سفر آقای روحانی به اروپا و خرید ۱۱۸ هواپیمای ایرباس، ضمن اینکه یکی از مهمترین خبرهای اخیر بود، این شور و شوق را در دل مردم ایران ایجاد کرد که مرگ و میر به وسیله سقوط هواپیماهای قراضه عهد بوق کاهش خواهد یافت، اما خیلی از مردم هم دل به چیزهای دیگری بسته بودند که امیدشان تبدیل به یأس شد.
قبل از ورود آقای روحانی به پاریس، چهار سازمان حقوق بشری در نامه سرگشادهای از فرانسوا اولاند خواسته بودند، در دیدار با حسن روحانی درباره وضعیت حقوق بشر نیز گفت وگو کند. در این نامه از جمله به عدم آزادی بیان و سرکوب مدافعان حقوق بشر در ایران اشاره شده بود.
کسی نمی داند اولین کلماتی که بین آقای اولاند و آقای روحانی رد وبدل شده چه بوده و به هم چه گفته اند، اما از نگاه جدی آقای اولاند و لبخند آقای روحانی در عکس فوق، معلوم می شود که آقای اولاند گفته است به شرطی با شما دست می دهم که قبل از هر چیز، راجع به حقوق بشر در ایران حرف بزنیم و آقای روحانی با لبخند جواب داده اند: حتمن، حتمن!
نه که فرانسه مهد آزادیه و از این جور حرفها، حق را باید به آقای اولاند داد… و دیدیم که به قسمتی از حقوق بشر توجه سریع شد. یعنی برنامه شام و ناهار با آقای روحانی لغو شد چون ایشان به حقوق بشر فرانسوی ها که خوردن شراب با غذاست احترام نگذاشته و گفته بود من سر سفره ای که مشروب وجود داشته باشد نمی نشینم، آقای اولاند هم گفته بود پس شام و ناهار هیچی!
میگن اولاند اینقدر در مورد حقوق بشر حساسه و جدی ، که وقتی با زن و بچه اش هم میره سینما، یک ریز در مورد زندان باستیل و ویکتور هوگو و بینوایان و ژان والژان حرف میزنه جوری که زن و بچه اش میگن بابا میذاری فیلم را ببینیم یانه؟!
خوشبختانه خبرهای بعدی نشان داد که آقای اولاند خوب که فکرهاشو کرده، یک کمی کوتاه آمده چون دیده ۲۵ میلیارد یورو را به هر بشری که بدی از خوشحالی کله معلق می زنه!
اینه که به آقای روحانی گفته حقوق بشر از هر چیزی برای ما مهم تره ولی چون بحث ایرباس و پژو برای مردم ایران فعلا داغه داغه، اول به اونها برسیم که سرد نشه!
از نظر اخلاقی و آداب میهمانداری هم صحیح نبود حالا که رئیس جمهوری ایران بعد از۱۶ سال قطع رابطه پاشده آمده فرانسه همه اش در مورد بشر و حقوقش حرف بزنند. مگر بشر کی هست و چی هست که اینقدر لی لی به لالایش بگذارند؟ دیدیم دویست سیصد هزارتاشون را در سوریه کشتند، هیشکی ککش هم نگزید.
اینکه بشر مهم تره یا ایرباس را هرآدم معمولی هم می تواند تشخیص بدهد. یعنی می شود یک بشر را برد کنار یک ایرباس وایساند، و قد و قواره آن دو را با هم مقایسه کرد و دید ایرباس بزرگتره یا بشر؟!
کیلویی هم بخواهیم حساب کنیم، یک بشر هفتاد هشتاد کیلو بیشتر نیست در حالی که ایرباس باید یک میلیون کیلو باشد؟
از نظر ارزش مادی هم که بشر قیمتی نداره در حالی که ایرباس میلیون ها دلار قیمتشه … خوشحالم که با وجود آن نامه ها، آقای روحانی و فرانسوا اولاند وقت شان را با موضوع پیش پا افتاده حقوق بشر تلف نکردند و با چند تا جمله: حقوق بشر خیلی خوبه و ایشالا همه چی درست میشه، سر و ته قضیه را هم آوردند!
