طلوع آزاد

در میان اخبار مهم منطقه و آنچه در تونس و مصر می گذرد و اخبار مهم داخل کشور به ناگاه خبری منتشر شد. داریوش همایون درگذشت. داریوش همایون به تاریخ پیوست. اندیشمند، متفکر، سیاستمدار و روزنامه نگاری که از خواندن تا پایان عمرش هرگز جدا نشد. هنوز دو جلد کتاب فدرالیسم در جهان سوم به تألیف نازنین استادم دکتر محمدرضا خوبروی پاک را ورق نزده بودم که همایون درباره اش نوشت.

یک کوشنده خستگی ناپذیر بود. دست های فراوانی را پیوند زد آنگونه که می نوشت. پنجه بر پاهایش نبود، اما گام هایش استوار بود. از او فراوان آموختم. هر چند فاصله جغرافیایی هرگز اجازه نداد یکبار فقط یکبار از نزدیک بر چهره استادم به رسم شاگردی بوسه زنم، اما هربار مطالبش را می خواندم. صدایش به قلبم آرامش می داد. معنای واقعی میهن را به من و دیگران انتقال داد. در انتقال کلام و مفهوم بی نظیر بود. نگارشش خاص و ویژه بود.

همه را رصد می کرد. اندیشه ورز بود. اهل منطق. بی نیاز از تمجید، اما گشاده رو بر انتقاد. در صحنه مناظره رسم اخلاق را رعایت و با منطق سخن می گفت. گوینده ناآموخته نبود. تفکر را بیان می کرد. داریوش همایون پس از تشکیل حزب مشروطه جریان راست را متحول کرد. هر چند انتقادهای فراوانی را برای خود رقم زد اما به راهی رفت که درست پیموده بود. سیروس آموزگار چه زیبا گفت: “ما در جبهه راست، آدمی در حد او دیگر نداریم که اینقدر فرهنگ سیاسی عمیق توام با تواضع و توام با تمایل برای تسلیم شدن در مقابل منطق داشته باشد. و من متاسفم این حرف را می‌زنم ولی الان با مرگ «همایون»، فکر می‌کنم در جبهه راست ما، یک مهره اساسی از بین رفته است که لااقل برای مدتی، غیرقابل جانشینی است.”

همایون به دنبال هرچه خواهی نبود. از مدافعان کلامی و نوشتاری جنبش سبز بود. در پشتیبانی از آن کوتاهی نکرد. در اکتبر ۲۰۱۰، در دویچه وله مواضع خود را این گونه مطرح کرد: “یکی از معترضان به من گفت که من بیش از حد سبز شده‏ام. راست می‏گوید؛ من بسیار به جنبش سبز اعتقاد دارم و امیدوارم. برای این‏که من از آغاز فکر می‏کردم که مشکل اصلی ما، مشکل سیاسی نیست، بلکه مشکل فرهنگ سیاسی و ذهن مردم است. امیدوار بودم که در زندگی خودم، دگرگونی ذهن ایرانی را ببینم. ناگهان ـ البته سابقه‏اش طولانی است، ولی بروز آن ناگهانی بود ـ در جنبش سبز، جلوی چشم من این رویداد اتفاق افتاده است.”

شبکه های داخلی و نشریات حکومتی در چند هفته اخیر مطالب گوناگونی از حمایت های همایون از سبز ایران منتشر می کردند. حتی درگذشت او را با تحقیر منتشر کردند. از یکسو غضب شده اقتدارگرایان داخل و از سوی دیگر مورد حمله مخالفان فکری و بخشی از سلطنت طلبان قدرت از دست داده، اما این ماندگار استوارتر به راهی رفت که تشخیص و جاده اش درست بود.

مرز داریوش همایون بر عقده و کینه های تاریخی یا مرام های حزبی نبود که به حذف بیاندیشد، بر عکس مرز وی ایران بود با تمام تعلقات فکری و گوناگونش. حتی با جارزنان ملت ساز از دریچه منطق سخن می گفت. ابتدا یک تنه به میدان رفت، اما در راه همراهان فراوانی یافت که تک صداهای مخالف استقلال و تمامیت ارضی کشور را خنثی کرد.

اهل پیوند بود. از داخل بریده نشد هیچ، به داخل سرایت کرد. اکنون اندیشه های این انسان متفکر نقل قول و رهیافت بسیاری انجمن های سیاسی ـ اجتماعی درون کشور است. شنبه ظهر بود که خبر درگذشت همایون را با جمعی از دوستان در میان گذاشتم. هنوز متن کامل خبر تمام نشده بود که دیدم همه ناراحتند. یکی از دوستانم گفت: “همین را داشتیم او نیز رفت”. گفتم مگر همایون را می شناسی؟ گفت: “مگر می شود نشناخت”. بی تردید جای این متفکر بی نظیر که به لیبرال دموکراسی ایران معنا بخشید در اندیشه سیاسی معاصر کشور خالی خواهد ماند، اما به جرأت می توان گفت در تداوم اندیشه هایش پایانی نیست.

درباره داریوش همایون فراوان نوشته و گفته خواهد شد، اما از سوی خودم غم از دست دادن این انسان فرهیخته را به خانواده، دوستان، همفکران و ملت ایران تسلیت می گویم. یادش گرامی.

 

پانوشت ها :

 

http://www.persian.rfi.fr/داریوش-همایون-به-تاریخ-پیوست-۲۰۱۱۰۱۲۹/ایران

https://shahrvand.com/?p=12238

http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6421676,00.html

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1242052