حمید شوکت
بخش دوم
تجدید فعالیتِ اتحادیه دانشجویان
آغاز مجدد فعالیت انجمن های دانشجویی در خارج از کشور، کم و بیش با نخست وزیری منوچهر اقبال در فروردین ۱۳۳۶ هم زمان بود. گردانندگان سازمان های دانشجویی در این دوره بیشتر کسانی بودند که تازه به خارج آمده و پیوند و رابطه چندانی با دانشجویانی که مبارزات دانشجویی را پیش از کودتا در خارج سازمان می دادند، نداشتند. از میان آنان، تنها شماری اندک از فعالان دانشجویی گذشته، در سازمان های نوبنیاد عضویت داشتند و با تجارب گذشته، در آغاز حرکتی جدید، سهیم می شدند. در همین فاصله، سازمانهای دانشجویی هوادار حزب توده که در مسئله ارز نقش برجستهای داشتند، تحلیل رفته و اعتبارشان را از دست دادند. سال های آتی، به ویژه تا آنجا که به هدایت فکری جنبش دانشجویی مربوط می شد، به دانشجویانی تعلق داشت که به جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا نزدیک بودند. مرکز اصلی این حرکت در فرانسه بود.
از سال ۱۳۳۷ که فعالیت دانشجویی رونق گرفت، دانشجویانی که قبلا در فرانسه اقامت داشتند و یا پس از کودتا به آن کشور آمده بودند، طرح تشکیل مجدد اتحادیه دانشجویان ایرانی را ریختند. این اتحادیه پیش از کودتا نیز فعالیت داشت و زیر نفوذ هواداران حزب توده بود. بعدها در مسئله ملی شدن صنعت نفت، نیروهای ملی نفوذ بیشتری پیدا کردند و هواداران حزب توده را کنار زدند. در این دوره، هواداران حزب توده زیر پوشش جامعه دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه و مدافعان دولت مصدق تحت عنوان اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه فعالیت می کردند.
در سالهای پس از کودتا و آغاز مجدد فعالیت های دانشجویی، هسته اولیه تشکیل دهندگان اتحادیه دانشجویان ایرانی در پاریس را دانشجویان هوادار جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا تشکیل می دادند. این اتحادیه دانشجویی با الهام از سازمان دانشجویان ملی فرانسه و بر اساسی شکل گرفته بود که “سندیکالیسم متعهد” خوانده می شد. به این معنی که می بایست ضمن پرداختن به حقوق صنفی دانشجویان، به مسایل عمومی کشور نیز توجه داشت. در مورد شرط عضویت نیز تغییر مهمی صورت گرفت. تا پیش از کودتا، عضویت در سازمانهای دانشجویی مدافع نیروهای ملی در خارج ازکشور که تحت رهبری دانشجویان هوادار حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) بودند، منوط به معرفی دو نفر از اعضا هیئت دبیران سازمان دانشجویی بود. در سازمانهای دانشجویی مدافع حزب توده در خارج از کشور چنین شرطی معمول نبود. آنها این شرط را که شباهتی به نحوه عضوگیری در احزاب داشت، مورد انتقاد قرار میدادند و مغایر با اصول سازمانهای صنفی میدانستند. با آغاز مجدد فعالیتهای دانشجویی، اتحادیه دانشجویان ایرانی در پاریس که در دست هواداران جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا بود، این شرط را ملغی کرد. دیگر هر دانشجویی حق داشت با هر عقیده و آرایی، تنها با ارائه کارت دانشجویی عضو اتحادیه شود.
در آغاز کار، اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه با سفارت و اداره سرپرستی امور دانشجویان در تماس بود و از سفیر نیز دعوت می شد تا در جلسات دانشجویی شرکت کند. او نیز اغلب نمایندهای می فرستاد. نه سخنرانیها یکپارچه سیاسی بودند و نه سخنرانان همگی سابقه سیاسی داشتند. سخنرانی خانم کوکب صفاری (صورتگر) درباره “وجوب آزادی زنان” یا انتشار جزوه هایی با عنوان “فارسی را فراموش نکنیم”، نمونههایی از فعالیت دانشجویان ایرانی در پاریس به شمار می رفت.
