کاش آن روزها برف می بارید

برف می بارد

حتی در این شهر شهره به برف هم  بابارش اولین برف شگفت زده می شویم.

شاد و سرخوش می شویم

کودک می شویم.

معصوم، مهربان و سرحال …

این قانون برف است

تمام خواسته آدم این می شود که پشت پنجره لیوان چای در دست برف را تماشا کند و احساس کند دیگر هیچ آرزویی ندارد.

برف می بارد و انگار دنیا آغاز می شود و شاید آغاز و پایان دنیا یکی می شود.

همه ی آرزو ها لطیف می شوند

نیاز کنار هم بودن

شریک شدن تماشای برف با عزیزترین هایت

کنار هم مهربان بودن

از آسمان مهر می بارد

«کاش آن روزها برف می بارید»

کاش…

آن روزها که آسمان خشک بود

و قلبها خشن

آن روزها که مردم از همه جا بی خبر

این خشکی را عنایت آسمان برای کوری چشم دشمنانشان می دانستند.

نباریدن برف  هم معجزه شده بود.

آن روزها را می گویم 

روزهایی که برف نمی بارید

یادت هست؟

یادم هست

خبری از برف نبود و نه حتی باران درست و حسابی

کاش برف آمده بود

شاید اگر برف آمده بود

کمی مهربان تر می شدیم

کمی آرام تر

کمی مهربان تر

شاید بارش برف کمی از عصبانیت بی دلیل ما را می کاست.

شاید اگر روزی که برای فریاد و عربده کشی به خیابانها می ریختیم حیاط خانه مان پر از برف شده بود می ایستادیم به برف بازی

شاید به جای کوکتل مولوتوف گلوله های برفی به هم پرتاب می کردیم

شاید

ای کاش

کاش همیشه برف ببارد.

۱۱/۱۱۲۰۱۹

اولین برف تورنتو