دین و دولت در عصر پسا اسلام گرایی

دکتر مجتبی مهدوی

او گفت رویکرد من به این موضوع  یک رویکرد علمی آکادمیک است؛ رویکردی که  برون دینی است  و نه ضد دینی. او گفت که علوم اجتماعی و علوم دینی به دلیل محدودیت هایی که دارند در حوضه های غیرعلمی و غیر آکادمیک دچار یک نوع غربت و بدفهمی هستند. و اشاره کرد که البته و خوشبختانه محافلی مانند کانون کتاب تورنتو هستند که کوشش می کنند به نوعی آکادمی را با محافل عمومی پیوند بدهند  و این پیوند برای هر دو طرف مفید است.

مجتبی مهدوی سخنان خود را این طور ادامه داد که از منظر برون دینی دو نوع ره یافت یا دو بستر اندیشه ورزی در مورد مذهب وجود دارد. رویکرد اول، رویکردی متن محور است. به معنای این که مذهب را تنها بر اساس متون مذهبی تحلیل می کند. و مذهبیون را نیز تنها بر اساس یک عامل هویتی یعنی اعتقاد به مذهب قضاوت می کند و چند لایه بودن هویتی را نادیده می گیرد.  او گفت که در رویکرد دوم  نگاه شما به مذهبیون  تاریخ مند و جامعه شناسانه است. این رویکرد، متن مذهبی را تنها به عنوان یک عامل در ماهیت مذهب می بیند. تاریخ مذهب، مذهبیون، کارکرد جامعه شناسانه مذهب در هر جامعه ای و بافت های آن جامعه عوامل  دیگر تعیین کننده هستند. علاوه بر این ها، یک فرد مذهبی فقط یک فرد با عقاید مذهبیش نیست. عوامل دیگری هم در شکل گیری هویت شخصی و اجتماعی فرد نقش دارند. به طور مثال، جنسیت فرد، طبقه اجتماعی، ملیت و قومیت، سن فرد و غیره در شکل گیری هویت شخصی فرد نقش دارند. تمام این عوامل و عوامل دیگر می تواند در شکل گیری هویت فردی یک فرد مذهبی نقش داشته باشد. بنابراین مذهب فقط یک متن مذهبی نیست؛ مذهب عبارت است از آنچه که یک فرد مذهبی آن را می سازد که بر اساس حرفهایی که در بالا زده شد نه تنها هویت شخصی فرد بلکه جوانب دیگری  هم در شکل دهی آن موثر است. او گفت که باید به رویکرد دوم به صورت جدی تر نگاه شود چرا که اگر مثلا تنها از متن گرایی استفاده شود خیلی سخت است توضیح دادن این مسله که چطور از دل مذهبی مانند بوداییسم که مذهب صلح و ارامش است، افرادی بیرون می آیند که زنده زنده مسلمان ها را می سوزانند.  بنابراین، تنها با تکیه بر اصل متن گرایی توضیح این موضوع که چرا چنین رفتارهایی از پیروان پیامبران صلح سر زده می شود، غیرممکن است.

مهدوی در بخش دیگری از سخنرانی خود گفت که می خواهم متن کوتاهی را با شما مرور کنم. این متن به چند قسمت تقسیم شده است که هر قسمت را با هم مرور می کنیم.  قسمت اول تحت عنوان “اسلامیزم و دولت دینی” است. او گفت که  دولت دینی ایده ی محوری گفتمان اسلام گرایی است. اما خود اسلام گرایی ( اسلامیزم)  چیست؟ اسلامیزم را می شود با سه رویکرد ارزیابی کرد.

رویکرد اول، اسلام گرایی را پدیده ای مطلقا سنتی تعریف می کند. در این دیدگاه اسلامیزم محصول منطقی سنت اسلامی است و خواستگاه سنتی دارد. پیام آن بازگشت بی قید و شرط سنت است. اسلامیزم با امر مدرن بیگانه است و انعکاسی از بنیادهای دینی دارد. در این دیدگاه؛ عدم رواداری، خشونت، تبعیض جنسی و دینی، دولت دینی و حاکمیت شریعت محصول سنت دینی است. بنابراین برای شناخت بنیادگرایی اسلامی باید مستقیما به سراغ بنیادهای معرفتی رفت؛ چرا که عملا در این دیدگاه چیزی چون سنت دینی، تجربه عینی و عملی در صدر اسلام نیست. برای مثال اورینتالیسم (شرق شناسی در سنت راست فکری) نمونه مشخص این نوع خوانش فکری اسلامیزم است.

