همه دیکتاتورهای تاریخ – از جمله هیتلر  و موسولینی – برای تثیبت سلطه شان در عین حال به دو وسیله پناه برده اند: سرکوب فیزیکی و سرکوب ایدئولوژیک – فرهنگی. سران حکومت اسلامی و در رأس آنها خمینی، نه تنها استثنا نیستند، بلکه تمام عیار از این دو ابزار استفاده کرده اند. در جریان تثبیت حکومت اسلامی، عبدالکریم سروش از سرکردگان شناخته شده ابزار دوم بود.

مدتهاست که پسر عبدالکریم سروش تحت عنوان “بنیاد سهرودی” منظما برای ایشان به عنوان یک “نو اندیش اسلامی” سخنرانی می گذارد و  و البته هر بار با اعتراض مواجه می شود.

معترضان به سادگی اعتراضشان این است که عبدالکریم سروش مستقیما در سرکوب و قلع و قمع و پاکسازی و کشتار استادان و دانشجویان منتقد نظام اسلامی و تثبیت حکومت اسلامی نقش داشته است و باید پاسخگو باشد.

در مقابل این اعتراضات، این “فیلسوف نواندیش اسلامی” دور دنیا می چرخد و درباره نقش خودش در سازماندهی و تثبیت حکومت اسلامی به یک سفسطه آخوندی دست می زند. او  می گوید که “انقلاب فرهنگی” (همان ضد انقلاب فرهنگی)  با “ستاد انقلاب فرهنگی” (همان ستاد ضد انقلاب فرهنگی) فرق داشت. “انقلاب فرهنگی” برای بستن دانشگاه ها بود اما “ستاد انقلاب فرهنگی” برای بازگشایی دانشگاهها بود و ایشان گویا در اولی نقش نداشت و در دومی مسئول بود. او در بستن دانشگاهها نقش نداشت بلکه کمک کرده است دانشگاهها بازگشایی شوند و  با این توجیه، این همدست خمینی در قلع و قمع دانشگاهها، از مردم طلبکار هم می شود که دانشگاهها را اصلا نجات داده است!

صاف و ساده این یک نعل وارنه سیاسی برای رد گم کردن است.

گذری مختصر به تاریخ:

قریب یک سال بعد از انقلاب ۵۷، در اردیبهشت و خرداد ۱۳۵۹، چماقداران و چاقوکشان اسلامی حمله به دانشگاهها را شروع کردند.

در این مقطع، دانشگاهها به یکی از مراکز مهم تحرک سیاسی جنبش چپ، دانشجویان آزادیخواه، دانشجویان برابری طلب، دانشجویان کمونیست، دانشجویانی که نمی خواستند به سلطه اسلام سیاسی تن بدهند، دانشجویانی که نمی خواستند قوانین ارتجاعی شریعت اسلامی بر جامعه حاکم شود تبدیل شده بود.  ضد انقلاب اسلامی که به شدت احساس خطر می کرد، برای عقب راندن جنبشی که هنوز با توقعات یک انقلاب عظیم زندگی می کرد و می خواست آرمان ها و آرزوهای های انقلاب ۵۷ را ادامه دهد به هر جنایتی متوسل می شد. در هم کوبیدن مقاومت و مبارزه در دانشگاه، این سنگر مهم آزادیخواهی و برابری طلبی و یکی از سنگرهای مهم مقاومت در مقابل تثبیت حکومت اسلامی یکی از مهمترین اهداف حکومت اسلامی بود.  

قبل از هجوم به دانشگاهها با فرمان خمینی یورش به زنان شروع شده بود. ارتجاعی که روی شکست انقلاب ۵۷ سرکار آمده بود یکی از اولین یورشهایش برای تکمیل این شکست را با حمله به زنان یعنی  نصف جمعیت ایران شروع کرد.

فرمان خمینی برای تحمیل حجاب به زنان و اعلام رسمی زنان به عنوان بخش بی حقوق و سرکوب شده جامعه و قانونی کردن این بی حقوقی یکی از مهمترین مقاطع تثبیت حکومت اسلامی بود. زنان و مردان برابری طلب با تظاهرات به یاد ماندنی ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ (۸ مارس ۱۳۵۸) پاسخ محکمی به این تعرض ارتجاع اسلامی دادند. تظاهراتی که شعارهایش هرگز فراموش نمی شود:  “ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم”، “آآزادی، نه شرقی است، نه غربی است، جهانی است”!

