دین گریزی در جوامع غربی سابقه طولانی دارد. با رواج نظریه انکار وجود خدا در سده هجده میلادی و دین زدایی پس از انقلاب کبیر فرانسه تبدیل به یک پدیده اجتماعی گشت. بار دیگر در نیمه سده نوزده میلادی زمانی که ایدئولوژیهای چپگرا قوت گرفتند قرار بر این گرفت که دین در جوامع آینده نقشی نداشته و به مرور زمان به کلی از صحنه اجتماع محو گردد، اما پس از سقوط سیستمهای کمونیستی واضح گشت که نیاز انسان به معنویات و جستجو جهت یافتن جواب به این سؤال که من کیستم و برای چه بوجود آمدم و به کجا میروم از خواستههای غیر قابل انکار بشر میباشد.
با وجود شناخت نیاز انسان به مسائل معنوی، امروزه حکومتهای دینی، بنیادگرایی و استفاده از دین در پیشبرد قدرت طلبی و مقاصد تروریستی باعث گردیده که دین گریزی یکی از پدیده های رو به افزایش در خاورمیانه شود. در این میان بسیاری از افراد انسان دوست از هر گونه تفکر دینی به انزوا و گریز از دین گرویدهاند اما متفکرین، دین را پدیدهای گذرا نیافته و بلکه آن را قسمتی غیر قابل اجتناب از جامعه میدانند و این پرسش را مطرح میسازند که چه دینی در دنیای کنونی قابل قبول است.
دین مجموعهای از باورها، معارف، عقاید و قوانینی است که برای راهنمایی اخلاقی و پرورش انسان و پیشبرد او به سوی کمال و رستگاری تنظیم گردیده. نقش دین تربیت انسانهایی درستکار و نیکو صفت است تا قادر گردند حکومتی عادلانه را برنامهریزی کرده و علوم را در خدمت رفاه بشر بکار گیرند.
از آنجا که مؤسس آئین بهایی پیام آسمانی خود را جوابگوی نیازهای جامعه پیشرفته حال و آینده دانسته، دراین مقاله به جستجوی ویژگیهای این آئین به عنوان آئینی قابل قبول دنیای کنونی و آینده میپردازیم و اصولی را جستجو میکنیم که زمانی که ضامن اخلاقی جهت پیشبرد جامعه انسانی مطابق منشور حقوق بشر میباشد، نیازهای معنوی انسان را هم واقعیت میدهند. بر طبق باورهای آئین بهایی حوزه اختیارات دین و دولت و مسئولیتهای آنها کاملاً متفاوت هستند. حکومت حافظ جان، مال و مرز و بوم مملکت و مسئول اقتصادی و آبادانی کشور و وضع قوانین آنست، دین به معنویات و ارزشهای اخلاقی میپردازد.
آئین بهایی هر گونه خشونت و ضرب و شتم و دعوا حتی خشونت زبانی را ممنوع نموده و بهائیان موظفند با تمام انسانها به یکسان و با محبت و مهربانی رفتار نمایند و کسی را فرق نگذارند. حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
“در این دور مقدس نزاع و جدال ممنوع و هر متعدی (ظالم) محروم باید با جمیع طوائف و قبایل چه آشنا و چه بیگانه با نهایت محبت و راستی و درستی رفتار کرد و مهربانی از روی قلب نمود و محبت را به درجهای رساند که بیگانه خود را آشنا بیند و دشمن خود را دوست شمرد…”
آموزههای آئین بهایی نه تنها اصل برابری انسانها را صحه میگذارد (ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر) بلکه قدمی فراتر رفته زمینه اخلاقی صلح و دوستی را در جهان هموار می سازد.
در نظام آئین بهایی مفهوم قدرت به شکل جدیدی مطرح میگردد. هدف قدرت به کرسی نشاندن نظریه یا روش خاصی نیست بلکه ادای مسئولیت و خدمت به جامعه است. نمود جدید قدرت در این آئین ابعاد وسیعی از ساختار اجتماع را تغییر میدهد و زمینه را برای تحول دموکراسی به سوی نظامی پیشرفته و پیشگیری از فسادهای سیاسی که اکثراً ناشی از قدرت طلبی میباشند هموار میسازد.
ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: ” هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهرهمند شود، این مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد در قالب آموزش دینی، عبادتها و اجرای آئینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.” آزادی وجدان در آئین بهایی تضمین گردیده و انتخاب دین و باورها مسئلهای شخصی است و با تولد و به صورت ارثی به کسی تحمیل نمیشود. لغو طبقه روحانیون و نبودن مرجع تقلید ضامن آزادی هر بهایی در فهم مسائل دینی است.
هم زمان با بسط و گسترش دموکراسی در جهان ریشههای استبداد سیاسی و دینی هر دو رو به زوال خواهد رفت. آئین بهایی را میتوان با توجه به تاریخ تأسیس آن (در نیمه قرن ۱۹ میلادی) و آموزههایش یک پیام الهی در تأئید اصول دموکراسی نامید و با آموزه وحدت در کثرت که یکی از اصول این آئین میباشد میتوان انسانها را ورای باورهایشان با یکدیگر پیوند داد.
خوانندگان عزیز، در صورتیکه مایل به دریافت نسخهای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید: پیامگیر : 7400-882-905 ، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com
وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی : www.reference.bahai.org/fa