از اینجا، از آنجا، از هر جا /۳۷
چرا بعضی کتاب ها در بازار کساد امروز پرفروش می شوند؟ چه دلیل یا دلایلی می تواند این اتفاق را توجیه کند؟ عنوان کتاب و طرح روی جلد آن چه نقشی در این رابطه دارد؟
اینها سئوالاتی است که با مطرح کردن آنها شاید تا حدودی بتوانیم به سئوال اصلی که چرا بعضی کتاب ها پرفروش است، جواب دهیم. این روزها از هر کسی که به نوعی با کتاب و کتاب خوانی در ایران ارتباط دارد وضعیت چاپ و نشر را جویا شویم همه به اتفاق از رکود بی سابقه و بی علاقگی افراد جامعه نسبت به خرید کتاب سخن می گویند. این مسئله فرهنگی که در جامعه پیش آمده، علت و دلایل گوناگونی داردکه موضوع بحث فعلی ما نیست، اما در چنین حالتی که همه آن را حس می کنند، گاهی به طور معمول یا غیرمعمول به کتاب ها و عناوینی از نشر مواجه می شویم که در حالت وانفسای کتاب گریزی جامعه، کتابی پر فروش می شود و به چاپ های مکرر می رسد. علت این موضوع چیست و این مسئله را چگونه می توان توجیه کرد؟
بدیهی است اولین چیزی که یک فرد جویای کتاب را به خرید آن راغب می کند، عنوان کتاب و طرح روی جلد آن است. موضوعی که شاید بسیاری از نویسندگان، اهل قلم و ناشران توجه چندانی به آن ندارند، اما این نکته در فروش کتاب بسیار موثر و حائز اهمیت است.
نویسندگان و مترجمان زیرک و کاردان برای عنوان و طرح روی جلد کتاب اهمیت زیادی قائلند و آن را با دقت خاص مورد توجه قرار می دهند. بسیاری از کسانی که در رابطه با هنر داستان نویسی از خود تألیفی ارائه داده اند به اهمیت عنوان و طرح روی جلد کتاب اشاره های فراوانی کرده اند. می گویند ارنست همینگوی بعد از آن که رمان جذاب و کوتاه “پیرمرد و دریا” را نوشت نام آن را “بر آب کبود” گذاشت و چون دیگران آن را نپسندیدند، نام کتاب را عوض کرد و همین کار موجب شد که این کتاب موفقیت چشمگیری پیدا کند. مارگارت میچل هم عنوان “بر باد رفته” را از میان ده ها نام مختلف برای کتابش انتخاب کرد که برگرفته از شعر شاعری به نام ارنست داوسون بود.
هنگامی که رمان “صد سال تنهایی” مارکز با ترجمه بهمن فرزانه در دهه چهل در تهران منتشر شد، این عنوان در جامعه ای که آن زمان همه خود را تنها و بی کس می پنداشتند، شور و هیجانی ایجاد کرد و موجب شد که جامعه کتاب خوان فارسی با نویسنده ای بزرگ آشنا شود و دیگر آثار او را برای خواندن انتخاب کند.
با همه این گفته ها، امروز در جامعه ادبی ما، موضوع این که چرا بعضی از عنوان ها موجب می شوند تا کتابی پر فروش شود، با حالت هایی که نام بردم کمی تفاوت دارد. به گمان نگارنده آن چه که باعث می شود جامعه ما در حالی که از کتاب و کتاب خوانی به علل مختلف فاصله گرفته است، به کتابی رو آورد و از آن استقبال کند ریشه در حالت روانی جامعه دارد.