تعرض به زنان با تعرض به شوراهای کارگری، تعرض به مقاوت در کردستان و ترکمن صحرا همراه بود.

تابستان ۱۳۵۸، خمینی فرمان لشکرکشی برای در هم کوبیدن مقاومت مردم کردستان در مقابل تثبیت حکومت اسلامی را داد و خلخالی را مامور کرد قتل عام در کردستان را پیش ببرد.

 قبلتر چماقداران و چاقوکشان حکومت اسلامی به شوراهای های کارگری در نقاط مختلف ایران هجوم برده بودند و کارگران آگاه، کارگرانی که انقلاب ۵۷ را انقلابی برای رهایی از نظم سرمایه داری و سلطنتش و استقرار یک نظام رها از بردگی مزدی می دانستند و برایش مبارزه کرده بودند را سلاخی کرده بودند.

در اردبیهشت و خرداد سال ۱۳۵۹ و با فرمان خمینی تعرض وحشیانه به دانشگاه ها آغاز شد و برای مدتی دانشگاه ها به مرکز تقابل دانشجویان و فاشیسم اسلامی تبدیل شد.  چاقوکشان و چماقداران اسلامی به دانشگاه ها یورش بردند. تعداد زیادی را کشتند و هزارن دانشجوی آزادیخواه را به طرز فجیعی زخمی کردند. اینها نقش پیراهن قهوه ای ها و پیراهن سیاهان موسولینی و هیتلر را ایفا می کردند. خیلی از این دانشجویان بعدها در زندانهای جمهوری با دادگاهه ای چند دقیقه ای به جوخه های اعدام سپرده شدند و هنوز هم مادران و پدران و دوستان و رفقایشان در سوگ این عزیزان هستند و هنوز هم نمی دانند خیلی از عزیزانشان در کجا دفن شده اند.

ا

این ها بخش مهمی از سرکوب فیزیکی بود. اما این کافی نبود. اینها برای تثبیت هولوکاست اسلامی کافی نبود. خمینی مثل همه دیکتاتورهای تاریخ سرمایه داری، باید سرکوب فیزیکی را با سرکوب ایدئولوژیک – فرهنگی تکمیل می کرد. همانطور که در آلمان و و ایتالیای دوران فاشیسم، کار “پیراهن قهوه ای” و “پیراهن سیاهان” را با حضور فعال پروفسورها و اساتید دانشگاهها و ادبا و ایدئولوگها و مورخین و روانشناسان تکمیل کرده بودند، در ایران هم  باید ضدانقلاب فرهنگی  خمینی که با قمه کشی علیه دانشجویان شروع شده بود با یک پاکسازی وسیع فرهنگی – ایدئولوژیک تکمیل می شد. 

خمینی که ضد انقلاب فرهنگیش را با هجوم چماقداران به دانشگاهها در اردیبهشت و خرداد ۵۹ آغاز کرده بود، در ۲۲ خرداد ۱۳۵۹، درست چند هفته بعد فرمان تشکیل ستاد “انقلاب فرهنگی” را صادر کرد تا پاکسازی ایدئولوژیک- فرهنگی را سازمان دهند. خمینی برای پیشبرد فرمانش سراغ چماقداران فرهنگیش رفت و  هفت چماقدار فرهنگی – ایدئولوژیک معمم  و مکلا از جمله عبدالکریم سروش را برای چرخاندن این ستاد منصوب کرد.  

انتصاب عبدالکریم سروش به این ستاد بی دلیل نبود. سروش زمانی در کتاب  “قصه ارباب معرفت” ارادتش به خمینی را اعلام کرده بود. گفته بود که در دوران دانشجویی کتاب “حکومت اسلامی” او را خوانده است و در سلک مقلدان او درآمده است.

