عزم بنیادگرایان در برانداختن نظام جهانی و جایگزین کردن آن با یک نظام ملهم از ایده های بنیادگرایانه دینی دیگر یک فرضیه تجریدی و در زمینه

 

شهروند ۱۲۶۲ ـ پنجشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۹


 

عزم بنیادگرایان در برانداختن نظام جهانی و جایگزین کردن آن با یک نظام ملهم از ایده های بنیادگرایانه دینی دیگر یک فرضیه تجریدی و در زمینه یک چشم انداز دوردست نبوده و نیازی به داشتن یک جام جهان نما برای پیش گوئی فاجعه نیست، که فاجعه ی بزرگ هم اکنون در شرف زاده شدن است.

نیرو گرفتن روزافزون توده های بنیادگرای اسلامی و پراکندن تخم هراس در جوامع آزاد شرق و غرب نشان آن است که این پدیده از کشورهای اسلامی آسیا و آفریقا، گهواره پرورش دهنده این پدیده، فراتر رفته و بر جهان آزاد سایه افکنده است. زمانی که آیت الله خمینی فتوای مرگ سلمان رشدی را صادر کرد و سرویس های محافظتی انگلیس برای حفظ جان او بسیج شده بودند، و اظهار ندامت رشدی، هشداری بود به جهان آزاد که دست بنیادگرایان برای در بند کردن اندیشه در هر کجای جهان دراز است و آنانند که قانون چگونه اندیشیدن را وضع می کنند.

خیزش بنیادگرایان در خود کشورهای سنتی مسلمان نیز انگیزه وحشت گردیده و رادیکالیسم اسلام شرعی با تکیه بر آن جلوه خشن و اصیل قرآنی خود که مدینه فاضله اسلامی را بشارت می دهد اینک تهدیدی است در برابر میانه روهای اسلام عرفی که در پذیرش جلوه های آزاده فکری شکیبائی دارند.

بنیادگرایان اسلامی که رسالت خود را در بر هم زدن نظام جهان آزاد و استقرار شریعه در فضای آن مدینه فاضله اسلامی می دانند با توسل به حقانیت الهی این ماموریت خود را از هرگونه مسئولیت وجدانی پاک دانسته و در این ایمان کورکورانه هر گونه روشی را برای رسیدن به هدف نهائی مشروع و تائید شده از جانب "الله" و هدف را توجیه کننده روش خود می پندارند. تهاجم عوامل بنیادگرا در پهنه اندیشه و بیان نمودار این واقعیت است که برخلاف سانسور سیاسی که از حد و مرز کشورها فراتر نمی رود، سانسور و فتوای دینی از هر مرزی فراتر رفته و توسط پیروان و وابستگان به آن مکتب در هر گوشه جهان قابل اجرا است و این واقعیت چشم انداز خوفناکی را در آینده ی جهان هشدار می دهد که نمونه ای از آن در فاجعه وحشتزای یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده روی داد.

نفوذ مبشران پندارهای نهادی در کشورهای شمال اروپائی، که همواره نمونه ای برجسته از آزادی فکر و رفتار بودند ، در سالهای اخیر چنان است که این کشورها را مجبور به ایجاد محدودیت هائی در آزادیهای معمول زندگی اجتماعی خود کرده و برای خوش آمد و سازش با جامعه افراطی مسلمان ـ که فضای آزاد این کشورها را بهترین زمینه پخش ایدئولوژی خود یافته اند ـ  در یک خودسانسوری بی مانند آزادی بیان خود را به بهای فرصت دادن به رواج بیان های افراطی، محدود کرده و در این سقوط تدریجی در دام مبشران تاریکی اندک اندک پاره های حیاتی آزادگی خود را از دست داده و سرانجام، همانگونه که تجربه ی تاریخ در بسیاری از کشورهای دیگر است، بردگان شوم بخت نهادهای قهقرائی خواهند شد.

