علی شریفیان ـ مونترال
مقدمه :
این مقاله* را بعد از پایان مسابقات جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان (حدود پنج سال پیش) نوشته ام، اما شکست نه چندان دور از انتظار تیم ملی ایران در مسابقات جام ملت های آسیا مرا بر آن داشت که آن را از آرشیو نوشته هایم درآورم و دوباره به چاپ بسپارم.
در قطر دیدیم که فوتبال طاعون زده ایران بیش از پیش در سراشیبی سقوط و در ورطه اوهام سیر می کند. ما در فوتبال نه در جهان که حتی در آسیا هم حرفی برای گفتن نداریم. افشین قطبی سر مربی تیم ملی ممکن است به درجاتی در فوتبال حرفه ای باشد، اما مانند هیچ مربی دیگری در جهان نمی تواند فوتبال یک ملت عاشق فوتبال را به پیروزی های منطقی برساند. اگر قطبی می توانست مانند سه بازی دوره گروهی با اقتدار (کدام اقتدار؟) با تیم ایران(و نه شاگردانش! پایین تر می خوانید چرا؟) به هر شکلی تیم سازمان یافته کره که فوتبالش مانند همه امور آن کشور با مدیریت و برنامه ریزی، ساختار سالم، منطقی و پیگیر و رو به رشدی داشته و دارد، شکست دهد و یا حتی با شکست ژاپن و بعد استرالیا و یا ازبکستان و در نهایت بعد از بیش از ۳۵ سال بار دیگر ایران بر قله آسیا می ایستاد، باز هم این پیروزی تنها می توانست یک اتفاق باشد و نه چیز دیگری. فوتبال ما مانند اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مان است. ژاپن و همین کره در صنعت، اقتصاد و دیگر امورشان در کجا هستند؟ پس فوتبالشان هم با در نظر گرفتن واقعیت های دیگر این کشورها جایگاهی در خور این دو کشور پیشرفته آسیا دارد. من این اصطلاح شاگردانش را هیچگاه نفهمیدم که چرا به کار گرفته می شود. این نسبت نسبت بلا نسبتی است. چرا که زمانی می توان این اصطلاح را به کار گرفت که کسانی واقعا شاگرد کسی بوده باشند. از ۲۳ تن شاهزادگان پارسی کدامیک در مکتب قطبی فوتبالیست شده اند و یا به اوج خود در زندگی حرفه ای شان رسیده اند؟
در این مقدمه به چند نکته دیگر هم باید اشاره کرد. تمام افسردگی که باخت یک بر هیچ ایران در مقابل کره و حذف ایران مانند موج سردی بر جان ما ایرانیان نشاند از آنرو ست که هم قطبی و هم دیگر مقام های ناشایسته ورزش و فوتبال ایران و هم شوربختانه ورزشی بنویسان ما «امید فروشی» بی رحمانه ای کردند. مردم هم در غوغای روزگاری که هر لحظه در وطنشان ده ها حادثه جانخراش اتفاق می افتد و خبرش چون خاری در دلشان می نشیند، آرزوی یک خبر خوش و یک کمی شادمانی داشتند، این امیدها، گنده گویی های افشین قطبی و شرکایش را در یکجور اوهام پذیری جمعی باور کردند.
یادآوری کنم تمام ماجرای کذایی فوتبال ما و قهرمانی اش زمانی اتفاق می افتد که حرکت پر شمار مردم ایران، خیزش اجتماعی، سیاسی و تاریخی شان به خاطر عمدتا معرکه گردانی اصلاح طلبان اسلامی ظاهرا سیر نزولی طی کرده، اما آتش زیر خاکستر است و هنوز در پی روشن کردن تکلیفش با حکومت استبدادی اسلامی است.
به فوتبال برگردیم به قول هموطنان آذربایجانی مان در نهایت باید گفت و باید که بپذیریم:« بیله دیگ، بیله چغندر!» و « از کوزه همان برون تراود که در اوست.» شما را به خواندن مقاله دعوت می کنم که به نظرم می رسد می توانستم با جابجایی تاریخ ها و وقایع آنهم نه در همه موارد هنوز هم تحلیلی باشد دقیقاً بر آنچه که در قطر گذشت، اما جداً درد همان درد کهنه است از زخمی تازه و ضرورتی برای انجام این کار ندیدم. تنها بخش هایی را که به فوتبال ما مربوط نمی شد کوتاه تر و یا به طور کامل حذف کردم. اما برای فوتبال ایران «در همچنان بر همان پاشنه قدیمی می چرخد.» قضاوت نهایی با شماست.
