سیزیف طنز تلخ دنیای امروز ما!

نعیم جبلی در سال ۱۳۵۸ در شهر رشت متولد شده. هنرآموخته رشته تئاتر از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران است. در ایران در عرصه تئاتر و تلویزیون به کار مشغول بوده، چند نمایش کارگردانی کرده و در چند کار تلویزیونی هم همکاری داشته است.

از راست: بهرنگ رهبری- نعیم جبلی

اکتبر ۲۰۱۰ به کانادا مهاجرت کرد. کمتر از یک سال بعد در مونترال گروه تئاتر “هشت پا” را بنیان گذارد و با این گروه چندین نمایش روی صحنه برد.

شام آخر، سیزیف و مرگ، پیکر زن همچون میدان نبرد، خدای کشتار ، هنر و مراسم قطع دست نمایش هایی هستند که نعیم از زمان مهاجرت به کانادا کارگردانی کرده و در برخی از آنها به علاوه ی “دختر یانکی” نیز بازیگر بوده است.

سال گذشته کار  نمایشی «هنر» اثر یاسمینا رضا را روی صحنه بردید که با استقبال خیلی خوبی هم روبرو شد، آیا برای امسال برنامه تازه ای در نظر دارید؟

 – بله ، در حال حاضر تیم ما روی نمایشنامه «سیزیف و مرگ» اثر ، «روبر مرل» نمایشنامه نویس قدیمی اهل فرانسه، براساس ترجمه، احمد شاملو کار می کند.

تم نمایشنامه برگرفته از اسطوره های یونان باستان، درباره افسانه سیزیف است که معرف حضور خیلی از  اهالی فرهنگ و ادب است. اما شاید بهتر باشد که توضیح مختصری درباره این داستان بدهم.

در افسانه سیزیف پادشاه شهر کورینت بوده که در مقابل خدایان باستان یونان ایستاده گی می کند و بنابراین خدای خدایان(اولمپ) نسبت به او خشمگین می شود و الهه مرگ را می فرستند تا به نوعی او را به جهان مردگان ببرد. در ضمن برایش مجازاتی هم در نظر می گیرند که او مجبور است صخره عظیمی را هر روز  به سمت قله کوه حمل کند،  و به محض آن که به قله رسید باید آن را به پایین برگرداند و این کار را باید مدام تکرار کند، که در اینجا به نوعی نماد و سمبل پوچی است. که خدایان برای او مجازات یک زندگی کاملا پوچی تا ابد رقم زده اند. اما  نمایشنامه نویس با استفاده از این اسطوره موقعیت خاص دیگری را در اثر خود خلق کرده است.

 در اینجا، سیزیف قلم طلای  الهه مرگ را با نیرنگ می دزد و از آن به بعد دیگر کسی در دنیا نمی میرد، و تمام چالش نمایش از آغاز تا پایان بر کنش و واکنش، کشمکش خدایان المپ با سیزیف برای باز پس گرفتن این قلم طلایی الهه مرگ است.

باتوجه به این که داستان بر اساس اسطیر خدایان یونان باستان است، چرا فکر می کنید مردم امروز در قرن بیست و یکم از این اثر استقبال خواهند کرد؟ مخاطب مدرن امروز با نمایشی که بر اساس اسطوره های قدیمی است، چه ارتباطی می تواند برقرار کند؟

در واقع یک طنز تلخ و کمدی انتقادی است نسبت به شرایط دنیای امروز که کاملا سندیت و سنخیت پیدا می کند.

نعیم جبلی

چه چیزی باعث شد که شما سراغ این نمایشنامه بروید و تصمیم بگیرید آن را کار کنید؟

در امریکای شمالی این سرمایه داری با  این فشاری که روی طبقات مختلف جامعه آورده است، البته من تفکرات چپ ندارم که فقط به قشر کارگر فکر کنم، منظورم اقشار مختلف جامعه  است که تحت فشار و لوای یک تعداد “کورپریشن” بزرگ هستند که مردم را کنترل می کنند و زندگی آنها را  می گیرند از طریق پایین آوردن کیفیت زندگی آنها. مردمی که از صبح تا شب فقط در حال دویدن هستند، فقط برای به دست آوردن و جور کردن پول کرایه خانه شان،  قسط ماشین شان و یا حتی بنزین ماشینشان. در زندگی باید این گونه فشارهایی را تحمل کنند که در واقع اصلا لزومی هم ندارد.