اولین کار این ستاد تشکیل “شورای عالی جهاد دانشگاهی” و “هیئت مرکزی گزینش استاد” بود. هدف اصلی “شورای عالی جهاد دانشگاهی” جهاد اسلامی علیه اساتید و دانشجویان آگاه و آزادیخواه و معترض به اسلامی کردن دانشگاه ها بود. و هدف مشخص “هیئت مرکزی گزینش استاد” گزینش اخلاقی و ایدئولوژیک استادان و دانشجویان بود. باید دانشگاه ها را از حضور هر استاد و دانشجوی شریف و انساندوست و چپ و کمونیست و منتقد نظام اسلامی پاک می کردند!

عبدالکریم سروش، همان سروشی که لاینقطع درباره فرق میان “انقلاب فرهنگی” و “ستاد انقلاب فرهنگی” سفسطه می کند و می گوید اولی برای بستن دانشگاه ها و دومی برای بازگشایی بود و ایشان در اولی نقش نداشت و فقط دانشگاه ها را بازگشایی کرده است و از مردم طلبکار هم می شود، باید بداند که تاریخ را به راحتی – مخصوصا در زمانی که خیلی از بازماندگان آن “پاکسازی فرهنگی” هنوز زنده هستند – نمی توان تحریف کرد.

بازماندگان آن قتل عام ایدئولوژیک – فرهنگی سخنان این همکار هولوکاست اسلامی را – کتبی و  صوتی – در اختیار مردم ایران و جهان می گذارند و مردم می بینند که سروش یکی از همکاران و همدستان مستقیم حکومت اسلامی بوده است و شریک جرم است. به سخنان سروش در آن سالها دقت کنید:  

“اگر نمی‌توانیم دیسیپلینی را اسلامی کنیم، باید بسته بماند”! (در مصاحبه‌ ای تحت عنوان “ستاد انقلاب فرهنگی: از آغاز تاکنون” دانشگاه انقلاب. شماره ۴، م هر ۱۳۶۰، صفحات ۸ـ۶، ۵۸ـ۵۹).

“لازم است در دانشگاه ها پاکسازی و تصفیه صورت گیرد تا اثرش در همه جامعه آشکار گردد”! (فایل صوتی اش در اینترنت در دسترس همگان است)

“دانشگاه ها باید عطر و بوی اندیشه اسلامی به خود بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد که هر کس وارد آن می‌شود، از همان ابتدا مشامش به این بوی دلنواز عطرآگین شود”! (فایل صوتی اش در اینترنت در دسترس همگان است.)

منظور سروش از “گلستان معطر” مرداب متعفنی است که با درو کردن گلهای دانشگاه بوجود آوردند و تا سالها بوی گندش همه جا را فرا گرفته بود.

همان موقع “وزارت فرهنگ و آموزش عالی” اعلام کرد که تعداد مدرسین دانشگاه‌ها از ۱۶۸۷۷ در سال تحصیلی ۵۹ـ۱۳۵۸ به ۹۵۴۲ در سال تحصیلی ۶۲ـ۱۳۶۱ کاهش پیدا کرد. یعنی بیش از ۷ هزار استاد دانشگاه برای همیشه از تدریس و حضور در حوزه فرهنگی جامعه محروم شدند. و تازه این آمار وزارت حکومت اسلامی بود. آمارها بسیار بیشتر از این است. بنا بر آمارهای منتشر شده از ۱۵ خرداد ۱۳۵۹ تا مهرماه ۱۳۶۲ بیش از  ۵۸ هزار دانشجو و ۸۶۰۰ استاد “پاکسازی” شدند تا علفهای هرز اسلامی بتوانند دانشگاهها را به میدان یکه تازی خود تبدیل کنند.

به این ترتیب عبدالکریم سروش نزدیک سه سال تمام مسئول مستقیم اخراج و پاکسازی در دانشگاهها و البته بعد “بازگشایی” بوده است.

از آن تاریخ سال ها گذشته است و وضع کنونی دانشگاه ها نشان می دهد که خمینی و چماقداران فرهنگیش به آرزوهای چرکینشان نرسیده اند. همین امروز دانشگاهها به یکی از پرتحرک ترین تلاشهای سیاسی برای به زیرکشیدن نظام اسلامی تبدیل شده است.

عبدالکریم سروش آن روز و امروز!