***
هیجدهمین دورهی مسابقات نهایی جام جهانی فوتبال در روز نهم جولای در آلمان به پایان رسید و با اعلام نتایج آن، یکی از بزرگترین رویدادهای ورزشی جهان پس از یک ماه به انجام خود رسید. با توجه به فضا و شرایطی که جمهوری اسلامی برای مردم و بویژه جوانان به وجود آورده که همانا منع تفریح و شادمانی باشد، پیروزیهای تیم ملی ایران بهانهای است که مردم، بویژه زنان و دختران و پسران جوان به خیابانها بریزند و به رقص و پایکوبی بپردازند. در این دوره، حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی، افتخار و شادیای برای مردم به ارمغان نیاورد. مردم حکومت را مقصر دانستند، حکومت مسئولان ورزشی را، مسئولان ورزشی هم کاپیتان و سپس بازیکنان را، و خواهی نخواهی همهچیز رنگ و بوی سیاست و سیاستبازی گرفت. در جامعهی بسته و محیط نظامیای که روز به روز بیشتر گسترش مییابد، همهی تاروپود زندگی مردم به سیاست پیوند میخورد. با تاثیر سیاست بر فوتبال (یا برعکس) تاکنون چند بار هم درگیریهایی در جریان جشن و شادمانیهای مردم با نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی پیش آمدهاست. این مقاله نگاهی دارد به این تاثیر و علل و شرایط آن، با گوشهی چشمی به تاریخچه و برخی رویدادها.
سومین حضور ایران در جام جهانی
تیم ملی فوتبال ایران یکی از سی و دو تیمی بود که از میان سی و سه تیم منطقهی آسیا توانست برای سومین بار در جام جهانی حضور پیدا کند. ایران پیش از این در سال ١٩٧٨ (آرژانتین)، ١٩٩٨ (فرانسه) هم به رقابتهای جام جهانی رسیده بود. در جام جهانی ١٩٧٨ در سه بازی گروهی سه بر صفر از هلند و چهار بر یک از پرو شکست خورد و با اسکاتلند یک بر یک مساوی کرد. در سال ١٩٩٨ در فرانسه از یوگسلاوی یک بر صفر، از آلمان دو بر صفر شکست خورد و آمریکا را دو بر یک شکست داد. این پیروزی به دلیل کشمکشها و اختلافات سیاسی جمهوری اسلامی و آمریکا بعد از انقلاب اسلامی بازتاب گستردهای یافت و به عنوان نوعی پیروزی سیاسی حکومت اسلامی تلقی شد.
ایران در سومین حضور خود در جام جهانی از مکزیک سه بر یک و از پرتغال دو بر صفر شکست خورد و با آنگولا یک بر یک مساوی کرد.
ورزش، فوتبال و کردار انسان که حیوانی سیاسی است
هربرت مارکوزه(١) فیلسوف معاصر آمریکایی در نظرات و تفسیرهای سیاسی خود میگوید:”انسان حیوانی سیاسی است.”در این تعریف مارکوزه تنها بر “سیاسی” بودن انسان تاکید گذاشته وگرنه تعریف مشهور از آدمی همان “انسان حیوانی اجتماعی است.”
“سیاسی بودن هویت انسان را هم در برمیگیرد. چرا که خصوصیات اجتماعی هر انسانی، با شرکت او در فعالیتهای اجتماعی جامعه و از جمله سیاست نمود مییابد. حتی آن زمان که کس یا کسانی در یک حرکت سیاسی مثل انتخابات شرکت نمیکنند، این حرکت یک کنش سیاسی است که در شکل گستردهی آن بدل به “تحریم انتخابات” میشود که میتواند تاثیری تعیین کننده و سرنوشت ساز داشته باشد.
پس میتوان گفت که تمام کنشهای انسانی به نوعی رفتارهای اجتماعی و در نتیجه سیاسی است. ورزش هم بر این اساس میتواند دارای نوعی وجه سیاسی محسوب شود، اما سیاسی بودن ورزش هم مانند بیشتر امور اجتماعی دیگر نسبی است و بستگی زیادی به نوع آن، افرادی که به آن میپردازند، موقعیت تاریخی و حتی جغرافیایی و ساختار اجتماعی کشورها دارد. در کشورهایی که سامان و ساختار درست اجتماعی، سیاسی و اجرایی دارند، ماهیت سیاسی ورزش کمرنگ میشود، ولی به کلی از بین نمیرود؛ و برعکس، در کشورهایی که ساختارشان به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مخدوش است، بویژه اگر در این گونه کشورها حکومت های دیکتاتوری(توتالیتر) مسلط باشند، ورزش میتواند به میزان زیادی سیاسی شود و ورزشکاران یا به نمادهای سیاسی، قهرمانی تبدیل میشوند و یا قربانیان سیاست خواهند شد.
