متن سخنرانی دکتر گلمراد مرادی به زبان آلمانی

بخش دوم

 روایات (افسانه) سه سوشیانت به عنوان پسران زرتشت

دقیقا پس از مرگ زرتشت روایت یا افسانه سه سوشیانت به عنوان پسران زرتشت در فلسفه عمر جهان وارد شده. سوشیانت به مفهوم ساوا به وجود خواهد آمد و ساوا به معنی سعادتی که توسط رأی نهائی خداوند به وجود می آید. پس سوشیانت کسی است که توسط حکم نهائی خداوندی سعادت برای بشر به وجود خواهد آورد. یعنی سوشیانت نجات دهنده است و کسی است که در روز قیامت یعنی روز رأی خداوند برای بشر، سعادت و نیکی خواهد آورد.

در روایت نوشته شده، در یشت ۱۳.۶۲، گفته می شود که اسپرمای زرتشت (نطفه زرتشت) از بین نمی رود، بلکه در دریای کاساعویا نگهداری می شود، در جائی، آنگونه که در پیش ذکرش رفت، از طرف ۹۹۹ ۹۹ فره وشی (ملائک یا روح های اولیه) نگهبانی خواهد شد.

هر ۱۰۰۰ سال یک مرتبه دختر باکره ای سه بار در این دریا شنا می کند و از آن نطفه زرتشت، حامله می شود. بدین ترتیب، هر میلینیوم یکی از پسران زرتشت و سوشیانت متولد می شود، یعنی اوکسیات ـ آرتا اولی، اوکسیات ـ مناه دومی و آستوات ـ آرتا سومی. از آنجا که دو سوشیانت دو هزاره نخست مرحله چهارم، زیاد مهم نیستند و فقط پل گذری هستند برای آمدن آستوات ـ آرتا، زیرا این سوشیانت آخری نقش نجات دهنده را دارد که از دختر باکره ای به نام اریدات فیدری متولد می شود. در یشت ۱۹.۹۲ این گونه آورده شده: “در آن هنگام که آستوات ـ آرتا فرستاده اهورامزدا از آب دریای کاساعویا ظاهر می شود…”.  “آستوات ـ آرتا یعنی نماینده حق و حقیقت یا حق و حقیقت در جلد یک فرد مملو از راستی و درستی”. پس نجات دهنده آورنده راستی و درستی است یعنی آورنده حقیقت. بدین ترتیب او از مادری باکره با قدرتی خداوندی متولد می شود که یک جسم انسانی و زندگی آدم عادی را دارد. این سوشیانت علیه دشمن خود اهریمن وارد جنگ می شود و بر او غلبه می کند و فاتح می شود. در اینجا تصورات واقعه روز محشر یا آخر زمان دیده نمی شود، بلکه یک مبارزه بین نیک و بد یا اهورامزدا و اهریمن در رأس برنامه است. آستوات-آرتا اراده می کند که همه ی مردگان را از خواب ابدی بیدار و زنده کند. این برای اولین بار است که از زنده شدن انسانها در جسم اولیه خود صحبت به میان می آید.

 

تولد نجات دهنده:

این تصورات یا نظریه، متعلق به دوره پارتها یا سلسله اشکانیان است که نجات دهنده چگونه متولد شده. در اینجا نه دیگر آستوات-آرتا است، بلکه با خدائی خورشید همان میترا شناخته می شود که به عنوان ناجی از او نام می برند. این روایت در شرح وقایع یاکرونیک مسیحیت، ازذوقنین ثبت و آورده شده است:

مغ های زرتشتی ایرانی هر ساله بالای یک کوه بلند و غالب می رفتند، که در آنجا یک غار و نیز چشمه هائی با درختان زیبا می یافتند. در آن مکان سه روز تمام منتظر می ماندند که ستاره خوشبختی به آنها ظاهر شود و تصویر یک کودک (پسر بچه کوچک) را می بایستی حمل کند. هنگامی که آنها در یک سالی آنجا آمدند، دم در آن غار جسمی خیلی نورانی به شکل یک ستون استوانه ای فرم دیدند که بسیار نورانی تر از خورشید بود و آنها دیدند که آسمان خود به خود شکافته یا باز شد و مردان زیباروئی ستاره خوشبختی را بر دستان خود حمل می کنند. این مردان (فرشتگان) از آسمان به زیر آمدند و بر بالای آن استوانه نورانی ایستادند.