بالاتر فقط به گوشه ای از سخنان سروش در مقطع “پاکسازی” دانشگاهها اشاره کردم جای تردیدی نمی گذارد که ایشان نقش مستقیم در سازماندهی و تثبیت حکومت اسلامی  داشته است.

اما این ها سخنان آن روزهای سروش هستند. به سخنان امروز سروش توجه کنید تا روشن شود که ایشان – پوزش از مردم زخم دیده، کارگران و زنان و جوانان زندگی از دست داده پیشکش – حتی دارد با کمال بی رحمی از رهبر اصلی جنایت سازمانیافته اسلامی که خمینی باشد هنوز هم دفاع می کند. و این دفاع بیشتر از آن که دفاع از خمینی باشد توجیه نقش خودش در جنایات خمینی و حکومت اسلامی است.

عبدالکریم سروش همین سال گذشه، در یک سخنرانی در کالیفرنیا درباره خمینی این چنین می گوید:

“آقای خمینی، مردمی‌ترین رهبر بود. .. خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تاکنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمی‌رسید. در تاریخ ما آقای خمینی واقعاً یک نمونه‌ ی بی‌نظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی سابقه خوبی داشت. … نه آدمی را کشته بود. نه تجاوزی به حق کسی کرده بود. مرد شجاعی بود. … و شجاعت یک فضیلت اخلاقی است.” (فایل صوتی کامل این سخنرانی در اینترنت برای عموم در دسترس است).

می دانید عبدالکریم سروش چرا از جنایتکاری که نه تنها برای همه مردم ایران، بلکه برای هر انسانی که تاریخ چهل سال قبل ایران را دنبال کرده باشد شناخته شده است این چنین مداحی می کند؟

دلیلش این نیست که او وقتی دانشجو بود کتاب “حکومت اسلامی” خمینی را خوانده بود و در سلک مقلدانش در آمده بود، دلیلش این نیست که این “فیلسوف نو اندیش اسلامی” واقعا فکر می کند “هیچکس به لحاظ علمی به پای او نمی رسید”! دلیلش کاملا سیاسی است. او منصوب خمینی برای قتل عام ایدئولوژیک – فرهنگی – سیاسی در دانشگاه ها بود. او مستقیما در مسلط کردن اسلام سیاسی به رهبری خمینی بر ایران و شکست دادن انقلاب ۵۷  نقش داشت. او شریک جرم مستقیم هولوکاست اسلامی است. و او دقیقا به همین دلیل با تطهیر ایدئولوژیک – سیاسی خمینی دارد نقش ارتجاعی و جنایتکارانه خودش را تطهیر می کند!

پوزش در بارگاه خدا!

سروش در شهریور ۱۳۸۸ در نامه ‌ای به خامنه ای (همان که طبق فرمان خمینی سرکرده اصلی “ستاد (ضد) انقلاب فرهنگی” با همکاری همین عبدالکریم سروش بود اعلام کرد:

“بار خدایا تو گواه باش، … اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم”!

پوزش از خدا پیشکش خود عبدالکریم سروش و همه فلاسفه “نو اندیش اسلامی” و خدایشان!

این پوزش از خدا یک در رو آخوندی برای اجتناب از پوزش از مردم است. مردمی که به اعتراف آیت الله های کله گنده همین حکومت اسلامی از خدا و دین و شریعت اسلامیش روی برگردانده اند و همین خدا و پیغمبر و امامان و نایبینش  را مسئول مستقیم چهل سال تباهی زندگی شان می دانند و از همه شان متنفر هستند و برای ریشه کن شدنشان از زندگی شان ثانیه شماری می کنند و البته برای تحققش مبارزه می کنند!

اما یک چیز روشن است. پوزش از خدا نخواهد توانست جرم سنگین سروش و سازماندهندگان حکومت اسلامی را کاهش دهد. چون سران حکومت اسلامی در دادگاههای شریعت و بر طبق قوانین خدا محاکمه نخواهند شد که خدا برای شرکای جرم حکومت اسلامی در زمین پارتی بازی کند! سران حکومت اسلامی و شرکای جرمشان دردادگاه های مردم پاسخگو خواهند بود!

ebrahimi1917@gmail.com