هر سال در  چنین روزهایی پیری کهنسال با شتاب برنایان از فراسوی هزاره ها از راه می رسد. نگاهش مهربان و سرشار از زندگی و شادی است. پای افزار از پای در می آورد، رختش را بر گل میخ دیوار خانه ات می آویزد، کنارت می نشیند و مانند دوستی یگانه از روزگارت و از سختی ها و شادی هایت می پرسد. سر را بر شانه اش می گذاری و اندوهت را با او بخش می کنی. با تو گریه می کند، با تو می  خندد. با تو چین بر پیشانی اش می افتد، دست بر شانه ات می گذارد و روشنایی روزهای در پیش رو را به تو می نمایاند.

کیست این پیر برناوش خردمند، این رازدار بزرگ زمانه که مهربانی اش را به جهان به گل به گیاه به جاندار و بی جان می بخشد؟

مردمان گوناگون در جای جای جهان، در روزهای ویژه خود سال کهن خود را پشت سر می گذارند و سال نویی آغاز می کنند. هر تیره در هر جای جهان آیین های خود را در گذر زمان بنیاد کرده اند و از آنها پیروی می کنند. اما راز یگانگی نوروز در چیست؟

می دانیم هزارها سال است نژادهای گوناگون در گستره فلات پهناور ایران زندگی کرده و آمدن نوروز را جشن گرفته اند. باید این را یادآور شوم که هنگامی که از گستره «ایران فرهنگی» سخن می گویم، جدا از دین ها و آیین ها و مرزبندی های سرزمینی به آن نگاه می کنم. این پهنه فرهنگی در جهان کهن نزدیک به نیمی از شهرنشینی آن روزگار را زیر بال خود داشت. امروز شاید کسانی باشند که به این پدیده از دید تنگ سرزمینی یا نژادی نگاه کنند. من با این نگره ها کاری ندارم. آنچه به باور من مهند و ارزشمند است ویژگی های فرهنگی این پدیده است.

یک: ویژگی نخست نوروز را باید در گاهشمار رواگمند آن دید. گاهشماری که با نخستین روز بهار در جایگاه نخستین روز سال آغاز می شود در پیوند نزدیک با زندگی کشاورزی تیره ها و مردمان گوناگون این گستره بزرگ فرهنگی بود و هنوز هم هست. گاهشمار خورشیدی  چنان با زندگی مردمان در هم تنیده بود که حتی با گذشت چهار سده از پیروزی نومسلمانان عرب و جز عرب، نتوانستند گاهشمار دین تازه از راه رسیده را که بر پایه گردش ماه بود، جا بیاندازند. کشاورزان به آن گاهشمار نیاز داشتند (از اینکه برای کشت گندم در  چه زمانی باید دست به کار شد و چه زمانی به درو کردن پرداخت، تا روزهایی که باید چشم به راه میوه های درختان بود…). خیام نیشاپوری با کمی دستکاری در گاهشمار ایرانی (که تا دوره ساسانیان برجا بود، و امروز در میان زرتشتیان هنوز رواگ دارد) و کنار گذاشتن بخش هایی که بیشتر با دین و فرهنگ پیشا اسلامی در پیوند بود، گاهشمار خورشیدی تازه ای را پیش نهاد که با نیازهای مردم جفت و جور بود. گاهشمار پیشاخیامی جدایی های چندانی با گاهشمار خیامی ندارد. در آن گاهشمار سال ۱۲ ماه سی روزه داشت و پنج روز مانده سال به نام پنجه جشن گرفته می شد. خیام یک روز به هر یک از شش ماه نخست سال افزود و یک روز هم از اسفند ماه کم کرد. نام ماه ها همان نامهای کهن ماندند. اما نام روزهای ماه (اورمزد، وهمن… تا انارام) را کنار گذاشت و با گذاشتن نام روزهای هفته (شنبه تا جمعه) گاهشمار کهن را که بر پایه دو هفت روز و دو هشت روز (۸+۷+۸+۷) بنا شده بود دگرگون کرد. کار خیام گونه ای آشتی دادن گذشته و اکنون بود. از این گذشته شماری از ایرانیان (خواه از سر ناگزیری و خواه فشار و یا در موارد اندکی میل خودشان) به دین تازه گرویده بودند (به ویژه آنها که با حکومت های ایرانی یا عرب، کارگزار مسلمانان، در پیوند بودند)، و نیازی به  پیوندهای گاهشمار با آیین های کهن نداشتند.

