حسن زرهی

تظاهرات بزرگ شهروندان مصری در شهرهای قاهره، اسماعیلیه و اسکندریه سه شهر بزرگ و مهم مصر خبر از رسیدن نسیم آزادی به مصر می دهد.

در حوادث مصر که گفته می شود سه کشته و چندین زخمی بر جای نهاده و هم چنان آتش زیر خاکستر است، دو ویژگی قابل قیاس با حوادث تونس دیده می شود. اول آنکه در هر دو تظاهرات، دست بالا با نیروهای لیبرال و آزادیخواه است. این موضوع برای تونسی ها اعجاب انگیز نیست، زیرا تونس هم به لحاظ آموزش و هم از نظر سیاسی و اقتصادی کشوری پیشرفته و برخوردار از شهروندان تحصیل کرده و دارای بخت دسترسی به رسانه های شبکه ی اجتماعی در گستره ی بزرگ است، اما در مصر تقریباً ماجرا خلاف این است؛ هم سطح آموزش و اطلاع عمومی اندک است، هم دیکتاتوری حسنی مبارک مردم را در سطح بزرگی از بخت دسترسی به شبکه های اجتماعی و اینترنتی محروم کرده است. از همه مهمتر مصری ها همیشه توسط دولتی ها و بویژه سازمان های اطلاعاتی دولتی ترسانده شده اند که اگر به صف مخالفان دولت بپیوندند اسلامی های بنیادگرا زمام امور را به دست خواهند گرفت و سرنوشتی مشابه ایران در انتظار مردم مصر خواهد بود. حال آنکه در تظاهرات بزرگ سه شنبه نشان داده شد که اولا بزرگترین گروه اسلامی در مصر یعنی اخوان المسلمین در تظاهرات یا اصلاً حضور نداشت و یا اگر هم حضور داشت این حضور چشم گیر نبود.

دوماً، هم در حرکت های بزرگ خیابانی مصر و هم در واکنش های افراد و صاحب نظران دیده شد که تظاهرات مصر را گروه های آزادیخواه غیر مذهبی و با استفاده از شبکه های اجتماعی از جمله فیس بوک تدارک دیده بودند. در تونس هم که احمدی نژاد در اظهارنظری فریبکارانه حرکت مردم را اسلامی دانسته بود، نه تنها گروه های دمکرات و آزادیخواه مستقل، بلکه گروه اسلامی آن کشور نیز از جمهوری اسلامی و آنچه او انقلاب خمینی خواند تبری جست و دخالت احمدی نژاد و حکومت جمهوری اسلامی در مبارزات مردم تونس را محکوم کرد.

مبارزات مردم در تونس، در مصر، در لبنان، در اردن، در مسقط، در یمن و … در آینده ای نه چندان دور و دیر در دیگر کشورهای عربی صورت دینی و تکرار تجربه ی ایران را ندارد، زیرا مردم این کشورها به خوبی خبر دارند که مردم ایران نیز در آرزوی رهایی از دیکتاتوری مخوف مذهبی هستند.

در نتیجه احمدی نژاد و برخی رسانه ها و اعضای دولت او بی خودی در پی شریک کردن خود در مبارزات مردم تونس، مصر و لبنان و جاهای دیگر جهان عرب در آفریقا و خاورمیانه هستند. در این میانه شاید اوضاع لبنان به دلیل دخالت های بی جای دولت های تهران و دمشق از هر کشور دیگری در خاورمیانه بدتر باشد. حزب الله لبنان از ترس آنکه اعلان نتیجه ی پرونده ی قتل رفیق حریری به افشای دست داشتن و یا عامل بودن این سازمان در آن جنایت بپردازد، و از مشارکت ایران و سوریه در آن ترور خبر دهد، از اظهار نظر مساعد سعد حریری نخست وزیر وقت لبنان و فرزند رفیق حریری چنان برآشفته شد که با استعفای وزیران خود و یکی دو گروه طرفدارش بی درنگ دولت سعد حریری را ساقط کرد تا با جایگزینی یک دولت دست نشانده خود بتواند از جنایتی که در بیروت رخ داده جان سالم بدر برد، اما تظاهرات آزادیخواهان لبنان و افشای این ماجرا صورت دیگر و مستقل تر و آگاه تری از مسائل را به نمایش نهاد که کار را بر شیخ حسن نصرالله و بشار اسد و سیدعلی خامنه ای دشوارتر از آنچه می نماید خواهد کرد. هر چند دولت مورد نظر حزب الله ظاهراً در حال تشکیل است.

سخن کوتاه آنکه جمهوری اسلامی خود از حکومت های دیکتاتوری مورد نفرت ایرانیان است و آقایان باید مانند بن علی و جمال مبارک که گفته می شود از مصر گریخته است در پی مکان امنی برای خود باشند نه اینکه دامنه ی دخالت های بی جایشان در کشورهای دیگر را گسترده تر کنند. موضوع قتل رفیق حریری می تواند به چشم اسفندیار حزب الله و شرکای او در تهران و دمشق تبدیل شود.

برای همین هم هست که به زودی چهره ی دیگری از لبنانی ها را خواهیم دید که تفاوت چشمگیری خواهند داشت با آن کسانی که با پوسترهای اهدائی تهران در خیابان های بیروت از احمدی نژاد با شادی استقبال کردند. در آینده ی نه چندان دور این بار در بیروت، مردم مرگ بر جمهوری اسلامی خواهند گفت و بر پوسترهای خامنه ای، احمدی نژاد، بشار اسد و سید حسن نصرالله خط قرمز خواهند کشید!