نگاهی به چند رویداد سیاسی ـ ورزشی در تاریخ ایران
مسابقهی اسرائیل و ایران: سیاست تمام عیار در زمین فوتبال
در اواخر سال های ١٣۴٠ خورشیدی در جام ملتهای آسیا، ایران و اسرائیل مقابل هم قرار گرفتند. در آن سالها با اینکه حکومت محمدرضا شاه پهلوی روابط بسیار خوبی با اسرائیل داشت و حتی اسرائیل در ایران به طور غیررسمی سفارتخانه داشت و موساد (سازمان پلیس مخفی اسرائیل) با ساواک (سازمان امنیت و اطلاعات کشور) همکاری های بسیار نزدیکی داشتند، اما در کنار این روابط حسنه، بسیاری از مردم، سازمانها، احزاب، متفکران و جریانات سیاسی مخالف سلطنت پهلوی، اسرائیل را اشغال کنندهی سرزمین فلسطینیها میدانستند و مخالف شدید سیاسی آن بودند. عدم رضایت از سیاستهای حکومت شاه نیز بر این موضعگیریها دامن میزد.
با این اوصاف، مسابقهی ایران و اسرائیل به یک رویداد سیاسی ــ ورزشی تمام عیار تبدیل شد. در امجدیه، محل برگزاری مسابقه جای سوزن انداختن نبود. ایران مسابقه را برد. پرویز قلیچ خانی دومین گل و گل پیروزی ایران را زد و شادی و نوعی پیروزی سیاسی را به مردم هدیه کرد. بعد از این قلیچخانی محبوبیتی بیش از پیش پیدا کرد.
مرگ جهان پهلوان تختی و بازتاب سیاسی آن
جهان پهلوان تختی در حالی که میتوانست با مدالها و افتخاراتی که برای ایران به دست آورد، از مزایای مالی آن با نزدیک شدن و تبعیت از دستگاه حکومتی شاه استفادهی فراوان ببرد، اما بچهی “خانی آباد” (٢) قهرمان و محبوب فرودستان و محرومان بود و هر آنچه داشت، تمام اعتبار و محبوبیت و تواناییهایش را به پای مردم ریخت. او از اعضای جبههی ملی و یکی از رهروان مانا نام “دکتر محمد مصدق” مردمیترین چهرهی سیاسی تاریخ معاصر بود. زمانی که جهان پهلوان خودکشی کرد به سرعت شایعهی طنزی همه جا ورد زبانها شد که “غلامرضا، غلامرضا را کشت” منظور به کنایه و طنز تلخ آن بود که غلامرضا پهلوی، برادر شاه، جهان پهلوان را کشته است، که البته این موضوع حقیقت نداشت. (٣) تظاهرات مراسم خاکسپاری تختی در ابن بابویه، عملا یک تظاهرات سیاسی مخالف شاه بود.
سیاست زدگی: مشکل عمده فوتبال ایران
با رسیدن تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی، امیدواریهای افراطی فراوان، نابخردانه و کاذبی در مورد درخشش تیم ملی در این جام از سوی بسیاری ابراز میشد و البته مردم عادی هم به خاطر علاقه شان به تیم ملی آرزو میکردند که ایران در این صحنهی جهانی حضوری پیروزمندانه داشته باشد.
در بازی های گروهی در اولین گام تیم ملی در مقابل مکزیک با اینکه نیمهی اول را یک بر یک به پایان رساند، در نیمهی دوم به کلی مقهور مکزیکیها شد و مسابقه را سه بر یک باخت. این باخت و نمایش بد تیم ملی فوتبال در انظار جهانیان، در ایران غوغایی به پا کرد. هر کس، دیگری را گناهکار میخواند؛ مردم و بسیاری از کارشناسان فوتبال، برانکو ایوانکویچ سرمربی کروات و علی دایی، کاپیتان ٣٧ ساله را که چند سالی است به طرز چشمگیری نزول کرده، اما همچنان مهرهی ثابت تیم ملی است بیش از همه به انتقاد گرفتند. کار به آنجا رسید که علیزاده معاون محمود احمدی نژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی ایران به آلمان بازگشت که در اردوی تیم ایران آرامش ایجاد کند، غافل از آن که “خانه از پای بست ویران است”. فوتبال ما بنابه گفتهی یک کارشناس “فوتبال احساسی است”و با منطق فوتبال امروز جهان همخوانی ندارد. فوتبال ما علاوه بر مشکلات بنیادین ورزش در ایران، به خاطر نداشتن امکانات، مدیریت غلط و بی برنامگی یا برنامهریزیهای نامعقول از فوتبال جهان سالها عقب مانده است. به همهی اینها باید مشکل “خودی” و غیر “خودی” را هم که در تمام زمینهها در جمهوری اسلامی شیوع دارد، اضافه کرد. اگر نه تمام بازیکنان بلکه شمار عمدهای از آنان براساس دوری و نزدیکی آنها به منابع قدرت سیاسی انتخاب میشوند. “خداداد عزیزی” که یکی از فوتبالیستهای کلیدی برای راهیابی ایران به جام جهانی فرانسه (١٩٩٨) بود به خاطر تمردهایش و ناسازگاریاش با عوامل دستگاه حاکمه مدتهاست کنار گذاشته شده؛ در حالی که گفته میشود با این که از دوران اوج علی دایی مدتهاست میگذرد، این بازیکن به خاطر روابطش با زعمای قوم هنوز در تیم ملی آن هم به عنوان کاپیتان در جام جهانی حضور یافت.
کنفدراسیون فوتبال آسیا: دخالت سیاست در فوتبال را نمیپذیریم
بعد از شکست تیم ملی فوتبال در آلمان فورا برانکو و محمد دادکان (رئیس فدراسیون فوتبال ایران) و کادر فنی و مدیران اخراج شدند و با تشکیل جلسه مشورتی هفتاد نفره (!) سیاستمداران جمهوری اسلامی مسئولان تازهی فوتبال کشور را منصوب کردند، اما کنفدراسیون فوتبال آسیا که دست کم در حرف و شعار از فدراسیون بین المللی فوتبال پیروی میکند و دخالت سیاست و دولتها را در فوتبال برنمیتابد اعلام کرده است که انتصابات دولتی را برای فدراسیون فوتبال ایران نمیپذیرد. یادآوری آن که در تمام کشورهای متمدن و آزاد جهان اعضا یا کمیتهی ویژهی فدراسیون فوتبال که یک نهاد غیردولتی است معمولا مسئولان اجرایی فدراسیون را انتخاب میکنند.
فوتبال، سیاست و مردم ایران
گفتیم که با توجه به فضا و شرایطی که جمهوری اسلامی برای مردم و بویژه جوانان به وجود آورده که همانا منع تفریح و شادمانی باشد، پیروزیهای تیم ملی ایران بهانه ای است که مردم، بویژه زنان و دختران و پسران جوان به خیابانها بریزند و به رقص و پایکوبی بپردازند. در جامعهی بسته و محیط نظامیای که روز به روز بیشتر گسترش مییابد، همهی تاروپود زندگی مردم به سیاست پیوند میخورد. تاثیر سیاست بر فوتبال تاکنون هم چند بار درگیریهایی در جریان جشن و شادمانیهای مردم با نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی پیش آمده است. شمار زنان در این پایکوبیها بسیار چشمگیر است چرا که دختران و زنان حق ورود به استادیوم آزادی و تماشای مسابقات فوتبال را ندارند. چندی پیش احمدی نژاد برای کسب وجههی سیاسی بین مردم به مسئولان ورزشی دستور داد که شرایطی فراهم کنند تا “خواهران” هم بتوانند به استادیومها راه یابند، اما به دنبال اعتراض ملاهای تندرو و متعصب، با صدور فرمانی از سوی رهبر جمهوری اسلامی این طرح و دستور در نطفه خفه شد.
پانوشته ها:
* این مقاله به درخواست سایت اینترنتی «گذار» نوشته و برای اولین بار در همانجا و در جولای سال ۲۰۰۶ منتشر شده است.
١ــ هربرت مارکوزه فیلسوف قرن بیستم آمریکا بوده است و از وی کتاب “انسان تک ساحتی” در ایران به قلم استاد فلسفه، دکتر محسن مؤیدی به فارسی ترجمه و چاپ شده است.
٢ــ خانی آباد محلی است که غلامرضا تختی در آنجا به دنیا آمده، از محلههای فقیرنشین جنوب شهر تهران است.
٣ــ بابک تختی چند سال پیش با انتشار مقالهای در یکی از نشریات چاپ تهران خودکشی پدرش را تایید کرد.