به طور مثال، همین کارت های اعتباری که هر کدام مان داریم، یک نمونه از برده داری مدرن است، که بوسیله آن گویی شما یک قفل به کیف پولتان وصل است که شما را قفل کرده است و مجبورید به خاطر باز کردنش بدوید. و همچنین استفاده ای که به نوعی از طبقات مختلف در سراسر جهان می شود بر اینکه بتوانند جیب های خودشان را پر  کنند، برای این که چرخه اقتصادی به شکل بیمارگونه ای بتواند  بچرخد، جنگ در جاهای مختلف جهان ایجاد می کنند که بتوانند ناامنی ایجاد کنند تا از طریق آن بتوانند اسلحه بفروشند و بازار خودشان را در ناامن کردن و برده داری به شکلی دیگر پیش ببرند.

بنابراین من فکر می کنم این نمایشنامه در قالب یک کمدی سیاسی، انتقادی است که نظام سرمایه داری جهانی و در عین حال نظام های رادیکال مذهبی را، که با زور و با استفاده از اسلحه و پولی که در دست دارند،  بر مردم  در سراسر جهان اعمال می کند را، به چالش می کشد.

کاری که من دوست داشتم در این اجرا رخ دهد، ایجاد یک موقعیت بی مکانی، بی زمانی است برای نشان دادن اینکه این موضوع مختص یک جا نیست، ما از همه ی جاهای مختلفی که به نوعی برایمان ملموس است و انتقاد بر آن وارد است و نماد  یا سمبلی را می توانیم در آن بیابیم، استفاده کرده ایم.

چقدر نمایشنامه سیزیف و مرگ با وضعیت روز ایران همخوانی دارد؟

-همانطور که عرض کردم با تغییرات و دراماتورژی که در کار صورت گرفته، تلاش بر این بوده که به جای خاصی به لحاظ محتوایی اشاره ای نشود؛ یک ناکجا آبادی است که تمام مفاهیم و سمبل ها را در بر می‌گیرد. هنرمند کسی نیست که از سیاره ای دیگر آمده باشد، از محیط اطراف و اتفاقات پیرامونش الگو برداری و یا الهام می‌گیرد. ایده پردازی ها مستقیما از روی تاثیرات و بازخورد های اجتماعی برای هنرمند شکل می‌گیرد و من بیش از ۳۰ سال از عمرم را در کشوری زندگی کرده ام که از لحظه تولد، رشد و تحصیل تا زمان مهاجرت مذهب در همه لایه های زندگی تاثیر مستقیم داشته است. بنابر این تاثیرپذیری من از جامعه ای که از آن بر آمده ام اجتناب ناپذیر است. اما دیدگاه انتقادی در این نمایشنامه نسبت به مذهب و دیدگاه مذهبی و حکومت های مذهبی تنها و تنها به یک جغرافیای خاص اشاره نمی کند، ابعاد جهان شمولی که باعث برآمدن حکومت ها و عقاید مذهبی تندرو از هر قوم و مذهبی در اقصی نقاط جهان باشد، مد نظر است.

چقدر به جنبه های روانشناسانه افسانه سیزیف پرداختید؟ تفکر دیگری درباره تحلیل افسانه سیزیف آن را به بحران میانسالی ربط می دهد، آیا شما هم به این جنبه پرداخته اید یا نظر متفاوتی دارید؟

این موضوع اجتناب ناپذیر است.  همه ما روزی این دوران را یا سپری کرده ایم یا خواهیم کرد. به طور مثال، الان خود من در این مرحله قرار دارم بالطبع این موضوع  بر روی کارم هم تاثیر گذار است و همینطور کسانی هم که در این کار بازی دارند، در شخصیت سازی هاشان ممکن است تاثیر بگذارد. ولی آن چیزی که در این کار برای ما خیلی مهم بوده است این چرخه تکراری است که دارد ما را به پوچی می رساند.

همانطور که قبلا هم گفتم، مثلا، هروز شما یک کاری مشخصی دارید که تا شب انجامش می دهید، و زمانی که شب خسته به خانه برمی گردید، دوباره صبح روز بعدش مجبورید همان کار را انجام دهید تا شب و این چرخه ی تکرار ادامه دارد. مثل سیزیف که هر روز مجبور به حمل صخره عظیم به بالای کوه و دوباره برگرداندش به پایین کوه بود.

سیزیف در جایی به خدایان می گوید این مجازاتی که برایم گذاشتید خیلی چیز خاصی نیست.  برای این که من همین الان هم هر روز صبح از خواب که بیدار می شوم مجبورم تمام مسافرخانه ام را جارو کنم، لباس بشوییم، ظرف ها را بشوییم و از مهمانهایم پذیرایی کنم و شب دوباره می خوابم تا صبح بعدی که تکرار دوباره است، و تنها تفریحم  پیپ کشیدن است، این نظام  دنیای شما، این گونه برایم زندگی ساخته است، ولی من می خواهم آن را تغییر دهم، دوست ندارم که میرا باشم و با آن قلم طلا اسمم نوشته شود، که  در نهایت آن را می دزد.

