شماره ۱۲۲۳ ـ پنجشنبه ۲ اپریل ۲۰۰۹
ازم پرسیدی چه دنیایی رو دوست داری؟…. من دنیارو با بچههای شاد میخوام همونهایی که تو کشورهای مختلف دست نیازشون به هرسو درازه. من دنیارو پر از قهقهه بچههای بیگناهی میخوام که در لابلای گرفتاریهای خانواده بیصدا و معصوم له میشوند. بچههایی که محتاج یک بوسهاند. بچههایی که یک عمر حسرت دست گرمیرو برسرشون، به دل کوچکشان میسپرند.
من دنیارو با زنهای آزاد میخوام؛ اونهایی که تو عصر تمدن و پیشرفت بنا به فقر اقتصادی وادار به تن فروشی میشوند. من دنیارو بدون مرز، بدون دیوار میخوام؛ مرزهایی که از اون انسانها قاچاق میشوند. دیوارهایی که پشت آن عدهای قربانی حماقتهاشون میشوند.
من دنیا را با آرامش میخوام؛ جایی که جوونها پراز انگیزه به فرداشون نگاه کنند؛ جایی که مواد مخدر به کسی لذت نده. من دنیارو با تفکرات باز، به دور از تعصبات مذهبی و نژادی میخوام. دنیایی که به جرم عقیده، سری بالای دار نره. جایی که مردان آن اسلحه به دست نگیرند. مکانی که درآن گورهای دسته جمعی نباشد. جهانی که درآن معلومات انسانی به تنهایی ارزشمند باشه. جایی که ثروت، ملاک درک و شخصیت کسی نباشه.
دنیاییرو دوست دارم که درآن کسی ندونه کینه چه معنایی داره. مکانی که در آن عشق و بخشش، سرلوحه قلبها باشه. من دنیارو با دوستیها میخوام. دوستیهایی که به یک فشار نشکنه. من دنیاییرو میخوام که در آن پدر و مادرها به اجبار از فرزندانشان دور نباشند. گنبدی که زیر اون دلی نشکنه. جایی که کسی به زور کوچ نکنه.
دوست دارم تو این دنیا که هرکس به نوعی گرفتاره آدمها به هم پشت نکنند. ای کاش همه آدمها بدون نظرتنگی، بدون حرفهای پوچ، بدون دشمنی سرگرم زندگی خودشون باشن.
من دنیارو، واضح و روشن میخوام با حرفهای صریح، نه با رفتارهای گنگ. جایی که بتونم بدون نگرانی حرفم رو بزنم.. جایی که برای صداقتش پرانتزی نبینم. مکانی که چیزی برای پنهان کردن وجود نداشته باشه.
در دنیای آرزوهای من، قهر معنا نداره، سردرگمی توش مرده، اون دنیا پره از امنیته، جایی که سرمای رفتارها، دلمو نمیلرزونه. من دنیارو با سختیهاش دوست دارم؛ با شبهای پر از دلتنگی. من دنیارو با دوری و تنهاییهاش، با احساس تعهدت دوست دارم چرا که تو دنیای منی….