آنقدر ما ملت دست دست کردیم تا بالاخره رئیس جمهورمان حوصله اش سر رفت و درخواست همه پرسی کرد.

نکته مهم در این درخواست این است که معلوم نیست آقای روحانی طرف صحبتش کیست و از چه کسی درخواست همه پرسی را دارد؟

(به مقام معظم رهبری که کسی جرأت نمی کند چنین پیشنهادی را بکند، ایشان اگر خودشان صلاح بدانند دستور این کار را می دهند. مردم هم که کاره ای نیستند که دستور یا اجازه چنین کاری را بدهند و ضمناً مخالفتی هم با همه پرسی ندارند. بنابراین تنها کسی که باقی می ماند خبرنگار ماست!

خبرنگار ما ضمن موافقت با این همه پرسی گفت باشه! من یکی به عنوان یکی از آن ۸۰ میلیون نفر حرفی ندارم. همین جمعه توی میدون توپخانه خوبه؟

گذشته از وقت و ساعتش که هنوز دقیقاً روشن نشده، آقای روحانی خیلی کلی فرموده اند بیایید یک بار هم که شده به این اصل قانون اساسی عمل کنیم و مسائل مهم را به همه پرسی بگذاریم.

آقای روحانی توجه نداشته اند که مسائل مهم ربطی به مردم ندارد. اینگونه مسائل آن بالا بالا ها حل و فصل می شود و خبرش به صورت قطره چکانی به گوش مردم می رسد. بنابراین نکاتی که باقی می ماند و می شود به همه پرسی گذاشت با مقداری کم و زیاد، نکات زیراست:

vote* شما تا چه اندازه عاشق جمهوری اسلامی هستید؟ خیلی زیاد یا خیلی بیشتر از خیلی زیاد؟

* قیمت نان سنگک به بیست هزار تومان که رسید شما از چه ساعتی توی صف می روید؟ چهارصبح یا سه و نیم؟

* اگر دوباره آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شد چه دروغ هایی دوست دارید بشنوید؟ از اون با مزه ها یا از اون خوشمزه ها؟

* به نظر شما اختلاس باید آزاد و علنی شود و هرکس هرچه دستش رسید راحت بردارد و برود یا همینطور یواشکی لطفش بیشتر است؟

* برای نشان دادن برابری زن و مرد در ایران، مردها هم باید چادر سرکنند یا با یک روسری می شود سروته قضیه را هم آورد؟

* فسادی که یواش یواش همه مقامات هم درباره آن صحبت می کنند کافیست یا برای کشوری به وسعت ایران با جمعیت ۸۰ میلیونی اش این مقدار فساد ناچیز است؟

* زنانه مردانه کردن اتوبوس ها، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها و ادارات کافیست یا بهتر است شهرها را هم زنانه مردانه کنیم؟

* و بالاخره، یارانه ها را قطع کنیم بهتر است، یا نپردازیم؟!

طنزپرداز نورسیده

ظاهرن طنزپردازهای داخل و خارج کشور با حرف ها، شوها و نوشته هایشان چنان دهان سیاستمداران را آب انداخته اند که برخی از آنان هوس تغییر شغل به سرشان زده، به جمع طنزپردازان پیوسته اند و شروع کرده اند به نمک پراکنی و حرف های خنده دار زدن.

یکی از این سیاستمداران، محمدرضا عارف رئیس بنیاد ایرانیان است.

به نوشته ایسنا، ایشان که به تازگی به جمع طنزپردازان داخل کشور پیوسته اند، فرموده اند که انقلاب ما فرهنگی ترین انقلاب دنیا بوده و هرگز متوسل به خشونت نشده است.

تعدادی از جوانانی که پای منبر ایشان نشسته بودند در پایان برنامه ایشان را مورد تشویق قرار دادند وگفتند اگر همینطور ادامه بدهید، ترشی نخورید و حرف های خنده دار بزنید، بعید نیست خیلی از مجلات خارجی نیز از شما دعوت کنند که برایشان طنز بنویسید و بگوئید!

 

مردم دهن لق

خلیل بهرامیان وکیل شاکیان مرتضوی معروف، درگفتگو با ایرنا اظهار داشته است که یکی از تخلفات کوچک آقای سعید مرتضوی در سازمان تامین اجتماعی، توزیع پانصد پیراهن ۲۵۰ هزار تومانی است.

شده است همان داستان ملانصرالدین و پسرش که سوار خر می شدند، مردم دهن لق یک چیزی می گفتند و پیاده هم که می شدند چیز دیگری می گفتند.

پیراهن ارزان بخری می گویند نگاه کن رئیس سازمان تامین اجتماعی با آن عظمتش چی چی هدیه میده، گرون هم بخری یک چیز دیگه میگن. بابا تامین اجتماعی یعنی چی؟ یعنی اینکه آدم حداقل زندگی پانصد نفر از کسانی را که لازمشون داره تامین کنه دیگه!

فاصله شجریان با مردم

 

سخنگوی وزارت ارشاد در نشست خبری خود گفت که شجریان باید رفتارهای گذشته خود را اصلاح کند و اضافه کرد همین رفتارها باعث شده است که او از مردم فاصله بگیرد.

وی در پاسخ خبرنگار ما که پرسید شما چطور متوجه شدید که شجریان از مردم فاصله گرفته است؟ جواب داد به چشم خودم دیدم.