جامعه فرهنگی و اجتماعی ما در ایران در حال حاضر سخت منفعل است. درگیر مسائل مختلف است. کمبودها، نواقص و گرفتاری های گوناگونی فکر و ذهن افراد را به خود مشغول کرده است. این انسان منفعل همواره برای نجات خود از هجوم افکار آزاردهنده دنبال راه چاره است. در این گیر و دار و ستیز و گریز، گاهی اوقات کتاب هایی با عناوین خاص، دانسته یا ندانسته به بازار عرضه می شوند که حتی اگر محتوای درخوری هم نداشته باشند، مخاطب با برخورد اولیه با نام کتاب یک مقدار حالت روانی و ذهنی خود که تحت تأثیر گرفتاری های او است را در آن مستتر می بیند و به عنوان یک راه حل یا مسکن این تداعی در ذهنش به وجود می آید که شاید این کتاب بتواند مشکلی از مشکلات او را رفع یا توجیه نماید. بنابراین آن را می خرد و همین موجب می شود که یک کتاب در یک مقطع زمانی کوتاه تبدیل به پرفروش ترین ها شود.
به نام کتاب های زیر توجه نمایید: بیشعوری، تاریخ جنون، در ستایش بطالت، مالیخولیای محبوب من، مجموعه شعر مالاریا، بهبود روابط زناشویی به زبان آدمیزاد، چگونه پولدار شویم؟، نُخبه کشی، اسراری که ثروتمندان به شما نمی گویند، املت دسته دار، پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد، در ستایش بیسوادی، هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست، اعجوبه ای در ژن های شما، دایره المعارف بی نزاکتی، دخترها پسرها را سر جایشان می نشانند، شیطون ترین دختر مدرسه و…
انتخاب بعضی از این نام ها، ترجمه و یا سلیقه ای است که مترجم یا مؤلف در آن نقش داشته و او با توجه به درنظر گرفتن شرایط روحی ـ روانی جامعه از واژگان و اسامی حساسیت آمیز استفاده کرده است. به عنوان مثال بیشعوری نه کتابی پزشکی است و نه راهنمایی که به درد اصلی بیشعورها بپردازد. این کتاب یک موضوع بی سر و تهی است که بیشتر به مسائل ساده و پیش و پا افتاده در روابط انسانها با خود و جامعه اش مربوط می شود، به طوری که خواننده در پایان آن چیزی در جهت بهبود شعور انسانی اش به دست نمی آورد.
در کتاب “در ستایش بطالت” ترجمه واقعی بطالت، کلمه فراغت است که مترجم با جایگزینی آن، موجب جذب مخاطب فراوان شده است. در کتاب دایرهالمعارف بی نزاکتی، خواننده با مطالبی مواجه می شود که چندان خوشایند جامعه نیست. کتاب “شیطون ترین دختر مدرسه” افراد را به یاد کتاب “دختر خوشگل دانشکده من” اثر ر . اعتمادی، نویسنده داستان های عاشقانه عامه پسند در سال های قبل از انقلاب می اندازد که ارزش اخلاقی پائینی داشته ولی جامعه و بویژه قشر جوان در جهت ارضای مسائل روانی ـ اجتماعی خود، به آن گرایش شدیدی دارد.
خلاصه کلام آنکه خوانندگان فهیم کتاب های فارسی چندان نباید گول تبلیغات پرفروش ترین عناوین کتاب ها را بخورند که این گونه مطالب ترفندی بیش برای فروش بیشتر کتاب و تأمین منافع بعضی ناشران نخواهد بود.
اندرسیاست کشورداری عباسیان
منصور عباسی را مردمان به بخل نسبت می کردند، بشنید و روزی ربیع را گفت: مردمان را می بینم که مرا به بخل منسوب می کنند. من بخیل نیستم، لکن همگان را بنده درم و دینار می بینم آن را از ایشان باز می دارم تا مرا از برای آن خدمت کنند و راست گفته است حکیم که: “سگ خود را گرسنه دار تا از پی تو دود و سگ خود را سیر دار تا ترا بخورد.”
“کلیله و دمنه ـ نصراله منشی”
درود بر ذکاوت علی دهخدا
علی اکبر دهخدا در کتاب معروف امثال و حکم خود، نکته ها و گفته هایی دارد که بعضی از آنها یک دنیا مطلب در خود نهفته دارد. وی در تعریف “شغل النبی” می گوید: اعراب بادیه غارت کردن و چپاول خود را با غزوات پیامبر اکرم مشتبه کرده و آن را “شغل النبی” گویند.