از جسم استوانه مانند و ستاره دست یک انسان کوچک نزدیک می شده. در این هنگام ستاره به داخل غار گنج می رود و یک آوای بس ظریف و ملایم نیز از آنها می خواهد که وارد غار شوند. آنها وارد غار می شوند و آن نور را می بینند. در حالی که یک انسان کوچک و متواضع و فروتن که خودرا جمع و جور کرده بود، ظاهر می شود و می گوید: “صلح و آرامش برای شما رفقای رازدار غائب یا اسرارآمیز”.

این روایت درباره تولد نجات دهنده جملات زیر را می گوید: “نجات دهنده به صورت ستاره ای درخشان همانند شعله آتش صعود می کند و بر قله کوه غالب می نشیند. او خدای خدایان در روز آخرت است. او از یک مادر زمینی در غاری متولد می شود که روح میترا در او حلول کرده است.

 

۱- دوره معروف به دوره آهن یعنی آخرین هزاره:

در دو نوشته ظاهر شده دوره ساسانیان، که استناد به منابع قدیمی است و درکتاب نهم دنکارت و نیز در بهمن یشت آمده است که تولد زرتشت در اوایل هزاره یا میلینیوم را به عنوان آخرین دوره قبل از آخر زمان تعیین شده است و در کتاب هفت (در دنکارت چهارم)این دوره را به نام دوره آهن تفکیک نموده اند. در بهمن یشت می خوانیم که زرتشت به اهورامزدا عرض می کند، او در خواب درختی را با هفت شاخه دیده است، شاخه ای طلائی، شاخه ای نقره ای، شاخه ای برنزی، شاخه ای مسی، شاخه ای قلعی، شاخه ای از فولاد و شاخه ای از آلیاژ (مخلوط با آهن). اهورامزدا به او پاسخ می دهد که درخت شفائی است که او خلق کرده و هفت شاخه آن نماینده هفت دوره زندگی هستند که در آینده خواهند آمد. دوره طلائی دوره پادشاهی وشتاسب است که در آن زمان زرتشت پاک دینی را بشارت داده و در ادامه دوره های بعدی را توضیح می دهند. دوره آهن آلیاژ، زمان حکومت دیوهایند که بدترین دوره زندگی است و آخرین زمستان از ده بارصد زمستان یعنی دهمین هزاره یا دهمین میلینیوم زرتشت است.

 

۲- آخرین جنگ بین اهورا مزدا خدای نیکی و اهریمن خدای بدی:

در بسیاری از نوشته های وحی آمیز دوره ساسانیان، قبل از همه بهمن یشت، از موقعیت بسیار وحشتناک و خراب انسانها صحبت می شود که آخر زمان را نزدیک می بیند و آخرین نبرد (روز محشر) خداوند بزرگ از آسمان به زمین آمده و علیه بی خدایان جنگ می شود که در این نبرد خدای بدی نابود خواهد شد. دقیق شبیه این که در بهمن یشت است نیز در اوراکلن یا نامه گشتاسب (پادشاه ایران) توضیح داده شده است. یک چنین توضیحاتی به زبان یونانی و در اصل ریشه از ایرانی بودن دارد و از زمان اشکانیان یا پارتها آمده است. این نشان می دهد که این گونه تصورات و نظریات آخر زمانی از قبل در دوره پارتها (اشکانیان) بوده است. بنا به نوشته های بهمن یشت و اوراکلن گشتاسب در دوره آخر زمان (یعنی دوره آلیاژ از آهن، بهمن یشت) عدالت و بی گناهی مورد تنفرند و خدای بدی خدای نیکی را تاراج می کند و تمام نیکی ها را بر باد می دهد و بر روی زمین غارت و چپاول رواج می یابد و به طور کلی همه جا ویران می شود.