در رویکرد دوم، اسلامیزم دیگر یک نوع پدیده سنتی نیست، چرا که برخی از جنبش های اسلامیزم و اسلام گرا جنبش های پسامدرن هستند. مقاومت در برابر مدرنیته حاکم، گواهی  بر شکست  و بحران ساختاری مدرنیته  نویدی هستند برای ظهور مدرنیته های مختلف. بنابراین در این رویکرد برای شناخت اسلامیزم، تحلیل مدرنیته به مراتب از شناخت سنت دینی راه گشاتر و ضروری تر است.

در رویکرد سوم، دین نه پدیده سنتی است و نه پدیده ای پسامدرن. سنتی نیست چرا که فرزند مدرنیته است و پسامدرن نیست چون بر خلاف  همه گفتمان های پسامدرن به بنیادهای ثابت فکری باور دارد؛ نسبی گرا نیست و به حقیقت مطلق ایمان دارد. اسلامیزم در این دیدگاه یک پدیده مدرن است زیرا هم محصول مدرنیته است و هم واکنشی است علیه آن. به واقع فرزند شورشی مدرنیته است.  اسلامیزم محصول فرآیند پیچیده و متناقض تجدد آمرانه در کشورهای اسلامی است.  این رویکرد پدیده ای مدرن است نه فقط از این رو که از ابزارهای مدرن تبلیغاتی، ارتباطات، نهادهای مدرن سیاسی و اجتماعی استفاده می کند، بلکه از این جهت  که شامل گفتمان مدرن است. گفتمانی مدرن است که مفاهیم مدرن را به خدمت می گیرد و به بازسازی گزینشی سنت ها می پردازد. در این رویکرد برای شناخت اسلامیزم باید به تحلیل مدرنیته و تجدید آمرانه پرداخت. بی تردید برای شناخت اسلامیزم آگاهی از سنت دینی امری است لازم ولی محدود ماندن در سنت دینی آدمی را به بیراهه می کشاند. مطالعه متن مقدس و سنت دینی بدون تحلیل زمان و زمینه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مدرن که در آن پدیده اسلامیزم شکل گرفته نتیجه ای جز تحلیل های سطحی و گمراهانه شرق شناسانه و شرق شناسی وارونه ندارد. به عبارت دیگر، نسب شناسی اسلامیزم در دوران مدرن ( پایان قرن هجدهم تا به امروز) تحلیل دقیق تری از ماهیت اسلامیز می دهد. اسلام گرایی پدیده ای است مدرن و باید آن را در زمان و زمینه مدرن تحلیل کرد.

دکتر مهدوی ادامه داد:  به نظر من رویکرد سوم، ما را در شناخت  پدیده اسلامیزم بهتر یاری می کند. بر طبق هر کدام از رویکردهای بالا تعاریف متفاوتی از چیستی حکومت اسلامی به دست می آید. در رویکردی که اسلامیزم را پدیده ای مدرن می داند ایده حکومت دینی یک امر مدرن است. زیرا همانند اسلامیزم، نسب آن را پیش از آنکه از سنت دینی بگیریم  باید در فرآیند مدرنیته و تجربه زیسته تجدید آمرانه جست و جو کنیم. از همین رو است که ایده حکومت دینی به عنوان عکس العملی در برابر بحران و شکست مدل های تحلیلی ملت سازی یا دولت سازی سکولار مدرن در جهان اسلام من جمله ایران مطرح شد.