اشاره:
گفت ای خر اندرین باغت که خواند؟
دزدی از پیغمبرت میراث ماند
“امثال و حکم ـ علی اکبر دهخدا”
دمکراسی
با ترس یا با ریش گرو گذاشتن
دموکراسی دس نمیاد
نه امروز نه امسال
نه هیچ وخت خدا.
منم مث هر بابای دیگه
حق دارم
که وایسم
رو دو تا پاهام و
صاحاب یه تیکه زمین باشم.
دیگه ذله شده م از شنیدن این حرف
که: ” ـ هر چیزی باید جریانشو طی کنه
فردام روز خداس! “
من نمی دونم بعد از مرگ
آزادی به چه دردم می خوره،
من نمی تونم شیکم امروزمو
با نون فردا پر کنم.
آزادی
بذر پر برکتیه
که احتیاج
کاشته تش.
خب منم این جا زنده گی می کنم نه
منم محتاج آزادیم
عینهو مث شما.
“لنگستون هیوز ـ ترجمه احمد شاملو”
از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو
بر اساس اطلاعات دریافتی از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند و کتاب فروشی های تورنتو (پگاه و سرای بامداد) پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:
در تهران:
*عاشق تر از همیشه بخوان ـ سیمین بهبهانی ـ انتشارات مروارید ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
*باغ همسایه ـ خوسه دو نوسو ـ ترجمه: عبداله کوثری ـ نشر آگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
*تاریخ مذکر ـ رضا براهنی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.
در تورنتو:
*نوسازی سیاسی در عصر مشروطه ایران ـ حسن قاضی مرادی ـ نشر آمه ـ تهران ـ ۱۳۹۱.
*تسخیر خیابان های آمریکا ـ از وال استریت تا مین استریت ـ نوام چامسکی ـ مترجم: ضیاءالدین خسروشاهی ـ نشر هونار ـ تهران ـ ۱۳۹۳.
*نهضت مشروطه و نقش تقی زاده ـ منوچهر بختیاری ـ نشر پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.
تفکر هفته
باور کن، تقدیر شما را به جایی که خواهان رفتنش نیستی، نمی راند. شما هستید که برمی گزینید، سرنوشت در دست های شماست. کافی است اراده کنید و با برنامه جلو بروید.
ملانصرالدین در تورنتو
حضرت ملانصرالدین بزرگ مرد بصیرت در کامیونیتی ایرانیان تورنتو که وجودش برای همه ما مغتنم است، در مجلسی صحبت می کرد. آن چنان گفتار و افکار او زیبا و پر مفهوم بود که شنیدن آن در این غربت باعث انبساط روح و نشاط روزافزون می شود. او می گفت:
“روزی امیری و اندیشمندی در کنار هم نشسته بودند. امیر به کلاه مرد اندیشمند نگریست، دید که آن به غایت ارزشمند و نفیس است. بر سبیل مزاح رو به او کرد و گفت: این کلاه که بر سر داری به چند خریده ای؟ اندیشمند جواب داد به پانصد درهم، امیر گفت: بس اسراف کرده ای، چون مانند یک چنین کلاهی را در بازار می توان به بیست درهم ابتیاع کرد. مرد اندیشمند رو به امیر کرد و گفت، شنیده ام تو نیز تنبانی پوشیده ای که آن از ابریشم خالص است و به هزار درهم خریده ای. امیر گفت: درست شنیده ای. آن گاه مرد اندیشمند لبخندی به تمسخر زد و به امیر گفت:
من با پانصد درهم کلاهی خریده ام که ارزشمندترین اعضای بدن من یعنی سرم را حفاظت می کند و تو با هزار درهم تنبانی خریده ای که پائین ترین عضو بدن تو را می پوشاند، حال انصاف ده که اسراف در کدام است. امیر سر به زیر افکند و جوابی نداد.”