اسب بوی مشروطه می دهد
ماه پیمانه ی چه چشمی خواهد بود؟
اندود بادهای کوهی
به گور تنگ مدهیداَم
ترسم که غافل بمانم از شیهه های ناتمام
هماره برای آن کس
که در حوالی گورستان خانه دارد
مرگ، چیز تازه ای نیست
من که بمیرم
چه کسی حرمت اسب را خواهد داشت
اسب بوی مشروطه می دهد
و قاطر که سال ها بی نگفت، خورجین های پر از شیهه را
کوه به کوه می کرد
من که بمیرم
چه کسی حرمت گندم را خواهد داشت
و
وَردلِ مادر که همیشه بوی نان تازه می داد
چه کسی حرمت کوه و “چویل” را می سراید
ای تنها درخت دشت!
عطش تابستان را میان گله ها گوارا کن!
و شراب حوصله را برای
زین مداران!
***
هوش جهان
شکوفه های قوطی
خوف شبانه ی، رفتگر
آغاز مرگِ خلیفه و خنجر است
ارمغان دست های قدیس
جنایات بزرگ بود
دلا! به خواب نروی
عاقبت
این عطسه های پیاپی
هوش جهان را
فاش می کند.
حیاتقلی فرخ منش:
شاعر خطه خوزستان در عزای فرزند
باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل، در خاک می شود؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده پر هنوز، ننشسته در بهار
می پژمرد به جانِ من و خاک می شود؟
دریغ و درد از پژمردن فروغِ حیات فرخ منش، شاعر خطه ای خوزستان، که روی در نقاب تیره خاک کشید و دیدگان آبایی اش اکنون به غم نشسته است. دریغا گوی آن هنرمند و شاعر خطه هستیم و به دریغا گویی مان در اندوه او انباز می شویم.
هوشنگ چالنگی – حفیظ الله ممبینی (آبگینه) – هرمز علیپور – دکتر عزت قاسمی- سید علی صالحی- حسینعلی خداکرمی – مسیحا رادمنش – یارمحمداسدپور–رضا بختیاری اصل – صادق کریمی –علی قنبری –بهمن ساکی-امید حلالی- ماشاالله براتی- شهرام گراوندی- سعید اسکندری- محتبی گهستونی- فردین کوراوند- محمد مالی- مهدی مرادی- محمود کریم پور – علی ایالتی – غلامعباس عسکرپور –محسن مرادی نوروزی- ثریا زند یار- تاج محمد عسکرپور –رضا مکوندی – محمد صفایی –زینب ممبینی – مهدیهنفیسی – علیشا مولوی –مجید زمانی اصل –عبدالرحمن نیک سرشت – امین زنگنه زاد –امید حلالی – ماهان محمدزاده – منصور محرابی فرد.