دکتر محمود صادقی

…من تو را نه از آن جهت که بدی، بلکه از آن حیث که نمی توانیم در کنار هم زندگی کنیم طلاق می دهم. مستبد، اضافه خواه و خودخواه است. ما آبمان در یک جوی نمی رود و جدایی بهترین گزینه است. اختلافاتمان آنچنان اوج گرفته که بچه ها بیشترین صدمه را می خورند. دنیایمان کاملا متفاوت و علایقمان به طور کلی فرق می کند. یک عمر صبر کردم، گذشت کردم، تحمل کردم و تحقیر شدم ولی به نظر می رسد راه دیگری نباشد الا جدایی. از اولش هم ازدواج ما اشتباه بود. هر دو ساز مخالف می زنیم و خانه شده میدان جنگ. خانه ای که در آن درک، گذشت، همیاری و همکاری نیست به چه درد می خورد؟ آنقدر توهین شنیدم، کوچکم کردند، نادیده انگاشتنم که حالم از خود و زندگی به هم می خورد. کنترل می شوم، محدود می شوم، آزاد نیستم، اعتمادی نیست، نمی دانم در زندگی مشترک جایم کجاست. بگذار بچه ها از آب و گل در بیایند، عطایش را به لقایش خواهم بخشید. دوستانش را بر ما ترجیح می دهد. ما شدیم بلای جان همدیگر، یا قهر هستیم و یا در بحث و مشاجره. نه اتاق خواب خوبی داریم و نه نوازش و محبتی، داریم ادای خانواده را در می آوریم. اتاقمان جداست، خرجمان تفکیک شده است، فقط بچه ها ما را به هم پیوند داده اند شده فقط ماشین که پول می آورد.

اما اینها همه صورت ظاهری مسئله است که معمولا برای جدا شدن پیش کشیده می شود و عوامل زیربنایی تری که جلوی ارتباط رشد دهنده را سلب می کند اغلب مجهول می ماند، که در این مقاله به آنها خواهم پرداخت.

در این مقاله بر خلاف سایر مقالات پیشینم که بازخوردهایی مبنی بر پیچیده بودن داشت، سعی خواهم کرد ساده تر بنویسم، امیدوارم که از عهده اش برآمده و مورد استفاده قرار گیرد. در نظام خلقت هیچ پدیده ای به تصادف خلق نمی شود، هیچ رسمی بی دلیل بنیان نهاده نمی شود، هرگز اتفاقی بی حکمت شکل نمی گیرد،  هیچ پیوندی بی پشتوانه و بی پشتیبان نیست و هیچ علقه و گرهی بی دلیل باز نمی شود و از هم نمی گسلد، مگر اینکه  دلایل و علل کافی و لازم برای وقوعش جمع باشند. صد البته که باید عنصر اساسی زمان و مکان و عوامل متعدد غیر قابل درک و شناسایی را در شکل گیری آن در نظر داشت که می تواند برای ما نامعلوم بوده و خارج از حوزه آگاهی ما باشد که خمیر مایه و عامل انگیزشی رفتار و انتخابی باشد که به تجربه می نشینیم.

 

 پروسه طلاق

در حالی که طلاق قانونی رویدادی است که با امضای یک قاضی اتفاق می افتد، طلاق عاطفی به فرآیندی اطلاق می شود که حداقل چند سال قبل از طلاق قانونی و یا پیشتر شکل گرفته شده باشد که زوجین شروع به تجربه یک سری احساسات مثل نارضایتی، اضطراب، ازخود بیگانگی، عدم پذیرش و عدم آرامش می کنند که زمینه را برای جدایی مهیا می کند. در واقع اقدام به طلاق، رفتاری است که از قبل شکل گرفته و طرفین برای بهینه سازی روابطشان تلاش هایی کرده ولی توفیقی در حل و فصل مسئله نداشته اند، و جدایی را تنها گزینه ای در نظر می گیرند که می تواند به وضعیت ناسالم و روابط مرضی آنها خاتمه دهد. بررسی ها نشان می دهد که در هفتاد و پنج تا نود درصد از طلاق ها، فقط یکی از زوجین خواهان آن است در حالی که دیگری نمی خواهد و این اغلب زنان هستند که درخواست طلاق دارند. که این مهم می طلبد تا مردها به نوع سبک و سیاق خود در زندگی زناشویی بیش از پیش توجه کرده و احیانا آموزش های لازم را دریافت دارند. تجربه و آمارها نشان می دهد که، به دلایل متعددی خانم ها بیشتر برای حفظ زندگی می جنگند و زمانی تصمیم به جدایی می گیرند که به قول خودشان به آخر خط رسیده باشند. اگر چه درصدی هم با دلایل واهی و غیر منطقی و یا در اثر عوامل جانبی که نمی تواند در روابط زناشویی تعیین کننده باشد راهشان را جدا می کنند که تاثیر منفی این نوع جدایی ها بعد از چند سالی خود می نمایاند.