لطفا درباره جنس ترجمه شاملو  بگویید، و این که چقدر خودتان را به متن ترجمه شده شاملو  پایبند می بینید؟

من نمایشنامه اصلی را خواندم تفاوت آنچنانی به لحاظ محتوایی ندارد، ولی همانطور که خودتان هم می دانید اصولا آقای شاملو شاعر و مترجمی است که آثار و ادبیات دیگر نویسندگان را در هنگام ترجمه به نوعی به سبک خودش باز آفرینی می کند.

به طور مثال اشعار لورکا، اگر شما به زبان اصلی آن را بخوانید شیوایی و زیبایی را که از طریق  ترجمه شاملو پیدا کرده است در آن نمی یابید. برای اینکه شاملو جان و روح اثر را می گیرد و دوباره در قالب اثری ادبی بروزش می دهد.

ولی در این ترجمه شاملو  سعی کرده تا نمایشنامه را بیشتر به زبان کوچه و بازار بنویسد،که بگوید من برای نظام مذهبی خدای خدایان شما به طور مثال فاتحه بی حمد هم نمی خوانم. و از این طریق کار  را برای مخاطب ایرانی ملموس ترش کند. در واقع از این ادبیات در ترجمه اش استفاده کرده تا مخاطب ایرانی با پوست گوشت و خونش  بتواند  با آن ارتباط برقرار کرده و لمسش کند.

زبان پویا است و مدام در حال زایش، واژه های بسیار وارد زبان فارسی شده است، شما چقدر خودتان را متعهد این روند کرده اید، آیا به واژگان شاملو در ترجمه پایبند هستید، یا شما هم به نوبه خود در آن تغییراتی مناسب با زمان حال و زایش واژگان تازه داده اید؟

– بنده حقیر به خود نمایشنامه ای هم که خود آقای  روبر نوشته است پایبند نیستم، چه برسد به ترجمه آن. یعنی اگر شما نمایشنامه را قبل از  دیدن اجرای ما بخوانید متوجه می شوید که کار متفاوتی را که فقط از یک بخش آن یعنی پنجاه در صد از بطن اصلی نمایشنامه گرفته شده است را دیده اید و به نوعی در آن  شاهد  تغییر و تحولات، دراما تولوژی  خواهید بود. 

در حقیقت نمایشنامه را مناسب با دنیای امروز در آورده ام، ولی چون چهار چوب نمایشنامه را کاملا حفظ کرده ام ترجیح می دهم که اسم نویسنده را ذکر کنم. اگر به پوسترها و بروشورها هم توجه کرده باشید نوشته ایم، نمایشی بر اساس ترجمه سیزیف و مرگ احمد شاملو.

در واقع من این آزادی را  برای خودم و اعضای تیم ام گذاشتم تا آن چیزی را بگوییم که مفهوم اصلی حفظ شود اما به زبانی که برای خودمان  و مخاطبانمان قابل فهم تر و ملموس تر  باشد.

درباره تکنیک های اجرایی این کار توضیح دهید، این کار  یک نمایشنامه کارگردان محور است، بر خلاف کار قبلی شما (هنر) که یک نمایش بازیگر محور و دیالوگ محور بود. برای این کارتان شما چه جنسی از کارگردانی را به کار بردید، به چه سبک هایی نزدیک شده اید؟

سئوالی را که مطرح کردید، پاسخش در دل خودش است(کارگردان محور). نمایشنامه یک داستان محتوایی است، کار یک کارگردان ساخت تصاویر و دینامیک کار است، و به همین خاطر است که دراماتولوژی صورت گرفته تا تعلیقات و کشمکش های دنیای امروز را برای مخاطب امروزی به صورتی باور پذیرتر و ملموس تر نشان دهد. از طریق ما به ازاهایی که از دنیای امروز به صورت سمبلیک برایش گذاشته ایم.

نمایشنامه “هنر” یک کار کاملا متفاوتی  به لحاظ داستانی و محتوایی نسبت به کار (سیزیف و مرگ) است و این کار یک بافت کاملا سوررئالیستی دارد.

 اما اجرایی که از آن صورت می گیرد کاملا رئالیستی است. خود محتوای داستان تماشاگر را به سمتی سوق می دهد که  آن را باو‌ر کند و بپذیرد، ولی اتفاقات آن چیزی نیست که واقعیت. آن چیزی نیست که در  زندگی امروز با توجه به شخصیت ها بتوانیم ببینیم.