دو: ویژگی دوم نوروز در نام آن است. روز نو. آنچه کهنه و فرسوده است به دور انداخته می شود. زیرا روز نوینی آغاز شده است. نگاه نوروز به فردا و آینده است و نه به گذشته. آیین های نوروزی بر این آینده نگری پافشاری می کنند. از خانه تکانی بگیریم تا برپا کردن خوان نوروزی. هریک از نمادهای هفت سین (هفت چین) در این خوان نو شدن و تازگی را پژواک می دهند. سبزی، آب، سیب، سنجد، آینه، تخم مرغ رنگ کرده، آتش یا شمع… و هر تیره ای مهر خودش را بر این سفره زده. گیلکان برنج (نماد فراوانی)، باشندگان افعانستان هفت میوه خشک، زرتشتیان یزد و کرمان گلاب، آویشن، شراب… بر خوان نوروزی می گذارند.

زمینه مهند و بزرگ نوروز به ویژه هنگامی که سخن از آیین های آماده شدن برای نوروز می رود، خانه تکانی است. این خانه تکانی تنها گردگیری و پاکیزه سازی نیست. خانه تکانی از یک نگر، دور ریختن اندیشه های فرسوده ناکارآمد هم هست. انگار با این گردگیری و پاکیزه سازی به گونه ای هر آنچه در گذشته به کار نیامده و سدی در برابر نوشدن است دور ریخته می شود. گرچه تا آنجا که می دانیم آیین بزرگداشت نوروز به دوران پیشازرتشت می رسد، در گاتاهای این فرزانه ایرانی «تازه گردانی» یکی از مهندترین آموزه ها به شمار می رود. زرتشت در گاتاها این را «فرش کرت» (فرش=تازه، کرت=کرد) می نامد.

از دیگر رسم های روزهای پایان سال آتش افروزی است که می دانیم تا دوران پسااسلامی، به این گونه برگزار نمی شد. تا پیش از آمدن اسلام به ایران باشندگان این سرزمین در آن پنج روز پایان سال (پنجه) بر بامهای خود آتش روشن می کردند. آنها بر این باور بودند که فروهرهای درگذشتگان با دیدن این آتشها و شادی و سرور بازماندگان خود خشنود می شوند. این آیین هنوز در برخی از روستاها و  شهرهای زرتشتی نشین برگزار می شود. کردهای ایران و بیرون از ایران نیز این آیین را با شکوه برگزار می کنند. در دیگر جاهای این سرزمین فرهنگی بزرگ که اسلام ماندگار شده است رسم تش روی بوم (=آتش بر بام) جایش را به چهارشنبه سوری داده است.

سه: ویژگی دیگر نوروز را می توان در زاستار (طبیعت) آن برای شناسمان خواهی (هویت خواهی) دید. از زمان یورش تیره های بیگانه (که برخی از آنها با  گذشت زمان سرشت این سرزمین فرهنگی را گرفته اند و «ایرانی» شده اند)، همواره نوروز و آیین های آن همچون ابزاری برای مبارزه در راه دستیابی به یک شناسمان فرهنگی بوده است.

کردهای ترکیه همواره (و هنوز هم) با برگزاری نوروز و بزرگداشت آیین های آن با «گرگهای خاکستری» جنگیده اند و در این راه جان باخته اند. نوروز در میان کردان ترکیه و دیگر جاها ابزاری برای مبارزه با حکومت های خودکامه بوده که به جای «کرد» آنها را «ترک کوهی» نامیده اند. این شناسمان خواهی تا به جایی رسیده که بخش بزرگی از کردان عراق با ترک دین اسلام به دین زرتشتی (یا به گفته خودشان دین نیاکان خود) بازگشته اند و می کوشند آیین های فراموش شده خود را زنده کنند. نوروز بخش مهند این تلاش های کردان است.