در شرح فساد و بداندیشی این دوره آخرزمانی یک تعدادی حرکات دست جمعی ویژه وجود دارند که از نوشته های پهلوی در زمان ساسانیان هستند. وحی آسمانی بشارت می دهد که کشورها نه فقط با زور شمشیر و آتش نابود می شوند، بلکه توسط زلزله های دائم از بین می روند: “زلزله های فراوان اتفاق خواهند افتاد و خسارات فراوان به بار خواهند آورد”. و بلایای دیگر طبیعت این زمین خاکی را ویران می کنند: چشمه ها و رودخانه ها خشک خواهند شد، به طور که آب آشامیدنی کم یاب می شود. (بهمن یشت دوم ۴۲ و وایدنگرن صفحه ۱۹۱).

باران در موقع خود نمی بارد و اگر ببارد فقط حشرات موزی از آسمان به عنوان آب خواهد بارید و آب چشمه ها و رودخانه ها کم و کمتر خواهند شد. رشد جمعیت دیگر انجام نمی گیرد. در آسمان نیز اتفاقات بس وحشتناک و بدی می افتد که انسانها را وحشت زده می کند: تغییر ستاره های دنباله دار، آفتاب گرفتگی، تغییر رنگ ماه و سقوط ستاره ها از آسمان نشانه خوبی نیستند. (بهمن یشت دوم ۳۱): “طول سال و ماه و روز کوتاه خواهند شد”. همچنین بلندترین کوه منهدم می شود و فرو خواهد ریخت و با زمین صاف و هم سطح می شود.

این یکی از معروف ترین علل و انگیزه های تجلی و ظهورات ایرانی پایان دوره هخامنشیان است. در بونداهیشن ۳۴ (لاتینی) با استنادی به اوستا: این را نیز گفته است: “که زمین مسطح می شود بدون دره و تپه”. آن کوهی که قله اش پل چینوات است، نه بلند خواهد شد و نه به قهقرا رفتن را نشان می دهد. به دلیل این همه فساد و بدی که بر روی زمین و بر سر انسان پخش شده و وارد آمده است، انسانها آرزوی مرگ می کنند و می گویند خوش بحال مردگان و تأسف می خورند به حال زندگان. (اینستیتوشنز) =    (Institutiones VII 16,4 (12))

بعد از آن صالحان و عادلان به یک مکان خلوت و آرام و دور از غوغا پناه می برند. بی خدایان با سپاه بزرگ کوه هائی محاصره می شوند که صالحان بر قله آنها توقف کرده اند، و این صالحان از خدا کمک می طلبند و التماس می کنند. خدا تقاضای آنها را می شنود و می پذیرد و از آسمان شاه شاهان را می فرستد که آنها را نجات دهد و بی خدایان را با آتش و شمشیر نابود کند: ناگهان شمشیری از آسمان به زمین نزول می کند یا فرود می آید و آن از طرف فرشتگان همراهی می شود و بی خدایان تنها و در کمال زبونی و ناتوانی فرار می کنند. بعد از آن پهنای زمین آرامش خود را باز می یابد. این روایت و تصورات در نامه (بشارت یا وحی خداوندی) گشتاسب که در آن شاه شاهان (خدای خدایان) به عنوان میترا (خورشید) قابل تشخیص است، این در نمودار دوره ۷۰۰۰ ساله گنجانده شده و نوعی از دوره توسعه استثنائی عمر جهان است که در برابر دوره های ۹۰۰۰ ساله و ۱۲۰۰۰ ساله قرار دارد. در اینجا جهان یک دوره ۷۰۰۰ ساله طی می کند که در آن هر میلینیوم یا هزاره یک سیاره معین را نمایندگی می کند و نام آن هزاره با نام سیاره آهنها ارتباط دارد. هفت سیاره، هفت نوع آهن و هفت رنگ.

۶۰۰۰ سال خداوند نیکی علیه خداوند بدی و فساد برای فرمانروائی خود بر جهان می جنگد. خداوند بدی موفق می شود که حاکمیت را به دست گیرد و آنطور که گفته شد، غارت و فساد را بر زمین می پراکند و فاجعه و مصیبت به بار می آید. سپس میترا خدای بزرگ فرستاده می شود. این میترا یا خدای خورشید بر همه خدایان فساد و بدی غلبه کرده و یک میلینیوم یا هزاره حکم رانی می کند. یعنی فرمان روائی زیر نظر خدائی خورشید یا میترا با سمبل آهن طلائی انجام می گیرد. پس از آن فرمان روائی سیاره ها پایان می پذیرد و بعد از یک آتش سوزی بزرگ، جهانی کاملا نو به وجود می آید. این طرح یا نمودار با طرح هفت آهن و هفت سیاره ذکر شده پیشین در آخرین هزاره آن مطابقت دارد.

 

جمع بندی خلاصه ای از فلسفه آئینی زرتشتی

فلسفه زرتشتی گری براساس دوره های روند عمر جهان حرکت می کند. روند رشد جهان، نخست از یک حالت معنویت، اولین دوره بهشتی مادی نامیده می شود، در دوره دوم درآن فقط انسان اولیه و حیوان اولیه زندگی می کنند. در دوره سوم جهان به فساد مبتلا می شود و در این دوره از نطفه انسان اولیه، نخستین آدمها و از گاو اولیه، حیوانات به وجود می آیند. در دوره چهارم بیش از پیش خدای فساد و بدی بر جهان تسلط می یابد. با این فساد عمر جهان به پایان می رسد.

در آغاز دوره سوم یا چهارم، انسان اولیه در قبای زرتشت به عنوان فرستاده اهورا مزدا، خدای خلق کننده، ظاهر می شود. از طرف اهورامزدا برای او توضیح داده می شود که عمر جهان به هفت دوره تقسیم شده است و او در دوره طلائی زندگی می کند. آخرین دوره، آهن آلیاژ است که خدای فساد و بدی بر آن تسلط خواهد داشت.

بعد از این دوره آهن آلیاژ سوشیانت آستوات-آرتا ظهور می کند که از نطفه زرتشت است و روح زرتشت در او حلول کرده است. و همچنین نشانه او دوره طلائی است. پس از غلبه و پیروزی بر خدای فساد و بدی یک جهان نورانی و بهشت مانند به وجود می آید که در آن مردگان برخواهند خاست و زندگان زندگی ابدی خواهند یافت و همه با هم تا ابد خواهند ماند. جهانی که از یک حالت بهشتی به وجود آمده بود، بعد از یک گردش دورانی برای همیشه به همان حالت بهشتی برمی گردد. به دیگر سخن زندگی دورانی یا دایره ای جهان به حالت زندگی طولی یا از ازل تا به ابد تبدیل می شود یا می رسد. یعنی تبدیل “سیرکل ویو آف لایف” تو “لینیآر ویو آف لایف”.

انسانها بنا به تصورات و فلسفه زرتشت، بر روی زمین یک زندگی ایده آل و جمعی بدون جنگ و دعوا خواهند داشت، همه به یک زبان صحبت می کنند، یک آئین خواهند داشت و مدام با خدای خود متحد خواهند بود. یا در خدمت خدای خود خواهند زیست.

 

سوم:  بعد ازاین توضیح بسی کوتاه درباره زمان پیدایش و فلسفه آئینی زرتشت، اجازه دهید یک ترتیب تاریخی در ارتباط با زوروان (خدای زمان) و زوروانیزم ارائه نمایم.

 ۱ـ طبق اسناد شناخته شده، نام زوروان در قرن چهارم پیش از میلاد برای اولین بار توسط مغ ها (رهبران آئینی زرتشتی) به عنوان خدای بلند مرتبه و مورد احترام برده شده. این مغ ها از قوم ماد و یا از پیشینیان کردها، کشیش های زرتشتی بوده اند که زوروان را از یک طرف خدای مکان و از طرف دیگر خدای زمان می شناختند و عبادتش می کردند. احتمال داده می شود، زوروانی آئین پیشین اینها بوده است که بعدها زرتشتی را پذیرفته ولی آئین قبلی خود را تا اندازه ای حفظ کرده اند.

سند کافی درباره آئین زوروانی در دوران اشکانیان (پارتها) و در دوران ساسانیان در دست است. قبل از همه در زمان ساسانیان زرتشتی ها و زوروانی ها از طرفی علیه یکدیگر مبارزه می کردند و از طرف دیگر در هم تأثیر می گذاشتند. نام زوروان نه فقط به عنوان خدای مورد احترام مغ ها در اوستا برده شده است، بلکه او نیز یک نقش تعیین کننده در آخر زمان و آخرین تصمیمات در سرنوشت مخلوقات دارد.