یکی از خواسته های اصلی اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه، اعزام با برنامه دانشجو به خارج بود. اتحادیه خواستار آن بود تا دولت با توجه به نیازهای کشور به متخصص، این امر را بر اساس برنامههای رشد در ایران تنظیم کند و از اعزام بی رویه دانشجو جلوگیری نماید. موضوع دیگر مسئله خدمت نظام وظیفه بود. نظر اتحادیه آن بود که دانشجویان خارج کشور در بازگشت به ایران به جای اعزام به سربازخانه ها، در رشته تحصیلی خود به مملکت خدمت کنند. تقاضای بیمه پزشکی برای دانشجویان و طرح آن با مقامات سفارت یا موضوع تهیه مسکن برای آنان، از مسایلی بود که اتحادیه دانشجویان ایرانی در پاریس بدان می پرداخت. همه کشورهای معتبر جهان در کوی دانشگاه در پاریس خانه دانشجویی داشتند. یکی از خواستههای اتحادیه دانشجویی این بود که ایران نیز در کوی دانشگاه خانهای بسازد. این خواست سالها بعد، هنگامی که دیگر رابطه اتحادیه دانشجویی با سفارت به کدورت گراییده بود، توسط دولت ایران انجام گرفت.
با رشد و گسترش فعالیت اتحادیه دانشجویی، موضوع انتشار نشریهای پیش آمد، اما ثبت قانونی نشریه، به ویژه نشریهای متعلق به دانشجویان خارجی، کار سادهای نبود و منوط به داشتن شغلی معتبر و داشتن کارت اقامت دهساله بود. دانشجویان این دشواری را با مراجعه به پزشکی ایرانی به نام علی اصغر حریری که آذربایجانی، ادیب و اهل شعر بود و در پاریس زندگی می کرد، از سر گذراندند. سرانجام مجله با از سرگذراندن پیچ و خمهای اداری به ثبت رسید و به مدیریت حریری که نقشی صوری داشت، اجازه انتشار یافت.
انتشار نشریه دانشجویی نامه پارسی
نخستین شماره نامه پارسی، ناشر افکار دانشجویان ایرانی در اروپا، اردیبهشت ۱۳۳۸ با تیراژ ۵۰۰ نسخه به چاپ رسید. با مقالاتی از مهرداد بهار، پرویز مرات، حسین ملک، حمید عنایت، ناصر عصار، مصطفی فرزانه، ناصر پاکدامن، هوشنگ ساعدلو و چند نفر دیگر که مقالاتی با امضای مستعار نوشته بودند. طرح روی جلد از فریدون داورپناه بود و نام مجله را امیر پیشداد پیشنهاد کرده بود. او در ضمن سردبیر مجله نیز بود، بدون آنکه این مطلب در آن قید شده باشد.
نخستین شماره نامه پارسی به مقالاتی درباره کتاب و مشکل بی سوادی در ایران، آمار دانشجویان و شرایط تحصیل در رشته پزشکی در فرانسه، مسئله اشتغال و کادر تحصیل کرده در ایران، ریلکه، شاعر آلمانی، سیاست و ارسطو، ترجمه منظومه ای از زبان پهلوی و بحثی فلسفی پیرامون مفهوم واقعیت، بررسی چند فیلم از کارگردانان فرانسوی و نمایشگاه بین المللی گل در پاریس اختصاص داشت.
تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا
نامه پارسی در نخستین شماره خود به مسئله ضرورت “ایجاد وحدت و همبستگی فکری و صنفی بین عموم دانشجویان ایرانی در اروپا” پرداخت. با انتشار شمارههای بعدی، اختلاف میان اتحادیه و اداره امور سرپرستی دانشجویان بالا گرفت. تا آنجا که در ادامه کشمکش ها و درگیری های میان دانشجویان و سفارت، حریری، به وزارت کشور فرانسه اعلام کرد دیگر در مورد نامه پارسی مسئولیتی بر عهده ندارد. بدین ترتیب، مجله نامه پارسی فاقد مجوز قانونی برای انتشار شد. با این همه، انتشار این مجله گامی مهم در راه هماهنگ کردن فعالیت های دانشجویی به شمار آمد. فعالیتهایی که علی رغم تلاش مقامات سفارت و مسئولان اداره امور سرپرستی دانشجویان، هر روز گسترش بیشتری می یافت. در ادامه همین فعالیتها که نامه پارسی حلقه ارتباطی آن بود، نخستین نشست تدارکاتی کنفدراسیون در روزهای ۲۶ تا ۲۹ فروردین ۱۳۳۹ ( ۱۵ تا ۱۸ آوریل ۱۹۶۰) در باشگاه دانشجویان خارجی دانشگاه هیدلبرگ آلمان برگزار شد. در این نشست ۱۶ نفر شرکت داشتند. شیرین مهدوی تنها زن شرکت کننده بود. نشست هیدلبرگ با تصویب بیانیه ای دو صفحهای که تنها سند مصوبه آن نشست بود، نام کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا را برای این تشکیلات انتخاب کرد و با تصویب مرامنامه، اساسنامه و ارگانها و و نیز انتخاب هیئت دبیران، به موجودیت خود رسمیت بخشید.
