ویدئوی توهین محمد باسط درازهی نماینده سراوان به کارمند اداره گمرگ جمهوری اسلامی طوفانی در فضای مجازی و حقیقی ایجاد کرد. اما این حادثه ابعاد پنهان دیگری نیز داشت که در میان امواج پر تلاطم اعتراضات به حق اما یک سویه هموطنان ناپدید شد. از بسیج دانشجویی دانشگاه و کفن پوشان همیشه حاضر در صحنه گرفته، تا انجمن حجتیه و اصولگرایان آتش به اختیار فرصت را برای تسویه حساب های جناحی و فرقه ای مغتنم شمردند و قبای مدعی العموم را بر تن کرده پارسا تر از پارسایان سرنتراشیده چهره برافروختند و دلبرانه قلندری کردند. شوربختانه برخی از رسانه های برونمرزی نیز خرقه عوام پسند بر تن کرده و دل به دریا زدند و بر روی امواج این سونامی موج سواری کردند و حاضر نشدند بپذیرند که در آن مملکت تبعیض زده این حادثه ممکن است عقبه و پس زمینه ناهمسانی در دورنمای تاریخی داشته باشد که زوایای آن از چشم بسیاری از هموطنان پنهان هست. زیرا از نظر آنها در چنین مواقع هیستری عمومی و دژ آشفتگی تبلیغات بی سابقه بذل توجه نمودن از زاویه متفاوت (که لازمه ژورنالیسم حرفه ای و بیطرف است) ممکن است باعث خشم “هیستری زده ها” شود.
در این که برخورد نماینده مجلس با استعمال کلمات ناشایست و توهین آمیز تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نیست و نگارنده جزو اولین کسانی بودم که از وی درخواست کردم با فروتنی از ملت ایران عذرخواهی کند، که ایشان متعاقبا عذرخواهی کردند، رسانه های اصولگرا و وابسته به سپاه و بسیج همسو با “هیستری زده ها” حملات و تهمت های ناروا و بیجایی را علیه نماینده سراوان شروع کرده اند و با بهتان گناه او را چند برابر جلوه دادند. از جمله این که چرا ایشان مقوله قومیت و مذهب و لباس را به میان آورده و اینکه اگر لباس بلوچی بر تن نداشت و با ظاهری همرنگ جماعت می رفت، آیا با او همان برخورد می شد. عجب این که رسانه های اصولگرا به نادرستی و فریب خودشان نیز از همان فاکتور مذهب و قومیت استفاده کردند و مدعی شدند کارمند اداره گمرگ یک ترکمن سنی مذهب بوده؛ اما این کارمند اصرار دارد هویت وی فاش نشود.
بر اساس عرف و قانون جایگاه یک نماینده در حد یک وزیر است، چه برسد به مدیر کل. یعنی جایگاه قانونی ایشان بالاتر از مدیر کل گمرک بوده، چه برسد به دربان و کارمند دون پایه. شاید هموطنان نپذیرند،که متاسفانه بسیاری از آنها همصدا با جمهوری اسلامی واقعیت تلخ تبعیض قومی و مذهبی در ایران را نمی پذیرند، اما اگر به جای یک بلوچ با لباس بلوچی، یک نماینده مرکزنشین با ظاهری متفاوت می رفت، آیا یک دربان جرائت می داشت به خودرو نماینده مجلس اجازه ورود به پارکینگ اداره را ندهد؟
وانگهی چگونه است که نماینده سراوان به دلیل اعمال خشونت کلامی و توهین به “ابلیس” تبدیل می شود، اما یک ارباب رجوع آتش به اختیار که هم خشونت کلامی و توهین به کار می برد و هم خشونت فیزیکی، توسط رسانه های حکومتی به قدیس و قهرمان تبدیل می شود. اگر خشونت و توهین محکوم است (که هست)، نباید ریاکارانه از دو معیار قضاوت متفاوت استفاده کرد.
توهین و تحقیر می تواند ایجابی (یعنی خشونت کلامی یا فیزیکی) باشد و یا سلبی (یعنی با بی احترامی و بی اعتنایی کامل محل سگ نگذاشتن به ارباب رجوع ـ چه می خواهد نماینده مجلس باشد، با ظاهری “افغانی” یا یک فرد عادی). در چنین مواردی عصبانی شدن و حتی فحاشی در ایران امری مرسوم و روزانه است. بسیاری از مردم عادی هم در چنین مواقعی عنان اختیار از دست می دهند و چو برگ خزان بر زمین می افتند که ایشان نیز افتادند و مردم خشمگین که عقده هایشان از جای دیگری پر است و بقول مولانا دستشان به خر نمی رسد و به پالان برزنند، با رم و هجوم همگانی به وی لگد زده و از رویش رد می شوند. زیرا متاسفانه گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنچه هست گیرند.
