نکته ها/ ۳۴
هنوز دیرنشده، صلاح می دونین برم بگم پمپ بنزین ها فرمان آتش به اختیاررا عوضی فهمیده بودند و بنزین را خودشون گرونش کرده بودند؟!
من اگرسخنگوی دولت بودم …
خدا هیچ تنابنده ای را سخنگوی کسی نکند. تصمیمش را شخص اصلی می گیره، ولی اونی که باید بیاید توی تلویزیون یا جلوی خبرنگارها این پا واون پا بشه و با شرمندگی و لبخندی بی رمق و بی معنی قضیه را ماستمالی و به نوعی آبروداری کنه، سنخنگوست!
همین سه برابرکردن قیمت بنزین که همه یه جوری اززیرش دررفتند ، افتاد گردن آقای سخنگو.
آقای رهبر که فرمودند “من دراین جور چیزها سر رشته ندارم و گفتم هر تصمیمی که سران سه قوه گرفتند منهم حمایت می کنم” وخودش را راحت کرد .
آقای روحانی هم فرمودند “من گفتم برید هرکاری می خواهید بکنید، به من هم نگید …. وصبح جمعه یک دفعه فهمیدم نرخ بنزین تغییرکرده” (تازه گرون شدنش را هم متوجه نشده ، فقط فهمیده تغییرکرده!)
بقیه مسئولین هم معلوم نیست چه گفتند و چه کردند ولی همه جناب سخنگو را هل دادند جلوی دوربین تلویزیون وگفتند برو یک جوری راست و ریستش کن دیگه ….
آقای ربیعی هم که دید ناچاره و اگر بگه نه، از نون خوردن می افته، آمد و با لبخند گفت گران کردن بنزین تصمیم بسیار سختی بود که بالاخره اتخاذ شد و برای ماستمالی کردن قضیه توضیح داد و گفت که البته این اسمش گرانی نیست و بهتره اسمش را بگذاریم “عادلانهسازی یارانه بنزین”!
من اگرجای آقای ربیعی بودم، به جای اون عادلانه سازی ناعادلانه! از تکیه کلام معمولی خود آقای روحانی استفاده می کردم و می گفتم گران کردن بنزین تصمیم بسیار سختی بود ولی ما به حول و قوه الهی! خیلی راحت و توی تاریکی نصف شب انجامش دادیم.
در حقیقت اگر آقای سخنگو هم مثل اونهای دیگه که گرون کردن را انداختند گردن یکی دیگه، قضیه را می انداخت گردن خدا و می گفت گران کردن بنزین خواست خدا بوده، شاید این تظاهرات خونین به پا نمی شد و صدها هزار اراذل و اوباش! یک مرتبه ازتوی خونه هاشون نمی ریختند توی خیابان ها ازبیکاری وبی پولی نمی نالیدند و شعارهای بد بد و ناجورناجور نمی دادند!
آزادی به زبان شیرین مغولی !
زندگی ما ایرانی ها به زبان اهل تأتر، یک ملودرام واقعی است.
ملودرام به نوشته فرهنگ معین، سبکی از نمایش است که در آن بازیکنان می خندند و می خندانند، و گریه می کنند و می گریانند… می رقصند و فریاد می زنند و آواز می خوانند و زندگی می کنند و… می میرند.
سالهای سال طول می کشد تا نوجوانی رشد کند، بزرگ شود، به مقام قهرمانی
کشورش برسد و به مدال طلای جهانی دست پیدا کند و بعد….ولش کن بابا، خودتان خبر را
خوانده اید و می دانید. سعید مولائی قهرمان جودوی کشورمان به مغولستان پناهنده شد!
هرکدام از ما در طول زندگی چند
کلمه ای از یک زبان خارجی یاد گرفته ایم و می توانیم هنگام ضرورت، گلیم خود را
ازآب بیرون بیاوریم.
خود من چند مثقال ترکی، دویست
گرم عربی، دوسه کیلو انگلیسی، صدگرم فرانسوی، یک خروار آلمانی و چند تن فارسی بلدم.
اما از زبان مغولی حتی یک کلمه هم بلد نیستم. و اگر بطور اتفاقی با رئیس جمهور مغولستان
برخورد کنم، نمی دانم چه بگویم که شایسته مقام او باشد! سلام؟ گودمورنیگ،گوتن
مورگن، بن ژور، مرحبا، صباح الخیر یا اهلا وسهلا؟
طفلک سعید مولائی را بگو که سالها ورزش کرد و تمرینات سخت را تحمل کرد تا به مقام قهرمانی برسد و برای کشورش افتخار بیافریند، حالا علاوه برادامه همان تمرینات سخت، باید بنشیند و یس و نوی مغولی بخواند تا بتواند آزادی به زبان مغولی را تجربه و برای دیگران بیان کند!
رنگ رخساره خبرمی دهد ازسّرضمیر…
بعد ازآنکه
آقای روحانی گفت من صبح روزبعد ازتغییر قیمت بنزین با خبرشدم، جمال عرف، معاون
سیاسی وزیر کشور ایران، اظهارداشت که رئیس جمهور، سه روز پیش از اجرای طرح افزایش
قیمت بنزین و سهمیه بندی آن، از موضوع مطلع بوده است.
یک وقتی مقام ریاست جمهوری در دنیا برای خودش چه ارج و قربی داشت!
عکس بی نیاز ازشرح است و اوضاع و احوال را پس از گرانی بنزین بهتر از هر توضیحی نشان می دهد
لباس شخصی های فرانسه کجان؟!
اروپائی جماعت را به سختی می شود به راه راست هدایت کرد و مشکل می توان وادارشان کرد ببینند سایرکشورها چه می کنند و ازآنها بیاموزند.
فرانسوی ها بهترین نمونه ی موردی هستند که عرض کردم. عقل شان می رسد صدها نوع پنیرتولید کنند و بفروشند، اما به فکرشان نمی رسد جلیقه زرد ها را که یک سالی ست به خاطر مشکلات معیشتی فرانسه را بهم ریخته اند، با زدن یک اتهام و با چسباندن یک وصله، زندانی کنند و خیال خودشان را راحت کنند!
همین الان چند روزی می شود که کشاورزان فرانسوی هم به جلیقه زردها اضافه شده اند و بخاطر اعتراض به وضع معیشتی خود، با تراکتورهایشان جاده های این کشور را بسته اند و رفت و آمدها را مختل کرده اند. اما حکومت نالایق کشورشان عقلش نمی رسد که چهارتا لقب مثل لاابالی، اراذل و اوباش، یا نوکر خارجی روی آنها بگذارد و لباس شخصی های فرانسه را با چماق و ساطور به جنگ شان بفرستد و مشکل را برطرف کند!
اگر بگوئیم فرانسه لباس شخصی ندارد که درست نیست و یقینا دارد. قسم می خورم! همین دو سال که پیش که رفته بودیم به قوم و خویش مان سربزنیم، خودم با چشم های خودم دیدم که خیابان هایشان پر از لباس شخصی بود! امکانش را دارند ولی از آن استفاده نمی کنند. سازمان دهی و بهره وری از لباس شخصی ها عرضه و لیاقت می خواهد که هرکسی و هرکشوری ندارد .
روحانی:
منم مثل مردم صبح خبردار شدم وگرنه نصف شب می رفتم تانک ماشینمو پرمی کردم!