به نخبگان و دانشجویان و مسافران هواپیمایی تهران که به شکوفه های ستارگان پیوستند
۱
سپیده دم!
ماه را
کشان کشان می برند
و ستارگان
درکاسه ی آسمان
دریا…
دریا…
ماهی شدند
۲
توکه رفتی
چه شب بارانی ای بود
و من
چه دردناک
با اندوهی غمناک
باران های شب را
درتنهایی تو
بدوش می کشیدم
۳
«سوگ»
هرشب
پیراهن سیاهم را
اطو می کنم
و برسوگ ستاره سوخته ام
برسقف آسمان
تاسپیده دمان
به اندوه و ماتم می نشینم
و رویای ستاره سوخته ام را
تا شب دیگربه افق می سپارم
۴
بگذاربعدازتو
ساعت
اهنگ دوباره زیستن را
بنوازد
وماه برخانه ی متروکم بتابد
۵
«خاطرات»
نگاهت می کنم
نمی شناسمت
انگارهرگزتوراندیده ام
به آلبوم خاطراتم نگاه می کنم
دوستی می بینم
که باهم ازسفربازمی گشتیم
با چمدانی دردست…
چمدانی پر ازپشیمانی و فراموشی
۶
آه!…
ازما خاک می ماند
گل می روید
و انسان دوباره
عاشق می شود
۷
آسمان گریان
پیرهن سیاه بر تن ماه
موج موج ستارگان
سوخته برسقف اسمان
۸
مرابسوزان!
که امشب چون شمع
هوس سوختن کرده ام
می خواهم برای همیشه
درخاطره ی پروانه ها بمانم
۹
آسمانم …
که آبی می شود
هرتکه اش
به سرزمینی
تقسیم می شود….
طولی نمی کشد
تکه های ابر
می آیند و
آبی ها را
یک یک جمع می کنند
و باران…
رعد آسا می بارد
۱۰
پرنده ها درباغچه
رویاهایشان را
برای مادر
تعریف می کردند
و قلب باغچه
درآرامش رویاها
به خواب می رفت
۱۱
اگرمردم
برمزارم بنویسید:
که درآستانه ی تولد مرد
و مرگ اش
درنخستین نگاه به این کره
به ثبت رسید
۱۲
برو خفاش
که مهتاب دیگر
درزیرابرها
پنهان نمی ماند
وماه
سرودصبح روشنایی را
برگلوبندخورشید
می خواند
۱۳
درلابلای دردها
به دنبال آرزوهای زخمی ام می گردم
کاش روز مرگم را می دانستم
و قبایی می دوختم
به رنگ رویا و
به حجم یک حسرت.