تحقق و مراعات اصل حقوق بشر متکی به انجام دو اصل جدایی دین از سیاست و هماهنگی تمدن مادی و معنوی میباشد. این دو اصل نه تنها با یکدیگر در تعارض نیستند، بلکه مستلزم و مکمل یکدیگر میباشند.
شرط اول تفکیک دیانت و سیاست است چرا که در غیر این صورت زمامداران مذهبی در تنگنای منافع خصوصی، سیاسی و اقتصادی اسیر گشته و فساد و آلودگی در ارکان دیانت رخنه نموده و دیانت جنبه معنوی خود را از دست میدهد. در چنین شرایطی باورهای مذهبی ابزاری برای پیشبرد منافع خصوصی و سلطهجویی و خشونت و پرخاشگری میگردد.
حضرت عبدالبهاء جدایی دین و سیاست را یکی از اصول تعالیم آئین بهائی معرفی کرده و میفرمایند:”دین را در امور سیاسی مدخلی نه، بلکه تعلق دین به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلق به قلوب دارد نه عالم جسم. رؤسای دین باید به تربیت و تعلیم نفوس پردازند و ترویج حسن اخلاق نمایند، ولی در امور سیاسی مداخله ننمایند.”
بر طبق شواهد تاریخی یکی شدن دین و سیاست هم به فساد دین و هم سیاست انجامیده و ویرانگر دین و دینداری شده است. این فاجعه برای مسیحیت دوران قرون وسطی در کلیسای کاتولیک رخ داد و در نتیجه فساد و آلودگی پاپ، فساد حکمرانان به مراتب بیشتر گردید و هر قدر کشیشها در امور حکومت بیشتر مداخله کردند، ملت بیشتر از دیانت بیزار شدند تا در آخر اوضاع منجر به نفی کامل کلیسای کاتولیک شد و باعث بیدینی و دین ستیزی گروه کثیری از مردم گشت.
آزادی عقیده و مذهب و یا حقوق برابر همه انسانها صرف نظر از اعتقادات مذهبی، باورهای سیاسی، زن یا مرد بودن، مؤمن یا مشرک بودن مشروط به آن است که تصمیم گیریهای سیاسی و یا قانونگذاری، روش انحصاری در دست زمامداران سنت پرست و متعصبین دینی نباشد. مشارکت همهی افراد به طور مساوی در تعیین سرنوشت خود و جامعه مستلزم آن است که حقوق اجتماعی و سیاسی افراد مشروط به هیچ مذهب و باور خاصی نباشد تا تحقق حقوق شهروندی همهی افراد به طور حقیقی ممکن شود.
اما جدایی دین از سیاست به معنای دفاع از مادهپرستی نیست، بالعکس حقوق بشر نیازمند تعبیری جدید و متکی بر ارزشهای روحانی بشر میباشد تا انسان بتواند از عرصه بیگانگی رهایی یابد. بنابراین حقوق بشر نیازمند آن است که تمدن مادی با تمدن اخلاقی و روحانی توام و هماهنگ گردد. در چنین محیطی است که نظام اقتصادی و سیاسی و یا نهادهای اجتماعی و بینالمللی همگی توسط ارزشهای متکی به اتحاد و حقوق انسانی هدایت و کنترل میشوند.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:…” هر چند مدنیت تمدن مادی از وسائط ترقی عالم انسانیست، ولی تا منضم به مدنیت الهی نشود نتیجه که سعادت بشریه است حصول نیابد… اگر مدنیت مادیه منضم به مدنیت الهیه بود هیچ این آلات ناریه (جنگی) ایجاد نمیگشت، بلکه جمیع قوای بشر محول به اختراعات نافعه میشد…”
تمدن الهی یا تمدن حقیقی طلب صلحی دائمی و بینالمللی است، طرفدار محدودیت تسلیحات جنگی است، از اصل امنیت اجتماعی پشتیبانی میکند و از جهانگشایی میپرهیزد، مروج حکومت عقل و عدل هر دو است، منابع عالم را صرف امور مفید و مؤثر در ایجاد آسایش بشر میکند و به اصولی که حافظ سعادت بشری است احترام میگذارد و علم و دین را به همکاری و هماهنگی دعوت میکند. تمدن حقیقی انواع تعصبات از جمله نژادی را سرکوب کرده زمینه را برای تحقق یگانگی جامعه بشری هموار میسازد. ولی محرومیت از تمدن الهی جهان را به مادیات و انحطاط اخلاقی سوق داده و عدم استفاده از عقل و علم و یا مطابقت دین با عقل و علم به تیرهاندیشی و تعصب و تحجر ذهنی منتهی میگردد.
خوانندگان عزیز، در صورتی که مایل به دریافت نسخه ای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید: پیامگیر: ۷۴۰۰-۸۸۲-۹۰۵ ، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com
وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی: www.reference.bahai.org/fa