جنبش سبز (اصلاح طلبی ) دیگر رنگ پریده تر از آن است که خود را پرچم دار مقاومت در برابر استبداد بداند. دنبالچه های خارج از کشور آنها که در حمایت از اصلاح طلبان گوی سبقت از یک دیگر می ربودند تا پرچم این فریبکاران را بالاتر نگاه دارند، با فراز جنبش رادیکال خیابانی و اعتصابات کارگران هپکو، هفت تپه و فولاد اهواز “یکه” خورده اند و به واسطه اپورتونیسم ذاتی شان در تلاشند تا با تغییر رنگ به اردوی بالنده سرنگونی طلبان بلغزند!
“هفتاد سال پیش آخوندی گدایی محترمانه محسوب می شد” و امروز جنایت و تحجر و چپاول رسمی. بخش اول این عبارت از مصباح یزدی است که از ابتدا تاکنون در تمامی جنایات جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته شریک و دخالتگر مستقیم بوده است.
چنانچه امروز قرائتی جنایتکار و تئوریسین رژیم جمهوری اسلامی منتقد آن شده است و امثال عبداله نوری و میرحسین موسوی و کروبی بنای ناسازگاری با رژیم نهاده اند و بسیاری دیگر که کارچاق کن همیشگی در تک تک اعمال جنایتکار جمهوری اسلامی در سرکوب منتقدان و مخالفان آن بوده ، تلاش می کنند دستهای هنوز خونین خود را بشویند و حساب خود را از جنایات بی شمار استبداد حاکم جدا کنند اما تاریخچه اعمال آنها از نظرگاه ها پنهان نمانده است و وجدان آگاه نسل های جوانتر نیز آنان را رها نکرده و به ردگیری مسئولان نظام مشغول هستند.
از دادخواهی قربانیان گرفته تا نظرگاه چشم در برابر چشم آنها را تنها نمی گذارند و پرونده خونبار کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و قتلهای ناجوانمردانه زنجیره ای در دوره های مختلف هنوز باز است.
خروش تهی دستان در دی ماه سال گذشته نوید زنده بودن اراده عمومی برای دستیابی به زندگی بهتر و عادلانه تری بود که حاکمان بی اعتنا به آن، چپاول عمومی منابع دولتی و عمومی را ادامه می دادند. امروز همه آنها به این واقعیت اشاره می کنند که فقر و بی عدالتی کنونی منتج از اعمال و رفتار آنان بوده است، با این نیت که از زیر ضرب مستقیم اعتراضات خشم آلود توده مردم خود را برهانند.
قرائتی جنایتکار که زمانی گفته بود اگر ده تومان به آخوند بدهید نمی توانید از او پس بگیرید، امروز به تقلا افتاده است که هیهات ده تومانی را دارند پس می گیرند!
میرحسین موسوی نقش خود را در کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ انکار می کند. او با کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت چه خواهد کرد؟
تمامی این نکات زمانی پرده دری خواهد کرد که جمهوری اسلامی سرنگون شود و نهادهای حقیقت یاب کوس رسوایی آنان را بدمند.
اعتصابات اخیر کارگری گامی بلند و رسا بود که مردم کشورمان و بویژه کارگران دلیر هپکو، نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز برداشتند تا رفتنی بودن این رژیم را به نمایش بگذارند، قطعا برگشت پذیر نیست و زجه و ناله بنیانگذاران این رژیم برای جدا کردن حساب چپاول و جنایت خود از کلیت رژیم بی نتیجه است. امروز می توان به صراحت گفت که این رژیم رفتنی است و دیر یا زود بساط این استبداد برچیده خواهد شد.
امروز خبر دیگری نیز در رسانه ها به چشم می خورد و آنهم مرگ طبیعی هاشمی شاهرودی بود. جلادی دیگر از میان جنایتکاران حاکم از میان آنها بی مجازات رفت. نسل این جنایتکاران یکی پس از دیگری منقرض می شود بی آنکه در برابر دادگاه جنایت علیه بشریت قرار گیرند. شاهرودی معتقد بود که: “اما آنچه از ادلۀ حدود و تعزیرات به دست می آید این است که دردناک بودن کیفر به مقدار متعارف آن، شرطی لازم بوده و جزو اصل کیفر قرار داده شده است. در نتیجه، بی حس کردن محکـوم هنگـام اجرای کیفر به گونه ای که درد تازیـانه یـا قطع عضو را احساس نکند، جایز نیست” صفحه ى ٣٣۶ کتاب «بایسته هاى فقه جزا»
خیزش سراسری دی ماه سال گذشته اما نشان داد که حاکمیت ساقط شدنی است و آن که تلاش می کند تا گام به گام رژیم را تغییر و تعدیل کند، تنها خودفریبی و عوامفریبی می کند. مدتها پیش برخی از چهره های سرشناس در داخل و خارج کشور فراخوانی را آغاز کردند تا مجازات اعدام را قدم به قدم به حالت تعلیق درآورند، امروزه می بینند که نه تنها موفق نبوده اند، بلکه دولت روحانی بر شتاب اعمال این مجازات دولتی افزوده است.
جنبش سبز (اصلاح طلبی ) دیگر رنگ پریده تر از آن است که خود را پرچمدار مقاومت در برابر استبداد بداند. حنای آنها دیگر رنگی ندارد. دنبالچه های خارج از کشور آنها که در حمایت از اصلاح طلبان گوی سبقت از یکدیگر می ربودند تا پرچم این فریبکاران را بالاتر نگاه دارند، با فراز جنبش رادیکال خیابانی و اعتصابات اخیر کارگران هپکو، هفت تپه و فولاد اهواز “یکه” خورده اند و به واسطه اپورتونیسم ذاتی شان به آرامی و به مرور در تلاشند تا با تغییر رنگ به اردوی بالنده سرنگونی طلبان بلغزند! هم از این جهت صفوف انقلاب نیازمند هوشیاری کامل است. سوابق این طیف ها هیچگاه نباید از یاد برود.
به تعویق انداختن خروش عمومی علیه حاکمان از تخصص های همیشگی آنهاست. اتحاد و همبستگی نیروهای معتقد به آزادی و برابری، دمکراسی و جدائی دین و مذهب از نهادهای سیاسی و آموزشی از اهم اولویت ها بشمار می رود. نقش مخرب و بازدارنده فرقه های گروهی، سازمانی و حزبی بویژه در میان نیروهای چپ نیز درد دیگری است که در فرصت های آتی نوشته شود.