روایت است که وقتی خانم رشیده طالب نماینده فلسطینی تبار ایالت میشیگان، از کنگره به خانه برگشت، با خانم دیگری در منزل روبرو شد و از وی پرسید شما اینجا چکار می کنید؟

خانم پاسخ داد: اینجا خانه من است.

رشیده خانم که گیج شده بود،  نگاهی دوباره به پلاک منزل انداخت- فکر می کرد شاید اشتباهی وارد خانه دیگری شده- اما وقتی مطمئن شد خانه خودش است، از خانمی که فکر می کرد غریبه است، پرسید: از کی شما ساکن اینجا هستید؟

خانم پاسخ داد: همین پیش پای شما.

در همین لحظه شوهر خانم رشیده طالب وارد شد و تایید کرد که این خانم همسر بنده و هووی حضرتعالی است، و تقریبا همین دو ساعت قبل شیرینی خورده ایم.

رشیده خانم که فکر می کرد اگر الم شنگه راه بیندازد، ممکن است موقعیت سیاسی اش به خطر بیفتد و زندگی اش خوراک روزنامه های زرد و بنفش شود،  دست شوهرش را گرفت و برد توی اتاق خواب و با نگرانی پرسید: بن عمّی شوخی ات گرفته؟

همسرش هم خیلی راحت پاسخ داد: بجان بچه ها نه. قضیه این است که تا امروز نمی دانستم تو مسلمان واقعی هستی، اما وقتی دیدم به قرآن قسم خوردی، فهمیدم که قلبا به اسلام اعتقاد داری و رفتم زن گرفتم، چون مرد مسلمان می تواند چهار زن عقدی داشته باشد. صدایت هم دربیاید می زنم لت و پارت می کنم.

و قرآن را باز کرد و گفت: ببین اینجا نوشته زنان کشتزار شما هستند و اگر نافرمانی کردند می توانید آنها را بزنید. رشیده که نزدیک بود غش بکند بر خودش مسلط شد و گفت، ولی من به قرآن جفرسون قسم خوردم. و توی قرآن جفرسون ازاین خبرها نیست.

همسرش گفت: قرآن جفرسون کیلویی چند است. مسلمان باید به قرآن اصلی اعتقاد داشته باشد.

رشیده هم پاسخ داد: اسلام صدر اسلام، واقعی نیست. اسلام واقعی، اسلام ” تامس جفرسون” است. و زنگ زد به کنگره و گفت که تصمیم اش را عوض کرده و به جای قرآن می خواهد به قانون اساسی آمریکا قسم بخورد.

ابرهای هوشمند

حسن روحانی در دیدار با مدیران جهاد کشاورزی گفت که ابر به پایین نگاه می کند و می بارد. مثلا زمانی که هنوز انقلاب نشده بود و ما در سرخه خودمان دنبال بز بودیم یک ابری با کل اسدالله، پدر خدا بیامرز ما، رفاقت قدیمی داشت،  ابر بسیار سر به زیر و نجیبی بود به اسم “کومولو نیم بوس”، خدا رحمتش کند، هر وقت کل اسدالله می خواست توی کوه و کمر دست به آب بشود و آن دور برها ها آبی پیدا نمی شد، آن ابر نجیب به پایین نگاه می کرد و همانجایی می بارید که آن مرحوم دست به آب می شد و از همان بالا داد می زد کل اسدالله تا من هستم نمیذارم محتاج کلوخ بشی. و احتیاجات ایشان را برآورده می کرد.

کل اسدالله هم می گفت: کومولونیم بوس، بوس بوس. یا هر زمانی از توی آسمان کل اسدالله را می دید صدا می زد چطوری کبلایی، خاله سکینه حالشان چطور است، چون با مرحوم والده هم رابطه خیلی خوبی داشت، خدابیامرز والده هر وقت آن ابر را می ید می گفت الهی عاقبت بخیر شی جوون.

روحانی در ادامه سخنان “گه هر بار” خود افزود، البته حالا زمانه عوض شده و مثل قدیم نیست که ابرها حواسشان به پایین باشد، و بسیاری از آنها دماغ بالا و مغرور شده اند و عمرا حاضر نیستند به پایین نگاه کنند. مخصوصا اگر بدانند آن پایین بیماری و فقر هست، و مردم توی سطل زباله دنبال عذا می گردند…

یک روحانی جوان خلع لباس شد

چهارصد سال است علما توی حوزه در مورد نحوه خروج بول و غایط توی سر و کله هم می زنند اما هنوز اندر خم یک روده اند. علمای جلیل القدر سالها دود چراغ می خورند، چشمشان تار می شود و صدها جلد کتاب در این مورد به رشته تحریر درمی آورند، اما حسرت یک طهارت دلچسب تا پیری بر دل مومن باقی می ماند. مومنان بسیاری هفتاد هشتاد سال زیر نظر علمای خبره شب و روز عبادت می کنند اما نمی دانند چگونه از شر باد بدجنسی که  با وزیدن اش ستون دین نیز فرو خواهد ریخت، خلاص شوند. قرن هاست اختلافات عمیق بین علما بر سرِ شکِ میان دوشک هنوز به قوت خود باقی است. و علیرغم زلزله های ویرانگر هنوز کسی نمی داند هنگام وقوع زلزله چگونه به نحو احسن روی عمه فرود بیاید تا خدای ناکرده کاری خاک بر سری انجام ندهد . آنوقت با وجود چنین معضلات لاینحلی، یک روحانی جوان در اینستاگرام از بیکاری و بی پولی مردم حرف می زند. دادگاه ویژه روحانیت نیز که مخصوص روحانیون خلافکار است، فی الفور وارد شور شده و حکم داده که جناب حسن آقامیری فورا باید خلع لباس شود و به ایشان گفته اند: می خواهی از درد و رنج آدم ها بنویسی، حرفی نیست، اما اول باید مثل آدمیزاد لباس بپوشی، چون لباس روحانیت خیلی بیشتر از اینها حرمت دارد.