مرگ حق است برای همسایه!
غربی ها که خدا بگم چیکارشون کنه ایشالا، همیشه از زن و زیبایی های اندامش برای تبلیغ اجناس خود استفاده، یا به عبارت صحیح تر، سوءاستفاده می کنند و در این هیچ شکی نیست.
کشور ما که هدفش بالا بردن مقام زن است و همیشه استفاده ابزاری از زن را نکوهش و محکوم کرده، برای استفاده از زن در آگهی ها، راه صحیح تری یافته و زن را در جایگاه صحیح و رفیع خود قرار داده و بدون آنکه از جنسیت زن سوءاستفاده کند، نشان داده که زن به درد لباس شستن هم می خورد!
خداوند انشااله یک در دنیا و هزار در آخرت به باعث و بانی این طرز فکر پاداش بدهد که مثل غربی ها زن را فقط وسیله ای برای خوشگذرانی مرد معرفی نمی کنند و نشان می دهند که از زن، در موارد دیگر، مثل آشپزی و لباس شستن هم می شود استفاده کرد. والا به خدا!
داستان پول و سبیل شاه
خارجی ها تصور می کنند اقتدار یک کشور به داشتن موشک های اس چهارصد و اس پانصد و اس ششصد، و هواپیمای آواکسی است که بتواند زیرآبی هم برود و تند تند عکس بردارد. خبر ندارند اقتدار یک کشور به آن است که وقتی مذاکره کننده ارشد کشورهایشان نظیر خانم اشتون به ایران می آید، ناچارش کنیم روسری سرکند، اما رئیس جمهوری کشور ما وقتی به ایتالیا می رود، نه تنها مجبور نباشد کراوات بزند، بلکه ایتالیایی ها را وادارکنیم مجسمه های بی تربیت شان را توی کارتن قایم کنند یا شلوار پایشان کنند
!
ما روزی که ضرب المثل “پول که داشته باشی می توانی سر سبیل شاه هم نقاره بزنی” را اختراع می کردیم، می دانستیم که خارجی جماعت تا هنگامی حرف از حق آزادی بیان می زند که چشمش به ۱۷ میلیارد یورو اسکناس نیفتاده باشد.
پای پول که به وسط بیاید، هر خارجی، زانوهایش می لرزد، چشم هایش سیاهی می رود، همه آن حرف ها می شود باد هوا و هول هولکی دستور می دهد: یالا یالا، هرچی مجسمه لخته شلوار پاشون کنین که امضای قراردادها به خطر نیفتد!
دریغ از یک جو عقل!
من این خارجی ها را که می بینم، خنده ام می گیرد. ظاهرشان مثل ما ایرانی هاست، دو تا دست، دو تا پا، دو تا گوش ولی عقل توی کله شان نیست!
می بینند دروازه مترو خرابه و شکسته، به جای اینکه بگن آخ جون و مجانی بروند و سوار شوند، کرایه شان را می گذارند روی همان سکوی ورودی که نه ماموری دارد و نه محافظی و می روند.
نفر بعدی هم اینقدر عقلش نمی رسد که کمی آن دور و برها کشیک بدهد و به محض اینکه خلوت شد، پول ها را بردارد، سرش را بیندازد زیر و برود.
چیکار میشه کرد دیگه … به بعضی ها خدا عقل درست و حسابی نداده. ماجرا در یکی از ایستگاه های متروی کانادا اتفاق افتاده، جایی که آدم فکر می کند مردمش عقل و شعورشان بیشتر از این حرف هاست و از خیر پول نقد ریخته شده در یک گوشه نمی گذرند!
*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.