زیباکلام می نویسد: “اگرحتی نیمی از حرفهای اسماعیل بخشی واقعیت داشته باشد، این سئوال مطرح می شودکه چرا او را آن گونه شکنجه کرده اند؟ او نه متهم به جاسوسی بوده، نه ارتباط با بیگانگان، نه دست داشتن دراقدامات تروریستی، نه عضو گروه برانداز و نه هیچ اقدام دیگری که برای اقرار و اعتراف مامورین او را شکنجه کرده باشند.
صادق زیباکلام نه تنها شکنجه را برای دیگران از جمله جرم ارتباط با بیگانگان و برانداز بودن، توجیه پذیر می داند، بلکه گلایه وی از شکنجه اسماعیل بخشی این است که “چرا او را آن گونه شکنجه کرده اند”. یعنی به گونه ای دیگری و نه آن گونه که براندازان را شکنجه می کنند، باید شکنجه می کردند!
این گستاخی شرمسارگونه در توجیه شکنجه را فردی مرتکب می شود که در جمهوری اسلامی استاد دانشگاه است و وصلت خانوادگی با روحانیت حاکم دارد. علاوه بر آن وی برنده با افتخار جایزه آزادی بیان ۲۰۱۸ رادیو تلویزیون دویچهوله است. دویچهوله این جایزه را بعد از این که زیباکلام با صراحت گفته بود “حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم ” به وی داده بود. در همان زمان اعتراضات فراوانی علیه تصمیم دویچه وله صورت گرفت. اما مدیران آن رسانه بی اعتنا به استدلال معترضیپان جایزه آزادی بیان را به او اعطاء کردند.
شگفت آورتر این که ایشان قبل از دریافت جایزه دویچه وله، از سوی دستگاه قضایی به ١٨ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود. وی در حالی که منتظر تصمیم دادگاه تجدید نظر بود، اجازه خروج یافت تا به آلمان برود و “جایزه” خود را دریافت کند. در همان زمان نسرین ستوده و بسیاری از فعالان داخل کشور دستگیر و ممنوع الخروج و ممنوع المصاحبه شده بودند. به عنوان یک اصل قانونی خدشه ناپذیر در جمهوری اسلامی، کسی که به حبس محکوم می شود و منتظر دادگاه تجدید نظر است، خودبخود سلب گذرنامه شده و ممنوع الخروج اعلام می شود. حال چرا و چگونه صادق زیبا کلام از این قائده مستثنی است، باید گفت والله اعلم!
مضاف بر اینکه چرا هنوز دادگاه تجدید نظر تصمیم خود را اعلام نکرده و ایشان کاملا آزاد هستند تا روزانه با گرگ دنبه بخورند و در رسانه های بیگانه با چوپان گریه کنند. این رویه دو پهلوی ایشان نه مصداق صداقت و صادق بودن است و نه سخن گفتن از شکنجه در موارد خاص کلامی زیبا است.
آیا شبانه روز با رسانه های معاند و بیگانه تماس گرفتن و مصاحبه کردن و علی الظاهر علیه نظام برای کسب وجهه حرف زدن در قاموس جمهوری اسلامی مصداق بارز “ارتباط با بیگانگان” نیست؟
آیا از یک رسانه دولت خارجی جایزه دریافت کردن مصداق بارز “ارتباط با بیگانگان” نیست؟
آیا به طور مکرر در رسانه های تکفیری و تند ظاهر شدن و علیه نظام سخن گفتن مصداق بارز “ارتباط با بیگانگان” و براندازی یا همکاری با “براندازان” نیست؟
وانگهی من نمی دانم به راستی معنی ضرب المثل “حیا را خورده و شرم را قی کرده” آن هم توسط کسی که سالهاست آبروی سیاسی را قورت داده، چیست؟
فرج سرکوهی که قربانی شکنجه و عذاب در جمهوری اسلامی بوده است در واکنش به توجیه شکنجه توسط صادق زیباکلام در صفحه توئیتر خود می نویسد: ” شرم از بی اخلاقی این معرکه گیر شرم می کند. از نگاه این معرکه گیر وراج، که اصلاح طلب و استاد دانشگاه های اسلامی شده هم هست، “شکنجه برای اقرار و اعتراف” در اتهام ثابت نشده جاسوسی، ارتباط با بیگانگان، دست داشتن در اقدامات تروریستی، عضویت در گروه های برانداز و هر “اقدام دیگری” مجاز است”.