طرح تشکیل این نشست را دانشجویان هوادار جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا ریخته بودند. حزب توده چنانچه از اسناد داخلی حزب بر می آید، از تشکیل آن بی خبر بود و جبهه ملی نیز هنوز تشکیلاتی در اروپا نداشت. با اینهمه، بیشتر دانشجویانی که در این نشست شرکت داشتند، به یکی از این سه جریان تمایل داشتند. در آن نشست، منوچهر ثابتیان، روح الله حمزهای و منوچهر هزارخانی به عضویت در هیئت دبیران انتخاب شدند.
از نشست یا کنگره تدارکی هیدلبرگ تا کنگرههای بعدی که در لندن، پاریس و لوزان تشکیل شد، کنفدراسیون رفته رفته پا گرفت. در این فاصله، دانشجویان هوادار جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا نفوذشان را در کنفدراسیون از دست دادند و جای خود را به مدافعان حزب توده و جبهه ملی سپردند. دورانی که تنشها و کشمکشهای بی پایان، کنفدراسیون را در همان آغاز کار تا آستانه متلاشی شدن پیش برد. در این فاصله، یعنی از نشست هیدلبرگ تا کنگره کنفدراسیون در لوزان که در دی ماه ۱۳۴۱ (دسامبر ۱۹۶۲ تا ژانویه ۱۹۶۳) برگزار شد، دانشجویان متمایل به جبهه ملی موفق شدند رفته رفته در بیشتر واحدهای کنفدراسیون به نیروی اصلی تبدیل شوند. دلیل رشد آنها تاثیر وقایع ایران بود. در بین سالهای ۱۳۴۲-۱۳۳۹ با گشایشی که در فضای سیاسی پیش آمده بود، امکاناتی برای فعالیتهای سیاسی در ایران به وجود آمده بود که بیش از چیز باعث گسترش نفوذ و رشد جبهه ملی می شد.
دومین کنگره کنفدراسیون در دی ماه ۱۳۳۹ (ژانویه ۱۹۶۱) در لندن تشکیل شد. کنگره خواستار آن بود تا “دولت به منظور مبارزه با بی سوادی و تامین فرهنگ، باید کلیه زنان و مردانی را که به گرفتن دیپلم متوسطه موفق شده اند، به دو سال تدریس در مدارس موظف کند و کسانی را که به اجرای این امر مهم می پردازند، از انجام وظایف نظام وظیفه اجباری معاف دارد.” (پیوند، شماره ۴، دی ۱۳۳۹، ص ۲۳۸)
مسئله معاف کردن دبپلمههای کشور از خدمت نظام وظیفه و شرکت آنان در مبارزه با بیسوادی و نیز اعطای حق رای به زنان که در کنگره لندن به تصویب نمایندگان رسید، چند سال بعد جزو ارکان اصلی اصلاحاتی قرار گرفت که در ششم بهمن ۱۳۴۱، طی یک همه پرسی به رای مردم ایران گذاشته شد. همه پرسی در فضایی غیردمکراتیک و بدون امکان شرکت نیروهای اپوزیسیون انجام گرفت. این اصلاحات که “انقلاب سفید” یا “انقلاب شاه و مردم” نامیده شد، مخالفتهای فراوانی را در میان نیروهای اپوزیسیون و به ویژه دستگاه روحانیت با رژیم شاه دامن زد.
یکی دیگر از مسائلی که کنگره بدان پرداخت، مسئله آییننامه وزارت فرهنگ در مورد دانشجویانی بود که در خارج از کشور تحصیل می کردند. طبق این آیین نامه، دانشجویان می بایستی بلافاصله پس از پایان تحصیل به ایران بازمی گشتند. بر پایه مفاد آییننامه، تعیین محل و مدت تحصیل، رشته تحصیلی و تغییر آن می بایستی با اجازه اداره سرپرستی دانشجویان صورت می گرفت. این آیین نامه ازدواج دانشجویان ایرانی با اتباع خارجی را ممنوع می کرد. اداره سرپرستی موظف بود دانشجویانی را که “در تحصیل سستی” می کردند و یا “مرتکب اعمال خلاف دانشجویی” می شدند، با لغو گذرنامه مجبور به بازگشت به ایران کند. خانواده دانشجویان نیز می بایست در محضر رسمی ضمانت می دادند که فرزندانشان در خارج از کشور متعهد به اجرای مفاد آیین نامه وزارت فرهنگ هستند. کنگره ضمن بررسی این مسئله، پیرامون چگونگی رابطه با اداره سرپرستی امور دانشجویان و سیاست دولت اعلام می کرد: “از آنجا که هر دانشجو حق دارد که به تشکیل انجمنها و اتحادیههای صنفی بپردازد و به عنوان محصل دارای گذرنامه تحصیلی باشد، همچنین حق دارد آزادانه محل تحصیل خود را انتخاب کند. کنفدراسیون به نقض این حقوق مسلم و موانعی که در راه اعمال آنها از طرف بعضی از سرپرستیها به وجود آمده است، اعتراض می کند. تعهدنامههایی که از طرف وزارت فرهنگ از دانشجویان گرفته می شود و ناقض حقوق مسلم آنان ( از قبیل شرکت در فعالیت های اجتماعی و سیاسی و ازدواج با اتباع بیگانه) می باشد، محکوم و مردود است… تشکیل سازمان های دانشجویی بسته به خواست دانشجویان است و نه اختیارات و موافقت سرپرستیها. وظیفه سرپرستیهاست که انجمنهای دانشجویی را به رسمیت بشناسند و ما خواستار اجرای هر چه زودتر این وظیفه هستیم.” ( پیوند، شماره ۴، دی ۱۳۳۹، صفحه ۲۳۸)
این ها نمونههایی بود از خواستها و انتظارات نمایندگان شرکت کننده در دومین کنگره کنفدراسیون در لندن که در قطعنامه مصوبه کنگره مورد توجه قرار گرفته بود. قطعنامه های مصوبه کنگره، آنجا که رنگ سیاسی بر خود می گرفت، محتاطانه و عاری از تندی و پرخاش جویی بود. شیوهای که به نوبه خود، امکان بحث و گفتگو و یافتن راه و چاره را باز می گذاشت. به عنوان نمونه، کنگره رفتار خشونتبار مقامات انتظامی کشور را در قبال تظاهراتی که دانشجویان دانشگاه تهران در ۱۴ آذر سال ۱۳۳۹ (دسامبر ۱۹۶۰) به یادبود شهدای دانشکده فنی برگزار کرده بودند، تنها مورد “تقبیح شدید” قرار می داد و از این فراتر نمی رفت. خواست شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی که در قطعنامه کنگره بدان اشاره شده بود، نشانه دیگری از پذیرش مبارزه در چهارچوب قوانین جاری کشور بود: “چون دانشجویان ایرانی در اروپا به عنوان گروهی از افراد ملت ایران به موجب قانون اساسی اهلیت استفاده از حقوق سیاسی و انسانی خویش را دارند، اولا باید کلیه تضییقاتی که در راه مسافرت دانشجویان در ایران و خارجه وجود دارد از میان برداشته شود. ثانیا وسایل اعمال حقوق متذکر در قانون اساسی و ایجاد شرایط برای شرکت در انتخابات کشور در خارج از ایران به وجود آید.” (پیوند، شماره ۴، دی ۱۳۳۹، صفحه ۲۳۸)
ادامه دارد
* برگرفته از نشریه آرش، شماره ۱۰۴، مارس ۲۰۱۰.