بخش دوم متنی که مهدوی ارایه داد تحت عنوان” پسا اسلام گرایی و نقد دولت دینی” بود. او در راستای همین عنوان این سئوال را مطرح کرد که مولفه های اصلی جریان پسا اسلام گرایی  چیست؟ او گفت که حکومت، امری سکولار و دنیوی است. مردم، مبنای مشروعیت حکومت هستند و دین هیچ الگوی مشخصی‌ برای حکومت ارائه نکرده است.  بر اساس این دیدگاه حکومت دینی، حکومت دینداران است و دینداران بر اساس خوانش انسانی و خطاپذیر خویش از دین حکومت می کنند و از همین رو، خوانش و عملکرد سیاسی آنها قداست ندارد. بنابر این، حکومت دینی، همچون سایر حکومتها، حکومت الیت سیاسی است و موظف به پاسخ گویی مردم است. پسا اسلام گرایی فقط در اندیشه متفکران اسلام ظهور نکرده است بلکه به گمان من مهم تر ازحوزه تفکر، ظهور قدرتمند پسا اسلام گرایی در عرصه اجتماعی در کشورهای اسلامی است. جنبش های اجتماعی معاصر در خاورمیانه و شمال آفریقا، ایران ۲۰۰۹، بهار عربی ۲۰۱۱ و امثالهم نویدی هستند بر ظهور دوران نوین پسا اسلام گرایی در سطح اجتماعی. جنبش های مدنی معاصر خاورمیانه نمایانگر بحران ساختاری گفتمان های اسلامیزم، سوسیالیزم اقتدارگرایانه جهان سومی و همین طور مدرنیزم آمرانه بودند. این جنبش ها برخلاف گفتمان اورینتالیزم وارونه به ما نشان دادند که جهان اسلام در سطح اجتماعی و مدنی به دوران پسا اسلام گرایی وارد شده است. این جنبش ها بیانگر عقب ماندگی ساختار سیاسی در مقابل پویایی اجتماعی این جوامع است. و بر خلاف دیدگاه های شرق شناسانه، پسا اسلام گرایی در سطح مدنی مقبولیت عامه دارند. از همین رو می توان ادعا کرد دولت مدنی و پسا اسلام گرا انتخاب اکثریت این جوامع هستند.

 مهدوی اشاره کرد نکته ای که شاید کمتر به آن پرداخته شده است؛ “نقد اخلاقی دولت دینی” است. او گفت که رویکرد من به این موضوع عموما برون دینی است اما کمی رویکرد دورن دینی هم دارد. در راستای نقد اخلاقی دولت دینی، مهدوی گفت که بنیان کرامت انسانی آزادی است و دولت دینی با رسمی کردن یک خوانش از خوانش های متعدد دین مانع امکان انتخاب آزادنه دین یا بی دینی است. علاوه بر آن سلطه آمرانه شریعت توسط دولت عموما به ترویج ریا و دورویی در میان شهروندان می انجامد زیرا تظاهر به دین داری دولتی و تعهد به شریعت آمرانه سریع ترین راه دست یابی به منابع ثروت است. دولت دینی دولتی اندک سالار است. چرا که حق ویژه دینی به سرعت به حق ویژه دست یابی به منابع کمیاب قدرت و ثروت تبدیل می شود. دولت دینی، شریعت دولتی را به رانت قدرت و ثروت تبدیل می کند. به این ترتیب دولت دینی دومین کرامت انسانی یعنی حق برخورداری از برابری و عدالت اجتماعی را از شهروندان دریغ می کند. دولت دینی مجری احکام حقوقی شریعت است. در این رویکرد کمال اخلاقی فرد و جامعه و اجرای ظواهر شریعت و احکام سنتی بدون در نظر گرفتن شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی آن احکام تعریف می شود. ناهمزمانی این احکام با شرایط تاریخی‌ اکنون و جامعه مسلمان معاصر و اصرار دولت دینی بر اجرای آنها عموما به نقض کرامت انسانی‌ شهروندان منجر می شود، و از همین رو به امر غیر اخلاقی‌ تبدیل می شود. به عبارت دیگر ترویج شریعت مدارانه احکام دینی به نقض گوهر نهایی دین یعنی‌ اخلاق و کرامت انسانی‌ منجر می شود. ظاهر گرایی اخلاقی‌ نه تنها باعث ترویج دو رویی و ریا می شود بلکه با غفلت از اصل جهان شمول و بنیادی کرامت انسانی‌ و با پیروی از عملکرد صورت گرا سهم زیادی در تشدید نابرابری، فقر و نهادینه کردن ظلم ایفا می‌کند.