 این دوطرفه نبودن تصمیم برای طلاق، بیشترین تاثیر در فرایند جدایی دارد. از آنجایی که زن یا مردی که خواهان طلاق است، فرایند عاطفی طلاق را از چند سال پیش آغازکرده و خود را در موقعیتی می بیند که چیزی برای از دست دادن نداشته و دنبال فرصتی مناسب برای عملی کردن تصمیم خود می باشد، در نتیجه میزان کنار آمدن و سازگاریشان را به سطح مطلوبی می رساند تا در برابر عوامل پیش بینی نشده محکم و منطقی عمل نماید. در حالی که به وقت اقدام قانونی یکی از طرفین آماده است، و دیگری تازه  متوجه می شود که جدایی قرار است واقعاً اتفاق بیافتد و شروع به اقداماتی می کند که عملا دیر شده است، بنابراین طرفین در دو سطح ناهماهنگ هیجانی به هنگام طلاق قرار می گیرند و این بیشترین صدمه را برای کسی که آمادگی ندارد می زند. فهم این که چه عوامل هیجانی و عاطفی در شکل گیری طلاق می توانند موثر باشند نیاز به پرداختی مستقل بدان است، اما می توان به طور خلاصه به نوع و کیفیت رابطه ای اشاره کرد که می توانند به عنوان فاکتورهای هشدار دهنده برای نابسامان بودن نظام خانواده عمل کنند، که باید قبل از اینکه دیر شود اقداماتی جدی برای بهبودی روابط و حل مسائل اقدام کرد. در این راستا دریافت کمکهای حرفهای  بهترین گزینه می باشد.

 عواملی نظیر: عدم حضور رابطه عاشقانه، بی احساسی و بی تفاوتی در آنچه که در خانه و خانواده می گذرد بخصوص عدم برانگیختگی هیجانی در ارتباط با شریک زندگی، رابطه ای سرد و غیر صمیمی در دادوستدهای عاطفی روانی، جدایی عاطفی و بیگانگی، ناسازگاری و رودرروی هم بودن، احساس ناخوشایندی مثل انزجار و تنفر، وابستگی افراطی و درماندگی، برخوردهای فیزیکی مکرر، سوءاستفادهای عاطفی ـ روانی، مشاجرات بی پایان و … از جمله عواملی هستند که می توان آنها را عناصر هشدار دهنده ای تلقی کرد که نظام  خانواده را تهدید می کند که باید برای رشد و سلامت خانواده اقدامات اساسی اتخاذ کرد.

 

مرحله پیش از طلاق

در این مرحله، آنچه که قبل از جدایی اتفاق می افتد، اگرچه یکی از زوجین (در اغلب موارد زنان) معمولا احساس نارضایتی، از خود بیگانگی، تنهایی و ناامیدی را تجربه می کنند. معمولا آنها راه های مختلفی را برای کنار آمدن  این احساسات، قبل از جدایی برگزیده اند، این راه ها و نحوه بروز و ظهور آنها می تواند شامل خشم، درگیری و چالش، نزاع و مشاجره با همسر برای تغییر وی باشد. قهر، کنار رفتن، گریه، ناراحتی و صرفنظر کردن از همسر راه هایی است برای اجتناب از روابط مرضی حاکم بین زن و شوهر. گسترش عادات و روابط بیمارگونه نیز حکایت از درگیری عمیق حل نشده می کند، مصرف الکل، صرف وقت با دوستان بیرون از خانه، درگیری های فیزیکی و غیره از آن جمله هستند. وقتی مرحله جدایی نزدیک به تمام شدن می شود، ممکن است از بچه ها برای تحت فشار قرار دادن، عدم حمایت های مالی، خانه و غیره برای اعمال هر چه بیشتر فشار استفاده شود که وضعیت را بغرنج تر می کند. موردی که باید فورا به دلیل اهمیتش اشاره کرد مسئله خشم است که در این فرایند شکل می گیرد و به عنوان هیجان غالب عمل می نماید. خشم برآیند احساس اولیه ای است که محصول آسیب روانی، ترس، تحقیر، از دست دادن، طرد  و رها شدن و از دست دادن قدرت و جایگاه فرد در خانواده می باشد، اگرچه خشم و ابراز آن می تواند از یک آسیب جدی روانی تا حدودی جلوگیری نماید.

در خلال جدایی و آمادگی برای طلاق قانونی افراد ممکن است احساسات گوناگونی را تجربه کنند، مثل راحتی و آسودگی، تضاد و تعارض، تنهایی، غم و ناامیدی و اضطراب، که ممکن است وضعیت روانی فرد را  دستکاری کرده و از حالت تعادل خارج نماید که تا حدودی هم طبیعی است. احساس گناه از مهمترین احساساتی ست که افراد تجربه می کنند. فرد با این احساس عمیقا درگیر می شود که نکند انتخابش به  سایر اعضا صدمه زده و از عهده آنها نتواند بر بیاید. هر چه میزان این آسیب دیدگی بیشتر در نظر گرفته شود، احساس گناه ناشی از آن نیز بیشتر خواهد شد.

بخش دوم و پایانی هفته ی آینده

 

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.