(۱)
در آفتاب ولرم
جوانه های مردّد به شاخه های درخت
و جست و خیز و هیاهوی شاد گنجشکان…
نشانه هایش پیداست
نشانه هایش را می بینم
خودش کجاست؟
(۲)
هزارها فرسنگ
از آن ولایت دور است، امّا،
مغازه ای دیدنی ست
چقدر ایران دارد
چقدر نان نخودچی، چقدر گز، سوهان
چقدر سبزه و سنجد، سماق و سنبل
چه خوب، نوروز اینجا
خریدنی ست
(۳)
قطار رفت
بلیط مان باطل شد
و در حصار تمنّای خود اسیر شدیم
که بود گفت که روی نگار
اگر که در نظرت جلوه کرد
به ماه بوسه بزن؟
چقدر بوسه به مهتاب؟ ما که پیر شدیم