از خوانندگان
سقوط هواپیما در کنار استفاده از اسلحه برای کشتن مردم در چهل سال حکومت اجباری، در ایران، انگیزه نوشتن این سطور شد.
هیتلر در آلمان نازی با کمک دو ابزار موفق به سوزاندن شش میلیون یهودی بیگناه در کوره های مدرن شد، به گونه ای که تقریبا هیچکس به اعمال وحشیانه اش اعتراضی نکرد، چرا که دروغ او که ادعای وقیحانه ای بیش نبود، از دید مردم آلمان داستانی قابل باور جلوه کرد!
دو ابزاری که او در اختیار گرفت، ایدئولوژی و تکنولوژی بود. او از هر دو این ها منفی ترین و ضد بشری ترین استفاده ها را کرد، پس از این فاجعه، متفکرین در کتابهایشان به قلمفرسایی درباره چگونگی قدرت گرفتن دولتها و نیز چگونگی بی اعتنایی جوامع مدرن به رشد و توسعه تکنولوژی پرداختند.
هایدگر فیلسوف آلمانی در نوشته ای بنام پرسش تکنولوژی، می نویسد:”انسان در عصر تکنولوژی از زادبوم خود اخراج شده و چاره این هست که به آن برگردد”.
او می نویسد “باید در مورد این پدیده، تکنولوژی، پیش از آن که ما را برای همیشه با خود بیگانه کند، و از آزادی انسانی دور، بیشتر بیندیشیم”.
به عبارتی، ما تا زمانی که به “ذات” تکنولوژی فکر نمی کنیم، و تصاحب ابزاری آن تنها دغدغه ماست، نمی توانیم آن را به سود بشریت به کار ببریم.
در مواجهه با ایدئولوژی ها نیز اگر به این نیندیشیم که این باور برای رسیدن به چه “هدفی” باید در اختیار گرفته شود، سوء استفاده هایی نظیر آن که هیتلر در اختیار گرفت، به آسانی ممکن می شود.
بخش بزرگی از بحرانهای امروز جوامع، قدیمی سنتی است و بخشی مدرن.
بخش قدیمی که باورها و اعتقادات مختلف را در برمی گیرد در واقع با پرسش انسان برای چرایی وجود خود و شکل گیری داستان خود که هر یک از جهاتی متفاوت و از جهاتی مشابه هم اند، روبرو نبوده، همانگونه که در قرن حاضر با روی کار آمدن مدرنیته، پرداختن به اهداف تکنولوژی، تنها به کارکردهای فناوری، سرعت، تولید و…محدود می شود، و جوابگوی سوء استفاده هایی که در زمینه سیاست از آن می شود، نیست. و این در حالی است که می دانیم هدف هر دو عامل، ایدئولوژی و تکنولوژی می باید سعادت بشر و پیشگیری از دچار شدن در کشمکشهای ناشی از بی عدالتی و سلطه گری نظری و و عملی این دو باشد.
برای درک بهتر شباهت خرابکاریهایی که ایدئولوژی و تکنولوژی های گمراه شده، با هم دارند،کافی است به فجایع ادامه دار در جنگهای اول و دوم، قتل عامهای پول پوتها، روآندا، و هولوکاست فکر کنیم که به ما می گوید توجه به اهمیت این دو پدیده قراردادی و ساخته ذهن و دست انسان، مهمترین وظیفه اجتماعی جوامع امروز است، وظیفه ای که در حال حاضر با بی اعتنایی نامعقول و گسترده افراد روبروست. بی توجهی از آن دست که موجب شد برشت متفکر و نمایشنامه نویس آلمانی بنویسد: وقتی در دیگران را می کوبیدند، و آنها را به سلاخ خانه ها می بردند، همسایه ها مخالفتی ابراز نمی کردند و سؤالی پرسیده نمی شد تا جایی که نوبت به خودشان رسید، اما دیگر برای برسش و مخالفت بسیار دیر شده بود!
این رفتاری است که بشر در حال حاضر در پیش گرفته، و از خود نمی پرسد که هستی زمین و ساکنان آن به کدام سمت روانه شده اند؟
مثال عینی تر این بی اعتنایی و نادانی را ما در کشور خود، در زمانی به کوتاهی نزدیک به نیم قرن تجربه کردیم؛ با پایداری ناباورانه ای ارتباط مان با همسایه ای که درش کوبیده شد، و فرزندانش به سلاخ خانه های ایدئولوژیک برده شدند، با بی توجهی به محدود کردن آزادیهای فردی، اجازه رشد و تقویت به نیروهایی دادیم که دیگر جوابگوی هیچ کس نیستند، و مشغول کشتار خود با حمایت گرفتن از “باور”و اسلحه اند!
بی توجهی، خود محوری ، و بی عملی، از همه ما، غافلان بی کنشی ساخت که ظالمان اقتدارطلب را قادر کرد از کشور زندانی و کشتارگاهی بسازند که برای دوباره ساختنش، کاری کارستان در پیش داریم که ما را موظف می کند از قبول و باور هر داستانی، و پدیده ای که در تضمین و تقویت ارتباط انسانی و ایجاد همبستگی میان تمام افراد بشر و سعادت همگان ضعف دارد، بپرهیزیم، و ادامه زندگی را برای نظامهای تک ساحتی غیر ممکن بسازیم و به رویای شاعرانی چون هلدرلین جامه یعمل بپوشیم که سرود:
آنجا که خطر رشد می کند
قدرت منجی هم همچنین