در حالی که بنیادگرایان با بهره گیری از قوانین حقوق بشر خود را محق می دانند به فضای آزاد جوامع دیگر دستبرد زده و هر گونه تجلی پندارهای بدوی و نهادی را آزادانه پخش کرده و هر جلوگیری و ممنوعیتی را با توسل به اصل آزادی بیان و غیره، مخالف با منشور حقوق بشر دانسته و دولتها را متهم سازند، ولی در خود کشورهائی که اسلام افراطی حاکم است اگر جزای این آزادیها مرگ نباشد، تکفیر و زندان و کیفرهای سخت را به همراه دارد، و جوامع آزاد غربی نیز که هنوز فاجعه را نبوئیده و در این میانه بازندگان و قربانیان اصلی هستند در ساده لوحی خویش با شگرد مبشران ظلمت چنان به بازی گرفته شده اند که ناخودآگاه خود را گناهکار دانسته و در پوشش سازمانهای گوناگونی که هدف آنان ظاهراً دفاع از دموکراسی و در واقع فرصت دادن به تهاجم نهادهای بنیادی است بزرگترین ضربه ها را خود بر خویشتن وارد ساخته و در آن ایمان خوش باورانه به مصون بودن خود از گزند، انگیزه های نابودی خود را فراهم خواهند کرد، اما هیچ جامعه ای، حتی در والاترین سطح تمدن و فرهنگ، از هجوم افکار قهقرائی در امان نخواهد بود و تاریخ خود بزرگترین شاهد آن است: سرنگونی فرهنگ والای یونان و روم در چنگال قرون وسطا که برای صدها سال بر اروپا سایه افکند، نابودی فرهنگ ساسانی با تمام جلوه های درخشان و وسعت پهناورش به دست اعراب و سرانجام در زمان معاصر، ظهور فاجعه نازیسم و کشتار یهودیان در عرصه آن همه درخشش های تمدن و فرهنگ آلمان و پیوستن هزاران اندیشمند و ادیب و دانش پرور و هنرمند به ایدئولوژی وحشتزای نازیسم همه نشانی است از اینکه هیچ جامعه ای در هیچ دوره ای به صرف متمدن بودن از تهاجم بنیادگرایان در امان نخواهد بود و مبارزه با ایده های پس گرا و باورهای بنیادگرایانه و خرافات مبارزه ای است که همواره، در هر دوره تاریخی و در هر شرایطی باید ادامه داشته باشد و از آنجا که سیستم فکری دین پروران، برخلاف دانش پروران، هرگز در طول تاریخ تغییر و یا تکامل نیافته و انسان دین پرور امروزی همانگونه به ایمان و اساس اعتقادی خود پیوسته است که هزاران سال پیش، و از آنجا که بنیادگرایان در هر دینی هسته مرکزی پاسداری و تداوم آن دین را، در طی زمان، تشکیل می دهند، این پدیده همواره با زندگی بشر همراه خواهد بود.

ماهیت نظامی ـ پارتیزانی بنیادگرایان اسلامی که بویژه در چند دهه اخیر، با بهره گیری از پشتیبانی گاه آشکار و گاه نهانی برخی دولت ها که خود را در پوشش اسلامی قرار داده و با ارسال پول و یا نیروی انسانی این جنبش ها را برای ایجاد ناامنی و آشوب در کشورهای رقیب تقویت می کنند، ابعاد تازه ای به خود گرفته و دیگر محدود به یک منطقه خاص جغرافیائی و یا سیاسی نیست و همراه با آن بهره گیری از شرایط اقلیت های ناراضی مسلمان در کشورهای غیرمسلمان در جهت استقلال طلبی و ایجاد سیستم های اسلامی، بهانه ای برای همراه کردن جوامع ناراضی در یک گستره وسیع جهانی گردیده است که آثار آن را در وقایع "بوسنی هرزه گوین" و "کوزوو" از ایالات یوگوسلاوی سابق و جنبش های مسلمان مدعی استقلال در طیف کشورهای ماهواره شوروی سابق، درگیری های خونین روسها در "چچن"، درگیری چینی ها با چند ایالت جنوبی و شمالی خود و کشورهای مسلمان نشین چون اندونزی، مالزی، پاکستان و چند کشور شمال افریقائی دیگر، می توان دید و به این گونه بهره گیری از احساسات ناسیونالیستی، که هرگز با روال ایدئولوژی امپریالیستی اسلام سازگار نبوده است، در دست بنیادگرایان به صورت ابزاری برای برانگیختن احساسات اقلیت های مورد نظر آنان به کار می رود، و نیز در همان روال بود که ایالات متحده امریکا در طی سالهای ۸۰ برای بیرون راندن روسها از افغانستان مبارزان بنیادگرای افغانی را با مجهز کردن به دو ابزار بنیادی، یکی غیرت ملی و دیگری غیرت مذهبی و پشتیبانی بی دریغ از پول و سلاح برای "جهاد علیه کفار" به میدان فرستادند، که سرانجام خود نیز بهای گزافی را برای این "مار در آستین پرواندن" پرداختند.