بسیاری از هموطنان معتقدند نماینده مجلس قلدری کرده و از جایگاه خود به عنوان نماینده مجلس سوءاستفاده نموده. اگر از زاویه دیگری به موضوع بنگریم، این گونه بنظر نمی رسد. اینکه ایشان بعد از این که مورد تحقیر کارمندان قرار گرفتند و توسط یک فرد دیگر به قول روزنامه های اصولگرا “با اردنگی به بیرون پرت شدند” اگر واقعا خود را قلدر و صاحب قدرت و اقتدار می دانست، می بایست بلافاصله به پلیس زنگ می زد و حداقل از آن فردی که علیه وی خشونت بکار برده بود، شکایت می کرد. و یا اینکه در همان زمان به هئیت رئیسه مجلس و یا وزیر اقتصاد شکایت می کرد و خواهان پیگیری موضوع می شد. اما برای حفظ آبروی ظاهری خود و به یقین این که فریاد یک بلوچ در تهران بجایی نمی رسد، موضوع را به فراموشی سپرد. تا این که انتشار عمومی و عمدی و مشکوک ویدئو توسط حراست اداره ی گمرک ملغمه ای از نمک و فلفل بود بر زخم او. و مشخص شد این نماینده بلوچ، به قول ضرب المثل معروف “نه اون بالا بالاها جاش بود و این پائین پائین ها راش”. آخه نماینده ای را که به پارکینک یک اداره هم راش نمی دهند، چگونه به عنوان مظهر قلدری و قدرت در نظام خودکامه مرکزگرای مذهبی به ابلیس تبدیل می شود؟
در طی چند روز گذشته ویدئوهای فراوانی در فضای مجازی منتشر شده است که نشان می دهند مردم عادی و ماموران دولتی چگونه با افغانها، بلوچها؛ و پاکستانی ها به دلیل لباس آنها برخورد بسیار زشت، توهین آمیز و تحقیر آمیز همراه با خشونت فیزیکی می کنند. متاسفانه این فرهنگ برتری طلبی در بین بسیاری از هموطنان نهادینه شده است. شوربختانه صدای کاربران بلوچ در فضای مجازی در هیاهوی میلیونی گم شد و هیچکس آن را نشنید. در ادامه این نوشتار بخش هایی از مطلب یک کاربر بلوچ را منعکس می کنم که انعکاس صدای بسیاری از بلوچها است. اگرچه با ادبیات و استدلال وی موافق نیستم اما بر خلاف رسانه های سانسورچی و یک طرفه با حداقل ویرایش مطلب وی را در پایان نوشتار خویش می آورم زیرا برآشفتگی و تلخی زبان آنسوی سکه را هم بیان می کند.
نوشته یک کاربر بلوچ:
” تو گـُه میخوری، تو غلط می کنی” واژه ای است بسیار آشنا برای بسیاری از بلوچها. از زمان قتل عام بلوچها توسط قاجار در بلوچستان واژه ” تو گـُه میخوری بلوچ پدرسوخته” یا “تو علط می کنی بلوچ نفهم” توسط مقامات مختلف “قجر” یا فارس، از دربان ادارات گرفته تا پاسبان و ژاندارم و مامور نیروی انتظامی، از کارمند اداره گرفته تا مدیر کل و حتی برخی از مردم خودبزرگ بین عادی فارس چه در داخل بلوچستان و چه در بقیه نقاط کشور بخصوص در پایتخت و شهرهای بزرگ ایران که خود را همیشه بالاتر و برتر از بلوچ می دانستند و می دانند اتفاق افتاده. بلوچها آنقدر مورد ظلم و تحقیر و توهین قرار گرفته اند که به “تو گـُه میخوری” عادت کرده اند. طی دهه های گذشته هزاران بلوچ مظلومانه و با غروری شکسته و صبری طاقت فرسا و آزاردهنده بل الجبار دریافتگر واژه تحقیر آمیز “تو گـُه میخوری” از جانب فارس ها بوده اند. هیچکس هم به آن اعتراضی نکرده. نه خون کسی از این توهین ها به جوش آمد و نه غرور هموطنان از ما بهتر جریحه دار شد و نه در دفاع از مظلومیت و غرور سرخورده بلوچ کمپینی رقم خورد و نه طوفانی در فضای مجازی آغاز شد. حتی در عمل خود بلوچهای مطیع و سلطه پذیر خوارگونه به این تقدیر بیدادگر رضامند شده و تسلیم تقدیر شده بودند.
اما هفته پیش ورق برگشت. ناگهان خشم یک بلوچ سیه چرده با لباس بلوچی که نه در حرف بلکه در عمل مورد تحقیر قرار گرفته بود عصیان کرد. تو گویی دُمل چرکین تحقیرهای تلمبار شده به ناگاه ترکید. خشم فرورفته چون خاکستر زیر آتش نهفته آتشفشان تفتان فوران کرد. گنداب و عفونتی که در آن آماس و ورم برآمده از از زخم توهین و تحقیر در طی دهها سال جمع شده بود به ناگاه سرباز کرد و این بار نه یک فارس به بلوچ، بلکه برعکس یک بلوچ به فارس با خشم و عصیان نعره برآورد که “تو گـُه میخوری، از من دستور نمی گیری”. این چرخش ناگهانی تاریخی در جاده طولانی یکطرفه توهین و تحقیر غیرقابل انتظار بود. این سورپریز شگفت آور، این دو طرفه شدن ناگهانی جاده توهین و خوارپنداری تحقیرآمیز برای بسیاری غافل گیر کننده بود. مخصوصا برای آنهایی که عادت کرده بودند همواره به خود این حق را بدهند که با نگاهی برتر سخیفانه نسخه توهین را برای دیگران بپیچند. عجبا، چطور امکان دارد یک بلوچ با لباس ژولیده بلوچی که بیشتر به مهاجرین بی پناه افغان شبیه است تا نماینده مجلس، بناگاه این جرات را پیدا کند و به مسئول رسمی یک اداره در تهران با تحکم و خشم بگوید ” تو گـُه میخوری، تو غلط می کنی که از من دستور نمی گیری”. و اینگونه بود که به ناگاه ملت بیدار شد و شنیدند آنچه را که در طی صد سال گذشته نشنیده گرفتند، و دیدند آنچه را که تا به آن روز برعکس آن را عادی تلقی می کردند.
بلوچ مکرانی (کاربر تلگرام)
در پایان باید تاکید کنم توهین و خشونت از جانب هرکسی در هر موردی محکوم است. نمی توان عمل توهین را محکوم کرد، اما عکس العمل خشونت و توهین را تجلیل نمود.
*عبدالستار دوشوکی مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن