متن سخنرانی دکتر گلمراد مرادی به زبان آلمانی در سوئیس

 ۲. حکمرانیهای نوبتی و جنگ بین برادران دوقلو.

یکی ازتصورات و افکار، کمی متفاوت از پیش، از زوروانیگری را پلوتارخ نویسنده یونانی بدین ترتیب به دست می دهد: بعد از آن هرمزد و اهریمن نوبتی فرمانروائی را انجام می دادند. عمر جهان ۹۰۰۰ سال تعیین شده. در اول یک دوره ۳۰۰۰ ساله که هرمزد حکومت می کند. بعداز آن یک دوره ۳۰۰۰ ساله دیگر به دنبال دارد که اهریمن حاکم می شود و نهایتا در ۳۰۰۰ ساله آخر جنگی بین دو خدای نیکی و بدی در می گیرد. در اینجا هسته اصلی زوروانی گری آشکار می شود و این یک تصور اصلی زوروانی است که حکمرانی نوبتی بین دو خدای نیک و بد انجام گیرد. این مکتب برای زرتشتیگری یک مکتب و تصور کاملا بیگانه است.

 

۳. ترکیبی از حاکمیت خدای نیکی ها و بدی ها

در یک روایت نوشته شده دیگر پلوتارخ، آمده است که این مکتب با زرتشتی گری شبیه است و تأثیرگذاری هر دو بر هم، نشان داده شده و ماوراء را به صورت یک تخم مرغ مجسم کرده اند که اهریمن آن را سوراخ می کند و وارد می شود. از آنجا که خدای نیکی جهان را نورانی کرده و با ۲۴ خداوند یا فرشته (امشا اسپنتاس) این ماوراء به شکل تخم مرغی به مرتبه ای ارتقاء داده و نشان کرده است، خدای بدی(اهریمن) نیز خداوندان زیادی خلق می کند و این جهان تخم مرغ مانند را سوراخ می کند. برای اینکه آنها بنا به جلال و شکوه آسمانها یا بهشت برین، شهوانی بودند، که به وسیله ای خدای بدی و نیکی در هم ترکیب شده بودند.

 

۴. میترا

به منظور این که مشکلات بین اهورامزدا و اهریمن حل و فصل شود، میترا در این میان نقش بسیار بزرگی بازی می کند. پدر کلیسای ارمنیان ازنیک فون کولب به شرح زیر توضیحی می دهد: اهریمن اهورامزدا را به یک جشن دعوت می کند. هرمزد دعوت را پذیرفت و گفت: به شرطی غذا می خورد که نخست پسران آنها می بایستی بجنگند. در این جنگ پسران اهریمن غالب آمدند و هر دو پدر در این میان به دنبال یک داور می گشتند. از آنجا که آنها داوری نیافتند، به این منظور خورشید را خلق کردند. خورشید مخلوق آنها همانند قربان گاه خدای قرار دادی نام او را میترا نهادند واین میترا به عنوان داور و قاضی در صحنه ظاهر شد.

 

۵. فرق بین زرتشی گری و زوروانی گری

در روایت زوروانی چهار خدای اصلی ظاهر می شوند: اول زوروان، خدای زمان گنبد آسمانها. دوم اهورامزدا، خالق وخدای نیکی. سوم اهریمن خالق وخدای فساد و بدی. چهارم میترا، خورشید و داور بین نیکی و بدی. فرقی که با زرتشتی گری دارد، آنست که خدای خالق نیکی ها بالاترین نیست، بلکه زوروان خدای زمان است که بالاتر از خدای خوبیها است. زوروان خدای زمان خدای نیکی و خدای بدی را در خود متحد می کند. پسران دو قلویش هرمزد خدای نیکی و اهریمن خدای بدی هستند. خدای فساد درکنار خدای نیکی در یک حالت مساوی و دارای یک حق درکنار هم هستند. هردو حکمرانی را نوبتی اجراء می کنند. به همین دلیل مغ ها برای اهریمن هم نذر و قربانی می کنند. در حالی که اگر در زرتشتی گری فقط در جنگ و جدل علیه خدای بدی یا اهریمن باشند، غیر ممکن خواهد بود. جهان هم در زوروانیگری توسط خدای نیکی اداره نمی شود، بلکه نهایتاً توسط زوروان، زمان و سرنوشت اداره می شود. مخلوقات یا انسان ها نمی توانند خود تأثیری بر سرنوشت خویش بگذارند و به این قانون خدائی، حواله داده شده و چاره ای ندارند. این تصورات در تضاد قوی با زرتشتی گری است که انسان آزادانه خود در انتخاب خوب یا بد، مختار است و خود تصمیم می گیرد و عاقبت در آئین زرتشتی گری، اهورامزدا، یعنی خدای نیکی غالب خواهد آمد. و نهایتاً یک اختلاف اصلی دیگر وجود دارد، مبنی بر اینکه انسان در زرتشتی گری بعد از پیروزی نجات دهنده در پایان عمر جهان و رسیدن روز رستاخیز، در یک جهان بهشتی و نورانی زندگی جاودانه خواهند یافت. در حالی که در زوروانیزم جهان مخلوقات و همه اشیاء در پایان عمر جهان به حالت اولیه خود باز می گردند یعنی حالت قبل از خلق شدن جهان در آنجا که از نو فقط زوروان فرمانروائی می کند. اینها بنا به افکار و تصورات “زمان” در زوروانیگری توضیح داده می شود.

 

۶. تصورات زمان در زوروانیزم:

در پشت واژه یونانی کرونوس یعنی “زمان”، نام زوروان در اوستا پنهان شده است. زوروان یا زمان، که دوران عمر جهان را هدایت می کند. پس اهریمن قادر است فقط توسط تعیین سرنوشت، دوران بدبختی بر جهان بیاورد. همچنین اهریمن توسط زوروان یا زمان در حالت ضروری نابود خواهد شد و از بین می رود. پس زمان نیز درباره پیروزی و غالب آمدن و شکست نهائی اهریمن تصمیم خواهد گرفت. این تعیین سرنوشت پایه و اساس مکتب زوروانی گری است. در اینجا تفاوتی است بین زمان بی نهایت (زوروان آکاران) و زمان حکم رانی دراز: “زمان بی نهایت”، نماینده زمان بیکران و نامحدود است، در حالی که زمان حکم رانی دراز برای یک زمان پایان پذیر است و محدود برای ۹۰۰۰ سال یا ۱۲۰۰۰ سال عمر زمان خواهد بود. واژه یا نام زوروان به معنای زمان نامحدود است، زیرا او پیش از آغاز عمر جهان وجود داشته است. زوروان به عنوان شخصیتی معنی شده، زیرا او یک شخصیت افسانه ایست که نامی معین حمل می کند یا دارد. بر خلاف آن، زمان محدود که در آن حکمرانی درازی است، اما زمان مجرد و انتزاعی تصور شده. او به خاطر شخصیت انتزاعی یا مجردش این نام زمان را که زوروان به او گفته می شود، دریافت نکرده، بلکه واژه انتزاعی و غیرشخصی”زمان” که در بونداهیشن وقت یا در حال حاضر نامیده اند، آمده است: “زیرا از مخلوق اولیه گرفته تا آنکه موجودات دیگر خلق شده تا آخر زمان، آنجا که ارواح خبیسه بی اثر خواهد شد، یک دوره ۱۲۰۰۰ ساله تعیین شده، که آن یک زمان محدود است. آن گاه برای اینکه زمان بی انتها باشد، مخلوط می شود و به حالت اول بر می گردد”. زمان محدود از “زمان بی انتها و نامحدود” محدود، تولید شده یا به وجود آمده است. از طریق این گونه تشخیص وسیله ای یافت شده که توسعه خود به خودی خدای زمان قابل تجسم می شود. از زمان بی انتها، زمانی محدود و در چارچوب خود پرداختن به اتفاقات جهان ناشی می شود. سپس این زمان محدود به زمان نامحدود و بی انتها بر می گردد و به این واقعه جهان پایانی می دهد با وسیله ای که توسعه خود بخودی خدای زمان پایان یافته است. بی نهایت حاکم می شود، همانند آنکه این بینهایت در گذشته انجام داده بود. توسعه این مفهوم زمان بیشتر یک مفهوم فلسفی از روایت یا افسانه زوروانی را می رساند.

 

چهارم: تأثیر این مکتب بر مسیحیت انجیلی

چند سالی پیش در یک سمینار انجیلی شرکت نمودم که در آن جا درباره نکات اختلاف و مشترک ادیان گفتگو می شد. نتایجی که از این سمینار به دست آمد، به صورت پرسش های زیرین بودند که اکثر ادیان نکات مشترک زیرین را دارند: ۱. آنها به یک خالق یکتا اعتقاد دارند. ۲. آنها به زندگی پس از مرگ باور دارند. ۳. آنها اعتقاد دارند که خدا پیغمبری را برای ارشاد انتخاب کرده. ۴. از مادر باکره زائیده شدن برخی از این پیامبران در برخی از ادیان. ۵. توجه جدی به پدرشاهی در این ادیان. ۶. یک قانون و نظم برای رعایت مسایل اخلاقی و فرهنگی و رسم و رسومات. ۷. تشکیل شدن و یا به وجود آمدن یک موجود تقدیس شده رهبر دینی که همه چیز را درباره نامفهومات و علم سری(غیب) می داند. ۸. عملکرد به عنوان پرانتز هویت بخشنده در هنگام تشکل و برای حفظ اتحاد یک خانواده بزرگ. ۹. قانونیت دینی دادن به تناسبات دارائی و حکومت اجتماعی. ۱۰. انتقال پذیری توسط ایمان و عقیده داشتن به جای وابستگی به یک نوع ملیت. ۱۱. کم ارزش نشان دادن دیگر مذاهب و مأموریت برای تبلیغات آئینی در میان دگراندیشان. ۱۲. اعتقاد به انتظار آمدن نجات دهنده که از طرف خداوند برای از میان برداشتن “فساد” بر زمین خواهد فرستاد. ۱۳. اعتقاد به روز قیامت و یا روز حساب نیکوکاران و بدکاران که نجات دهنده قاضی آن خواهد بود.

بدون تردید انسان می توانسته نکات مشترک شرح داده شده بین ادیان، برای نمونه تأثیرات بر یکدیگر را نیز تصور یا حساب کند، اما این تأثیرات ادیان در یکدیگر به سختی می توان یک یک ثابت نمود. کتب و  اسنادی که در دسترس است، نشان می دهند که تأثیر زرتشتیگری در دیگر ادیان خارج از امپراتوری ایران تا کنون نمی توانسته کاملا اثبات شود. اگر آدم اسناد ایرانی را برای مثال، بهمن یشت را نگاه کند، بنا به آن می توان به موازات روایات تولد نجات دهنده و تولد عیسی مسیح را ملاحظه نمود و یا دید. این روایت در بهمن یشت ۱۴  و ۱۵ تقریباً بدین ترتیب آورده شده: که یک پرینس یا ولیعهد متولد شده است. یک ولیعهد از نژاد کیانی، … و از او یک خدای کوچک (ولیعهد آسمانی) متولد می شود. اسم او را وهرام ورجاوند (ورگاوند) می گذارد، بعضی گفته اند اسم او را شاهپور نهاده اند. علایمی از آسمان به زمین آمده است در آن شبی که این ولیعهد متولد شده و یک ستاره از آسمان به زمین افتاده است. اگر این ولیعهد متولد می شد، ستاره یک علامتی می داد. از آنجا که این متن بهمن یشت در زمان ساسانیان نگاشته شده، در هر حال روشن نیست، آیا این متن از افکار و تصورات زرتشت سرچشمه گرفته، یا تأثیرات مسیحیت و یهودیت بوده است و یا در اینجا تأثیری از مسیحیت بر زرتشتیگری عرضه شده است. نظیر این تصورات تولد ناجی یا رهاننده از منابع دیگر نیز نشان داده شده، یعنی کرونیک مسیحیت ذکر شده بالا ازذوقنین. بنا به نوشته وایدنگرن در این دو منبع متفاوت هستند که یکی پس از دیگری توضیح داده و با هم ترکیب شده اند: احادیث ایرانی مذکور درباره تولد نجات دهنده که از دوران اشکانیان سرچشمه گرفته است و روایت تولد عیسی مسیح یهودی- مسیحی در بیت لحم تقریبا شبیه هستند. پس می شود گفت روایت مسیحیان با روایت ایرانیان مانند هم اند. آنان سمبل های یک سانی مانند غار و ستاره در روایت به کار گرفته اند. در اینجا در اولین داستان، نقل احادیث اصلی زرتشتی است که بسیاری از جزئیات را نشان می دهد، برای مثال مغ های زرتشتی در این داستان مسیحی تاج را به عنوان هدیه برای بچه می آورند که یک سمبل نمونه ایرانی نشان داده می شود یا تجسم می کند. از آنجا که این احادیث ایرانی مربوط به دوره اشکانیان، یعنی قدیمی تر از دوره مسیحیت است، لذا این نکته ثابت می کند که روایت تولد مسیح از تصورات زرتشتی تأثیرپذیر بوده است. در منابع و ادبیات اغلب گفته شده که تصورات دینی ایرانی روی یهودیت و مسیحیت و نیز بر اسلام تأثیر گذاشته است.

قبل از هر چیز مسئله تأثیر آخر زمان و روز حساب نقش برجسته ای داشته است. این را در هر صورت با تردید بیان می کنند. درباره تأثیر پذیری زرتشتیگری بر یهودیت و مسیحیت، آ. و. ویلیامز جکسون می گوید، که با احتمال مشخص و معین، اندیشه و افکار بزرگ مسیحیت از زرتشتی گری می توانسته آمده باشد، مسئله ای باز است که تا چه اندازه بین یهودیت، مسیحیت و تصورات زرتشتی این تأثیرات ماندگار است. در ادامه جکسون توضیح می دهد، که مکتب و فلسفه زرتشت قبل از گرفتاری زندانیان یهودی در بابل در سراسر امپراتوری ایران محکم جا افتاده بود. او مشروحا و روشن توضیح می دهد که هیچ شباهتی بین زرتشتی گری و بودائی گری وجود ندارد. توصیف ایشان در مجموع در این باره تا یک اندازه معینی تأثیر زرتشتی گری بر ادیان همسایه را می توان پذیرفت.

در فرهنگنامه ادیان و ملیتها آمده است که شباهتی بین مکتب بعدی یهودیت و مکاتب مسیحیت در نوشته های پهلوی وجود دارد که نفوذ همه ایده های دینی بر یکدیگر در خاور نزدیک می توانند قابل توضیح باشند. دراین فرهنگ نامه ها در ادامه آمده است، که زرتشت  مکتب خودرا درشرق ایران بشارت داده است و این یهودیان و یا یونانیان اگر در یک ترکیب خالص به آن بنگریم، به ندرت می توانسته اند به مکتب زرتشتی دست یابند و نیز این فرهنگ نامه استناد می کند به مذهب شناسان و محققانی مانند؛ گاستر، سویدربلوم، بویکلن و دیگران، تا آن جا بروند که در واقع در یهودیت کمترین نشانه ای از زرتشتی گری می تواند وجود داشته باشد. بر عکس احتمالا زرتشتی گری نکاتی از یهودیت برداشته است و در خود دارد و که هردو در بعضی نکات تأثیرات یک سان داشته اند. در مجموع می توان استنباط نمود که تا چه اندازه تأثیر یا نفوذ یهودیت و مسیحیت بویژه مسیحیت انجیلی توسط زرتشتی گری یا برعکسش انجام گرفته است. این نکته تا کنون باز مانده است. در اینجا اگر ما تعصب آئینی را کنار بگذاریم و توجیه گری نکنیم، بسیاری از دانشمندان بر این باوراند که زرتشت زائیده غرب ایران، یعنی آذربایجان و کردستان است و او دین خود را در این منطقه بشارت داده است و بعدها به شرق ایران مهاجرت نموده. پس می توانسته این مکتب بر آئین های به وجود آمده درخاور نزدیک تأثیر بسزائی داشته باشد.

هایدلبرگ، آلمان فدرال ۱۱.۱۱.۲۰۱۰       

     

Literatuverzeichnis

  1. Christian Bartholome, Gathas des Avesta, Zarathustras Verspredigten, Strassburg 1905
  2. Geo Widengren, Die Religionen im Iran, Stuttgart 1955
  3. H. S. Nyberg, Die Religionen des alten Irans, deutsche Übersetzung H. H. Schaeder, Osnabrück 1966
  4. Zartusht-ben Bahram Padju, Zartusht-Nameh, St. Petrsburg 1904 (französische Übersetzung von Frédéric Rosenber, Le Livre de Zoroastre)
  5. O. G. von Wesendonk, Das Weltbild der Iranier, München 1933
  6. F. Max Müller (Hrsg.), The Sacred Books oft he East, Vol. V, Oxford 1880 (S. 191-235) und Vol. XXXVI, Oxford 1892 (S, 273-325)
  7. R. C. Zaehner, The Dawn and Twilight of Zoroastrism, London 1961
  8. Johannes Hertel, Die Himmelstore im Veda und im Avesta und die Zeit Zoroasters Leipzig 1924
  9. A. v. Williams-Jackson, Zoroaster, The Prophet of Ancient Iran, London 1899
  10.  Dr. E. Sevrugian, Abendländische Parismusrezeption und Erforschungs-geschichte, Verlag Peter Lang, Frankfurt, Bern, New York (eine Festschrift für Prof. Manuel Sarkisyanz)
  11.  C. P. Tiele, The Religion oft he Iranian Peoples, Part I, übersetzt aus dem Französischen von G. K. Nariman, Bombay 1912
  12.  James Hastings (Hrsg.), Encyclopedia of Religion and Ethics, Vol. XII, New York (S. 862-869)