در حقیقت ما پلی می زنیم بین سوررئالیسم و رئالیسم. یعنی آن اتفاقات و اسمی که وجود دارد، خدای خدایان زئوس است که ما می دانیم اصلا وجود خارجی ندارد یا خدای جنگ که وجود خارجی ندارد، اما هرکدام از اینها را برایش یک ما به ازای رئالیستی در زندگی امروز خودمان و در کره خاکی خودمان تعریف کردیم که اینها را برای تماشاگر امروز خودمان باور پذیرتر بکنیم.

متن فلسفی و پیچیده است، نمایشنامه سوررئال است، اما شما از جنبه های رئالیستی برای اجرا استفاده می کنید، چقدر فکر می کنید مخاطب  بتواند با آن ارتباط برقرار کند؟ فکر نمی کنید این پیچیدگی ها برای تماشاگر مشکل زا باشد؟

من همیشه در کاری که انجام می دهم، با خودم می گویم تماشاگر آنقدر باهوش است که  می تواند با مفهوم اصلی ارتباط برقرار کند. در عین حال یک بخش مهمی در تئاتر وجود دارد به نام اینترتیمنت. ما  ابتدا بایستی انقدر رابطه خودمان با تماشاگرمان را قوی ایجاد بکنیم، تا تماشاگر  با نفس بازیگر روی صحنه رابطه عمیق پیدا کرده و به شکل کاملا واقعی خودش را در جای نقش قرار بدهد، تا آن ارتباط اصلی برقرار شود.

و در نهایت ما فضایی را در اختیار تماشاگرمان قرار می دهیم که بر اساس جهان بینی و ایدئولوژی خود برداشت خودش را نسبت به این قضایا داشته باشد.

من اعتقادی به این ندارم که اگر داستان فلسفی باشد، تماشاگر با آن ارتباط برقرار نمی کند، چرا که آن متنی که نوشته شده توسط یک انسان دیگر نوشته شده است کسی از مریخ چیزی نیاورده است که برای آدمهای زمینی قابل فهم و لمس نباشد.

مطلب دیگر وسواسی است که شما در اجرای نمایش دارید، این که خیلی به کیفیت ماجرا اهمیت می دهید، وقتی  کارهای قبلی شما را مرور می کنیم، همه از سطح بالایی برخوردار هستند، این را به استناد حرفهای مخاطبین شما می پرسم، این وسواس از کجا می آید؟

اولا که شما به من خیلی لطف دارید و خوشحالم که این  را می شنوم، این برای من به نشانه این است که ارتباط خوبی بین مخاطب و ما برقرار شده است. راستش من به تماشاگر خودم، کسی که برای کار تئاتر ارزش قائل است، بلیت می خرد، وقت می گذارد و به تماشا می نشیند خیلی احترام می گذارم.

بنابر این بین گروه اجرایی ما و آنها ارتباطی که انتظار داشتیم برقرار شده است که در واقع به نوعی عشق بازی است. شما در عشق بازی هرگز کم نمی گذارید. با کسی که رابطه عاشقانه برقرار  می کنید برایش کم نمی گذارید و به تمام زوایای لذت بردن از آن فکر می کنید. من احترام زیادی برای تماشاگر خودم و برای کار خودم  و برای تک تک کسانی که در این تیم کار می کنند قائل هستم، و همیشه سعی می کنم که بهترین خودمان را ارائه بدهم برای تماشاگری که با توجه به زندگی روزمره ای که دارد و شرایطی که در آن زندگی می کند این احترام را برای ما قائل شده که بلیت بخرد، یک راه و مسافتی را طی کند،  بنشیند و لحظه ای را با ما بگذراند و در این عشق بازی سهیم باشد. پس چرا من نباید وسواس بخرج دهم و به کسی که با او عشق بازی می کنم، احترام نگذارم!

بنابراین سعی می کنم شرایط خوبی برای اجرا فراهم کنم و حداقل استانداردهای قانونی تئاتر را رعایت کنم چون واقعا یک جهان است. جهان موازی زندگی امروز ما که در آن غرق شده ایم.  در واقع بیشتر از همه،  خودمان هستیم که لذت می بریم. وقتی که کنش و واکنش بین ما و تماشاگرمان برقرار می شود، فکر نمی کنم لذتی فراتر از این در دنیا برای من وجود داشته باشد.

نمایش سیزیف و مرگ بر اساس ترجمه احمد شاملو

نویسنده: رابرت مرل

کارگردان: نعیم جبلی

بازیگران: نعیم جبلی- بهرنگ رهبری- گلشاد مرادی- محسن احمدی- اویان سلحشور

 از ۱۰ تا ۱۲ می  2019،  ساعت ۸ شب

۷۰ Berkeley St, Toronto