بر طبق نوشته ویکی پدیای فارسی “صادق زیباکلام در کوچه معروف به دعانویس ها در محله بازارچه آب منگول تهران متولد شده”. و نه تنها تبحر در سبک و سیاق “دعانویسی” سیاسی دارد، بلکه داستان معروف دوگانگی “شنگول ـ منگول” و حبه انگور را از دوران کودکی به یاد دارد. داستانی که در جمهوری اسلامی که گرگی است در لباس میش (یا لباس بز) مصداق عملی یافته است.
آنهایی که کتاب وی به نام “ما چگونه ما شدیم”، ریشه یابی علل عقب ماندگی در ایران” را خوانده اند، به دوپهلو گویی ها و مسئولیت گریزی ایشان آشنایی کامل دارند. خود ایشان در همان کتاب (صفحه ۴۶٨ چاپ دهم زمستان ١٣٧٩ انتشارات روزنه) در جواب نقد دکتر احمد سیف به عوامفریبی های مستتر در کتاب ایشان، اعتراف به فقدان صداقت دارد و می نویسد: بنده هیچ صداقتی در نوشتن “ما چگونه ما شدیم” نداشته ام و اساسا به لحاظ شخصیتی انسان صادقی نیستم. شوربختانه رسانه هایی که با او مصاحبه می کنند، “رعایت حال” او را می کنند و از طرح سئوالات سخت و چالش برانگیز پرهیز می کنند تا ایشان با آسودگی خاطر بتواند یکی به نعل بزند و یکی به میخ. تا نه سیخ رسانه هایی نظیر دویچه وله بسوزد و نه کباب ایشان بر منقل جمهوری اسلامی.
اما اکنون زمان آن فرارسیده است تا ایرانیان (بخصوص آنهایی که پست های ایشان را لایک می زنند و او را در فضای مجازی دنبال می کنند) به یکی از علت های مهم عقب ماندگی ایرانیان پی ببرند و رسانه ها نیز به مسئولیت خطیر رسانه ای خود آگاه شوند. و مهمتر از آن دویچه وله اکنون بعد از حمایت ایشان از شکنجه در موارد خاص، پس گرفتن جایزه را مورد بررسی جدی قرار بدهد.
همانگونه که جایزه حقوق بشری “موزه هولوکاست” از آنگ سان سوچی پس گرفته شد؛ و موارد بسیاری دیگر که می تواند سرمشق اقدام دویچه وله باشد. صد البته برای نگارنده توجیه شکنجه برای حفظ نظام توسط کسی که گفته بود ” حاضرم برای جلوگیری از سقوط نظام، اسلحه به دست بگیرم و در مقابل مردم از نظام، از جمله شورای نگهبان، روزنامه کیهان شریعتمداری و بقیه ارکان نظام دفاع کنم” تعجب آور نیست. زیرا ایشان بارها سخن گفته و عیب و هنر نهفته اش را عیان کرده. گویند از کوزه همان برون تراود که در اوست. فردی که علنا اعتراف می کند برای حفظ نظام حاضر است دست به “قتال” بزند، چرا باید شکنجه براندازان و دشمنان نظام را نامشروع و مذموم بداند؟ مگر شکنجه برانداز از قتل برانداز بدتر است؟
*عبدالستار دوشوکی/ مرکز مطالعات بلوچستان – لندن
دی ماه ١٣٩٧