 


 

در حالیکه در کشورهای اسلامی عرفی مقابله با تهاجم بنیادی ها ـ به دلیل آسودگی از پیچ و خم های اخلاق پسند شعارهای دموکراتیک ـ قطعی تر و بی تأمل است، کشورهای غربی با وسواس و تردید و نزاکت رایج فضاهای دمکراتیک در مقابله با بنیادگرایان، شیوه های تردیدآمیز و مبهم، و گاه با پذیرش، به کار برده و به این گونه خود را آسیب پذیر می سازند. بنیادگرایان رسالت خود را در فرو پاشیدن و از میان بردن جوامع آزاد و به اسارت گرفتن اندیشه می دانند، اما برای گسترش و تبلیغ و به کار انداختن مکانیسم فعال ایدئولوژی خویش به فضای آزاد و دموکراتیک نیاز دارند زیرا که تنها در چنین شرایطی و با پناه گرفتن در لوای شعارهای دموکراتیک چون آزادی بیان و شکیبائی در پذیرش عقاید دیگران و غیره، که خود آن را برای دیگران حرام می دانند، خواهند توانست ماموریت خود را انجام دهند و اگر بنیادگرایان هدف را توجیه کننده شیوه های خود دانسته و هر گونه انهدام و تخریب و کشتار و غارت را مجاز می دانند، اخلاق دموکراتیک کاملاً بر خلاف آن رفتار کرده و روش را توجیه کننده هدف می داند و در این وسواس و تردید برای یافتن روشهای مناسب با اخلاق دموکراتیک یا با عوامل بنیادی از در سازش درآمده و یا چندان از علاج آنی و قاطع غافل می مانند که به تدریج نیروی خود را از دست داده و دیگر قادر به دفاع از آرمانهای ایمانی خود نخواهند بود.

از آنجا که ناتوانی روشهای دموکراتیک در مقابله با رادیکالیسم، در هر زمینه ای، در ماهیت خود دموکراسی نهفته، و از آنجا که لیبرالیسم زاده دموکراسی همواره سبب رشد پدیده های بنیادی گردیده است، چنین به نظر می آید در شرایط کنونی که جهان از هر سوی در برابر خطر ایده های ریشه ای و تندرو قرار گرفته است باید با تجهیزات دیگری، بجز باورهای دموکراتیک، با این خطر مقابله کرد و این تجهیزات باید که در قاطعیت همانقدر بی مهابا و بی وسواس باشد که روشهای به کار گرفته شده توسط بنیادگرایان، و آگاه بود که شرایط جهان امروز دیگر بر اصل سازش و میانه روی نیست و هرگز نیز نبوده و در این تداوم خونین همواره برد با جبهه ای بوده است که بی مهابا و قاطع از موجودیت خود دفاع کرده است.

دلبستگی های شیفته وار به آرمانهای دموکراتیک که همواره انگیزه تعالی انسان و ایمان به ارزشهای انسانی است چه بسا با واقعیت های زمانی و مکانی خاصی همساز و همراه نبوده و پیروی کورکورانه و فریفته وار از آن می تواند تمام آرزوهای دموکراتیک جهانی را واژگون و نابود سازد.

برای پاسداری و نگهداری شعائر و اخلاق آزادگی و دموکراسی در برابر پندارهای زهرآلود باید پادزهری را به کار برد که از همان مایه برخوردار باشد و دانست که با افعی زهردندان سخن از مهر گنجشگ نمی توان گفت و از آنجا که جوامع آزاد برای حفظ موجودیت و آزادگی خود در شرایط حساس و بحرانی اجتماعی و سیاسی به روشهائی چون برقراری موقعیت اضطراری و حکومت نظامی، محدود کردن آزادیهای فردی و اجتماعی، برقراری سانسور و دادن آزادیهای نامحدود به نیروهای انتظامی و امنیتی پناه می برند چنین مفهوم می شود که برای پاسداری از شعائر ایمانی دموکراسی، به ناچار و بر خلاف آرمانهای خوش باورانه دموکراتیک، باید گاهگاه چکمه دیکتاتوری را به پا کرد و ، آنگاه، پس از فراهم آوردن زمینه مناسب، دست به کار بازسازی دمکراسی شد.

هر ساله گروهی از برجستگان کشورهای جهان در کنفرانس های پر هیاهو گرد هم آمده و درباره آنچه که خطر بزرگ برای آینده بشر می دانند، بحران های اقلیمی، دگرگونیهای محیط زیست و افزایش حرارت زمین، به گفت و شنود می نشینند. خطر بزرگ آینده بشریت، ولی، هوسبازیهای اقلیمی نیست که طبیعت تنها روال هزاران میلیون ساله خود را، فارغ از خوش آمد و یا بدآمد نسل بشر ادامه می دهد: برای میلیون ها سال، به پیروی از قانونی که تنها خود طبیعت می داند، یخچال ها ذوب شده و خواهند شد و طبیعت دوای درد خود را خوب می داند، آنگاه که نیاز است تکانی به خود داده و در لحظه ای از تمامی آن چه او را می آزارد رها خواهد شد. خطر بزرگ را باید در گسترش پندارهای بنیادی جستجو کرد و آگاه بود که اگر امروز مبشران تاریکی ستاد مبارزاتی خود را در غارها و کوهها و دره ها قرار داده اند، در آن فردائی که چندان دور نیست این آزاده فکران خواهند بود که برای گریز از آزار آنان به غارها و کوهستان ها پناه  می برند.