مهدوی پس از پایان سخنان خود در مورد نقد دولت دینی، قسمت دیگری از متن خود تحت عنوان “جامعه پسا اسلام گرا و دولت پسا اسلام گرا” را برای حاضران در جلسه خواند. او گفت در اینجا کمی از مباحث نظری فاصله می گیریم و عملی‌ تر حرف می‌زنیم. او گفت که یک جامعه پسا اسلام گرا طبیعتا دولت پسا اسلام گرا برای خودش انتخاب می‌کند اما ویژگی‌‌های عمده این دولت کدام است؟ و نقش دین در این دولت چیست؟

مهدوی این طور توضیح داد که حضور “مدنی” دین اما مستلزم ظهور “دین مدنی” است. به این معنا که دین نه به حوزه صرفا خصوصی تعلق دارد و نه در قامت دولت دینی حضوری تام و تمام قد دارد. به طور مشخص، جریانات و احزاب دینی همچون احزاب سکولار درجامعه مدنی و سیاسی حضوری فعال  دارند؛ سیاست مداران و فعالین حوزه عمومی می توانند از ارزش‌های دینی خود الهام بگیرند و گفتمان های  متفاوت دینی را در عرصه های اجتماعی و سیاسی مورد بحث قرار دهند.  همچنین دین فاقد قرائت رسمی‌ و نهادینه شده ی دولتی است. دینداران، گفتمان‌های خویش را باید در قالب طرح و برنامه‌های مشخص حزبی به آرا عمومی‌ بگذارند و در صورت پیروزی در انتخابات و تشکیل دولت به صورت طرح و لایحه به مجلس شورا برای بحث قرار دهند. بنابراین دینداران طی یک فرآیند مدنی،  بهترین استدلال‌های خویش را با زبان و منطق عرفی به سایر شهروندان ارایه می دهند و در نهایت وجدان عمومی خیر عمومی را بر می‌‌انگیزد. استدلال عرفی و دفاع مدنی از گفتمان دینی، هم دینداران را به گفتمان عقلانی سوق می دهد و هم امکان گفت و گوی انتقادی و مدنی با رقبای فکری و سیاسی را در  حوزه مدنی امکان پذیر می‌کند. در این گفت و گو، شهروندان غیر دینی نیز امکان همدلی و فراگیری از برخی‌ اصول عام اخلاقی‌ و معنوی دین را برای خود فراهم می کنند. بنابراین، گفتمان دین مدنی لاجرم گفتمانی تاریخمند و پالایش شده از دین است که به حقوق شهروندی باور دارد و متعهد است؛ به  برابری حقوقی همه شهروندان فارغ از مذهب، دین و بی‌ دینی، جنسیت زن و مرد و دگرباشان جنسی‌، قومیت و طبقه اجتماعی باور دارد. با این وصف یک دولت پسا اسلام گرا نیز از خطر دیکتاتوری اکثریت به دور نیست، به همین منظور ترویج حقوق شهروندی برای تضمین حقوق کامل و برابرشهروندی همه اقلیت‌ها ضروری است .

 آخرین بخش از سخنرانی مهدوی تحت عنوان ” پسا اسلام گرایی به عنوان میعادگاه دین و عرف” بود. او این سئوال را مطرح کرد که آیا یک گفتمانی که متاثر از دین است می تواند در تکوین یک حکمرانی خوب و دمکراتیک مشارکت فعال داشته باشد؟ و گفت پاسخ من هم آری است و هم نه. چرا پاسخ  نه است؟  گفتمانی که متاثراز دین باشد اما فاقد مکانیسم های لازم برای تضمین کرامت انسانی‌، آزادی و عدالت اجتماعی باشد نمی تواند حضوری فعال و دموکراتیک داشته باشد.  چرا که درخت مکارم  اخلاق  در شوره زار استبداد و فقر و بی‌ عدالتی نمی روید و گوهر دین و پیام پیامبران تحقق کرامت انسانی و فضیلت های اخلاقی در هر دو بعد فردی و اجتماعی است. 

: