از خوانندگان
چندی پیش به یکی از تلویزیون های فارسی زبان پخش شده از لوس آنجلس گوش می دادم. خانمی از ایران آمد روی خط و گفت: مقداری استخوان از یک مغازه قصابی گرفته بودم که برای حیوان خانگی ام ببرم، هنگامی که از مغازه خارج شدم، چند نفر به طرفم آمدند و با زور نایلون را از دستم قاپیدند و رفتند! اونا فکر می کردند که در این کیسه نایلون گوشت است!
ای وای بر سر مملکت و مردمان آزاده و بلنداندیش ما چه آمده! شرف و کرامت انسانی ما چه شد؟
در مراسم عزاداری عاشورا هنگام پخش غذای نذری در یکی از شهرهای ایران مرد جوانی را نشان می داد که موفق شده بود از بین انبوه جمعیت قابلمه به دست، غذای نذری بگیرد و در همان حال با چنان ولع و اشتهایی با دست پلو را می چپاند توی دهانش که گویا مدت هاست گرسنه است و پلویی نخورده!
ای وای بر سر مملکت و مردمان آزاده و بلنداندیش ما چه آمده است، شرافت و کرامت انسانی ما چه شد؟
یادم افتاد به ایامی که در مملکت مان هر کس از هر طبقه و صنفی که بود، با عزت نفس و احترام و شخصیت به زندگی خود ادامه می داد و بالاخره تقربیا هر کس به نسبت حداقل از کمترین رفاه اجتماعی برخوردار بود و چقدر مردم به همدیگر می رسیدند و تا آن جا که امکان داشت به کمک یک دیگر می شتافتند و یار و غمخوار همدیگر بودند!
ای وای بر سر مملکت و مردمان آزاده و بلنداندیش ما چه آمده است، شرافت و کرامت انسانی ما چه شد؟
ما را به بهشت نبردند، اما جهنم را در این دنیا تقدیم ما کردند! من ایرانمو می خوام! ایران مرا چه کردید؟