نباید فراموش کرد که این واکنش زاستاری، برآیند رفتار فرمانروایان مسلمان در این بخش از جهان است. از زمان پیدایش اسلام تلاش نومسلمانان آن بود که با هر ترفندی مردم زیر فرمان خود را به اسلام رهنمون شوند. تاریخ در این باره به روشنی گواه است، برای نمونه:

در بخارا  اندکی پس از آمدن اسلام، مردم می گفتند چون عربی نمی دانند نمی توانند نماز بگذارند، حاکم وقت مردی را برگماشت که هنگامی که نمازگزاران باید سجده کنند یا رکوع کنند به آنها گوشزد کند. کار در اینجا به پایان نرسید و ناگزیر شدند در خانه هر بخاری، عربی را بگمارند.

امام محمد غزالی از علمای بنام اسلام همه تلاش خود را کرد که مردم را از «رسم عجم» دور کند. او کار را به جایی رساند که آشکارا می گفت «نوروز و سده باید که مندرس شود». غزالی به پیروان خود می گفت در روز سده و نوروز در  خانه خود حتا شمع نیافروزند تا این رسم عجم نابود شود.

در همین دوران جمهوری اسلامی «علمایی» مانند مطهری کوشیدند همین شیوه را در پیش گیرند. مطهری آیین چهارشنبه سوری را آیینی خرافی خواند. امامان جمعه مانند جنتی بارها زرتشتیان را خوار داشتند و آنها را حیوان نامیدند، گرچه بر پایه همان قانون اساسی نیم بندشان زرتشتیان مانند دو دین دیگر ابراهیمی اهل کتاب به شمار می روند.

هر سال هنگام فرارسیدن نوروز مردم از سراسر کشور در پاسارگاد گرد می آیند تا از بزرگمردی آزاده به نام کوروش بزرگ در کنار خوان نوروزی خود ستایش کنند و با او پیمان ببندند. این رویداد همواره با تلاش های حکومت برای جلوگیری کردن از گردهمایی مردم همراه است. از بستن راه ورود خودروها به آرامگاه کوروش تا جلوگیری از پیاده روی مردم به آن سو، ترفندهایی است که به کار می گیرند و هر بار مردم با ایستادگی و پشتکار خود خواستهای علمای دین را نادیده می گیرند. می توان گفت این مبارزه شناسمان خواهی کشف تازه مردم است و می دانند که راز پیروزی شان به شمار می رود.  

جمهوری اسلامی حتا نامهای ایرانی را شایسته آدمهای «خوب» نمی داند و در برنامه های تلویزیونی هرچه «خلافکار» پیدا می کند نام ایرانی بر آنها می گذارد. تازه ترین مورد آن مستندی است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره روح الله زم ساخت و در سراسر فیلم از او به نام «نیما زم» یاد کردند.

با همه این تلاش ها نوروز و آیین های ایران فرهنگی از آن سر تا این سر جهان بخشی از شناسمان مردمی (از تیره ها و نژادهای گوناگون) شده است. نوروز  چنان بزرگ است که در خانه هیچ یک از کشورهای دوستار خود نمی گنجد. در همین سالها در بسیاری از کشورهایی که مهاجران ایرانی، تاجیک، افغانستانی، کرد، و … زندگی می کنند کشورهای میزبان این مهاجران، بزرگداشت نوروز را بخشی از دستاوردهای فرهنگ خود کرده اند. می شود گفت نوروز دیگر از آن ِ همه جهان است و به یک معنا انسیکلوپدی (=دانشنامه) فرهنگ زیبایی و مهر به شمار می رود.

نوروزتان خجسته وپیروز باد!