آمده بود بازار که نمی دانم چی چی بخره، اما به بهانه اینکه پای کسی را لگد نکنه دو سه متر از مردم فاصله می گرفت.

یکبار هم دیدمش که اصلا از پیاده روی آنطرف خیابان می رفت در حالی که مردم از پیاده روی اینطرف خیابان می رفتند!

نان طلائی!

bread 

ما ایرانی ها به عنوان آدم هایی که فقط یک روی سکه را می بینیم، یا به عنوان مردمی که فقط به فکر خودشان هستند، درتاریخ و جغرافیا معروفیم.

اولین روزی که دارسی امتیاز نفت ایران را به دست آورد، روزی می دانیم که چپاول ثروت ملی مان آغاز شد و بابت آن روز سالهاست که غصه می خوریم و اشک می ریزیم، اما توجه نداریم که همان روز و همان ساعتی که این قرارداد امضاء شد، در انگلستان چه بزن و بکوبی برپا شد و مردم آن کشور چه جشنی گرفتند.

یعنی برای خوشحالی ملت های دیگر اهمیت و ارزشی قائل نیستیم و فکر نمی کنیم که بابا مردم دیگر دنیا هم آدمند و حق دارند که خوشحال باشند!

روزی که روسیه تزاری تعدادی از شهرهای ما را تصاحب کرد، به عنوان یک روز شوم در تاریخ مان ثبت کرده ایم بی توجه به اینکه همان روز به عنوان یک روز موفقیت آمیز درکشور شوروی به ثبت رسیده و روس ها بابت آن موفقیت چقدر بالا و پائین پریده اند و چقدر ودکا به سلامتی ما ایرانی ها! نوش جان کرده اند.

همین چند سال پیش و در دوران سلطنت پرافتخار آقای احمدی نژاد که آقای پوتین موفق شد مقدار قابل ملاحظه ای از سهم ما را در دریای خزر بالا بکشد، ما شروع کردیم به غصه خوردن و گوش کردن ترانه مرغ سحر ناله سرکن … و آنها شروع کردند به خوردن ویشنوفسکا و ماهی خاویار و تعریف و تمجید از آقای احمدی نژاد که چه پسر ماهیه و چقدر دست و دلبازه و خدا برای ما حفظش کنه و از این حرف ها ….

همین الان هم که نان گران شده فقط ناله می کنیم که آخه با این صنار سه شاهی حقوق چه جوری میشه زندگی کرد و اصلا به فکرمان نمی رسد که وقتی قیمت نان و طلا برابر شود، هر لقمه ای که انسان به دهان بگذارد چه ارزشی پیدا می کند و مردم دنیا ما را با انگشت به همدیگر نشان خواهند داد و خواهند گفت: نیگاشون کن، خوراکشون طلاست …!

گرفتاری من با جنیفر لوپز!

jenifer 

یک سوژه هایی هست که آدم نه رویش می شود مطرح کند، و نه دلش می آید از کنارش بگذرد. مثل همین “بیمه بدن” که به فارسی به آن “بیمه بدنه! “می گوئیم.

رفته بودم برای سال جدید میلادی ماشینم را در یکی از بیمه هایی که به ارزانی معروف است بیمه کنم، خانمی که پشت کامپیوتر نشسته بود، مشخصات اتوموبیلم را یادداشت کرد و بعد شروع کرد به طرح سئوالات گوناگون.

سئوالات را با تاخیر، من من کنان، و با لکنت زبان جواب دادم و دختره به تصور اینکه آلمانی ام ضعیف است، با صبر و حوصله گوش می کرد و درکامیپوتر علامت می زد یا می نوشت.

سئوال ها را که جواب دادم، کامپیوتر در یک لحظه قیمتی را برای بیمه کامل یعنی شخص ثالث و بدنه روی هم پیشنهاد کرد که خیلی ارزان تر از بیمه قبلی ام بود، قبول کردم، امضاء کردم و تمام شد.

توی راه از خودم پرسیدم چرا اینقدر من من می کردی مرد؟ و با لبخند پاسخ سئوال خودم را یافتم. اعتراف کردم که تمام مدتی که آن خانم سئوال می کرد و در انتظار پاسخ من بود، من در فکر جنیفر لوپز بوده ام!

آخر همان روز صبح و قبل از اینکه به شرکت بیمه بروم، در اینترنت خوانده بودم که این هنرپیشه خوش اندام و خوش صدا ، باسنش را ۲۵۰ میلیون دلار بیمه کرده است.

موقعی که کارمند بیمه از من سئوال می کرد، ذهن من اتوماتیک از من می پرسید یعنی این سئوالات را از او هم پرسیده اند؟ چی جواب داده؟

دختره از من می پرسید از اتوموبیلت خودت تنها استفاده می کنی؟ گاراژ شخصی داری یا در خیابان پارک می کنی؟ در سال چقدر از اتوموبیلت استفاده می کنی؟ ده هزارکیلومتر… ۱۵ هزارکیلومتر… یا ۲۰ هزار کیلومتر؟ و ذهن لعنتی من دائم فکر می کرد که خدایا جنیفر لوپز به این سئوالات چه جوابی داده؟! اه، کاشکی آن روز صبح این خبر را نخوانده بودم …

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در تورنتو منتشر شده است.