسکاندناوی در اواخر قرن نوزدهم برخورداراست.
رخساریان در سالیان برون مرز، جز فعالیت های مستقل در عرصه نشر، با رسانه های نوشتاری نیز همواره فعالیت داشته است. همکاری و مسئولیت در نشریات ادبی نیز گوشه دیگری از فعالیت های ادبی او در خارج از کشور بوده و این فعالیت هم اکنون نیز با بخش های فرهنگی و ادبی نشریات اینترنتی به صورت چاپ شعر، ترجمه مقاله و نقد ادبی ادامه دارد. رخساریان هم چنین چند اثر آماده چاپ دارد که ترجمه رمان صدای گل سرخ، نوشته سردار ئوزکان نویسنده جوان و معروف ترک از آن جمله است.
ذرت خوشه ای سرخ اثر “موپن” و کالبدشکافی مرگ نوشته “دلبلانک”، با همکاری ناصر زراعتی و کتابی که ” در دور دست ها با شاعران سوئد” نام خواهد داشت؛ به همراه یک کار ترجمه و تالیف ” هرمه لین کیست و چه کرد” آثار دیگری ست که رخساریان منتظر چاپ تعدادی از آن ها در ایران است.

اسد رخساریان

اسد رخساریان

کتاب شعر غزل برای زیبای خفته ایرانی را می توان بنا به تاریخ نشر کتاب و تاریخ پای تعدادی از شعرها، دربرگیرنده آخرین نوشته های شعری رخساریان دانست. شعر رخساریان به لحاظ فضای زبانی به شعر سال های چهل گرایش دارد و گاه شعرهایی از این دفتر ما را به کوچه ها و شاهراه های شعری آن سال ها نزدیک می کند. سال هایی که خود بیش ترین سهم را در پیدایش شاعران برجسته معاصر فارسی داشته طبیعی است که تاثیر آن دوره در ادبیات ایران نیز روندی ادامه دار و طولانی خواهد بود. خاصه برای کسانی که در چند دهه اخیر به ناگزیر از متن اجتماعی زبان ادبی خود فاصله گرفته اند، این روند با آهنگ کندتری ادامه خواهد داشت. از این رو گاه “نصرت” جوان، با فضای شعری و موقعیت فردی تاثیر گذار خود درشعری ترکیب بافته از پیشینه ادبی اش ، شاعر غزل برای زیبای خفته ایرانی را به افسوسی شاعرانه می کشاند و شاعر از زمانه ی شاعرکش به خاطر از پای انداختن شاعری چون نصرت رحمانی گله می ورزد. و گاه، بارانی از شعر”سهراب” که بوی خوش زن می دهد (“زیر باران باید با زن خوابید! زیر باران باید با زن عشق بازی کرد) او را در شعری معنا محور، با رنگی به صراحت انسان دوستی به سوی دیگر باران، که دنیای غم انگیزی است می کشاند.
بی شک با این اندک نمی توان حق مطلب را در مورد شعرهای رخساریان ادا کرد چرا که نه موقعیت زبان و نه ترکیب زیبایی شناختی شعر او با وجود استمرار زبان روایی، تنها در چارچوبی که پیش تر گفته شد نمی گنجند. دفتر شعر او – غزل برای زیبای خفته ایرانی – که تاکنون دو بار انتشار یافته ، در ۱۰۰ صفحه بجز شعرهای نیمایی و سپید، چند غزل را نیز در خود جای داده است. شعرهای “حسرت هماوازی “(صد زبانم بود اگر صد گونه فریاد بود/ رگ به رگ در حرف من یاد از هزاران یاد بود / و “جهان چشم های ندا” ( “ندا ” ندا داد که من رفتم/ خوش آن که خود را بازیگوش نکند/ زیبای خفته ایرانی در مرگ نیز/ جز آرزوی آزادی در آغوش نکند) از آن جمله اند.
برای آشنایی بیش تر با شعر اسد رخساریان، پنج شعر او را از دفتر شعر تازه اش: غزل برای زیبای خفته ایرانی می خوانیم:

در حلقه ی شب و شعر و کلاف دود

“نصرت” به زیر طاق شکست،
برای همچو تویی نصرتی نبود
باید که طاق نصرت و طاق شکست
هر دو می شکست
تا شعر” میعاد در لجن” طبع تو می شکفت
باید که روی ” ترمه” ی زیبایت
” شمشیر معشوقه ی قلم”
لخته، لخته
خون جگر می ریخت.

ما خون شدیم
در “میعاد در لجن” ات شاعر
برخاستیم به رقص
روی نرمای نقشبازی هر حس و عاطفه ات.
و در دست های ما
پیاله به هر دور
هزار بار شکست.
یک بوسه هم زدیم
بر لب پیمانه ات
پیمانه ای که بی لب بود
آن هم فقط
یادآور یک عابر آورهء شب بود

و چون دوستدار رقص موج شراب
در رگ رزان بودیم
خون معشوقه هایت را نیز نوشیدیم
وتا توانستیم گرییدیم
وتا توانستیم خندیدیم

ما جوان بودیم،
رفتیم.
تو تنها ماندی
فقیر شدی
خمیده روی عصا و
پی یک دو گام سیر و سیاحت
در حلقه شب و شعر و کلاف دود
اسیر شدی
بعد
در کوچه ها و خیابان ها
هر که رسید ز راه
در آمد که ” نصرت”
چه پیر شدی
همین لعنتی حرف پیری
در خم و چم خود می کشد آدمی را،
خاصه با بم و زیری

این قصه تو تنها نیست!
که فرصت زیاد بود شاعر

نصرت اما هیچ” نصرت” خرداد ۱۳۷۹( میعاد در لجن، ترمه، پیاله دور دگر زد و شمشیر معشوقه قلم از مجموعه شعرهای نصرت رحمانی است)

—–

کودک و طبیعت

فرقی میان کودک و طبیعت نیست
با او بگو از پرنده و گل
از خرس یا از کبوتر چاهی
کودک خیال می کند
که خدا با کبوتر است
ونام خرس برایش
لذت جاودانه ای دارد.
——-

گنج ساعات گمشده(۵)

با درنگی
پشت دریچهء احساس
به درک تازه ای از زندگی
دست می یابم
باز می گردم
و اشیاء را که تغییر شکل داده اند
لمس می کنم و
چون کودکان هوسباز
در مشام خویش می کاوم

و می شنوم
صدایی را
که می گوید:
این ابتدای جهان است
قدم بردار!

———-

سونات رویا و ستاره ها

شب سپری می شود
رویا می گذرد
ستاره می میرد

در تاریکی بارانی می بارد
که پر از رویا و ستاره هاست

در باران مرغی می خواند
که پر از رویا و ستاره هاست

کلید صبح
پشت دریچه ناگشوده خواب
به رنگ رویا و ستاره هاست

اسرار آفتابی دنیا
در چنگ رویا و ستاره هاست

شب سپری می شود
رویا می گذرد
ستاره می میرد
————

باران پروانه

باران پروانه بر صفحه سفید می بارد
و کاسه پسرک سکه صید می کند

رهگذری بی بارانی
از ترس می گریزد و
من
در پیله باران تاب می خورم