 

۲ ـ فلسفه عمر جهان در نزد زوروانیها

در روایت زوروانی ها، خدای زمان زوروان است که روند عمر جهان را دورانی یا دایره ای می دانند و آن مدت زمان ۹۰۰۰ سال یا بنا به روایت دگر ۱۲۰۰۰ سال است. در حالی که زوروان دو پسر دوقلو می زاید و می بایستی پسران زوروان بر جهان حاکمیت کنند. افسانه یا روایت تولد پسران دوقلوی زوروان. “ازنیک فون کلب”، پدر یا بنیان گذار کلیسای ارمنی که اواسط قرن پنجم پیش از میلاد می زیسته است، روایتی دارد به شرح زیرین:

هزار سال تمام زوروان قربانی داده یا فداکاری کرده است که یک پسر داشته باشد و نامش می بایستی هرمزد(اهورامزدا) باشد که آسمان و زمین و همه موجودات در آن را، خلق نماید. پس از آنکه او هزار سال جان فشانی کرده بود، عاقبت در جائی مکان گزید که فکرکند، اوگفت: “این قربانی ها و نذری که کرده ام، می بایستی، در واقع به چه چیزی خدمت کنند؟ آیا حقیقتاً یک پسر به نام هرمزد به دست می آورم یا تمام زحماتم بیهوده بوده”؟ هنگامی که او در این افکار فرو رفته بود، هرمزد و اهریمن در آغوش یا در رحم مادر پذیرفته شده بودند: از این واقعه به او اطلاع داده شد که هرمزد یا اهورامزدا در نتیجه قربانی ها و نذرهای زیاد زوروان به وجود آمده بود و اهریمن در نتیجه شک و تردید او. به گفته زوروان: دو پسر در آغوش یا شکم مادر هستند، “هر کدام نخست در برابرم ظاهر شوند، او را پادشاه جهان خواهم کرد”. هنگامیکه هرمزد از افکار پدر با خبر شد، آن خبر را به اهریمن گفت. او به برادرش گفت: “زوروان پدرمان اینگونه اندیشید که هرکدام از ما نخست جلو او ظاهر شویم، به امر او پادشاه جهان خواهیم شد”. هنگامی که اهریمن این را شنید از رحم مادر بیرون پرید که جلو پدرش ظاهر شود. در آن هنگام که اهریمن جلو او ظاهر شد، زوروان نمی دانست که او کیست و از او به همین دلیل پرسید: “تو کیستی”؟ اهریمن پاسخ داد: “من پسر تو هستم”. زوروان گفت: “پسر من خوش بو و معطر است، او روشنائی است، تو اما تار و بد بوئی”. هنگامی که آنها با هم درگفتگو بودند هرمزد سر وعده متولد شد که هم نورانی و هم معطر بود و رفت که جلو پدر ظاهر شود. در آنجا زوروان متوجه شد که این پسر او، اهورا مزدا می بایستی باشد که برای ظهورش قربانی داده بود. او شاخه ی قربانی “بارسمن” را که در دست داشت و با آن قربانی کرده بود، به هرمزد داد با این سخنان: “تا امروز من برای تو قربانی و نذری داده بودم، از هم اکنون تو بایستی برای من قربانی بکنی”. در حالی که زوروان شاخه قربانی را به هرمزد داد، برکت و دعای خیر همراهش نمود. در آن حال اهریمن جلو زوروان ظاهر شد و به او گفت: “آیا تو این عهد را نکردی: هر کدام از پسرانم قبل از دیگری جلو من ظاهر شوند، پادشاه جهان خواهم کرد”؟ از آنجا که زوروان نمی خواست عهد خود را بشکند، گفت: “تو موجود حیله گر و بد، من ۹۰۰۰ سال حکمرانی جهان را به تو خواهم داد و می بایستی هرمزد آقای تو باشد. بعد از ۹۰۰۰ سال بایستی هرمزد حاکم جهان شود و هرچه او بخواهد بایستی انجام گیرد”. در آن حال هرمزد و اهریمن شروع کردند موجودات را بیآفرینند و هر چیزی را که هرمزد انجام می داد خوب و نیک و درست بود، اما آنچه که اهریمن انجام می داد عوضی و غلط و بد و فاسد بودند.

بخش سوم و پایانی هفته آینده