نامه خوانندگان

هموطن

تجربه ای را که از زندگی در کانادا در ۵ سال گذشته دارم، برای شما ارسال می کنم اگر موافق بودید آن را چاپ کنید، البته در نظر داشته باشید من آدم منفی بافی نیستم و در آغاز  به افراد موفق کامیونیتی ایرانی و کسانی که با زحمت و مرارت پس از چندین سال سختی و کارهای طاقت فرسا مانند مووینگ، تمیزکاری در رستوران ها و کارهای سخت توانسته اند زندگی خود را شکل دهند و حالا یا معلم هستند یا کارمند، یا وکیل و شغل شرافتمندانه ای دارند، پیشاپیش تبریک می گویم و تشکر می کنم. من نیز چند سال پیش نه به امید زندگی بهتر، بلکه به امید چیزهایی که در ایران نداریم مثل آزادی، دمکراسی و رعایت حقوق اولیه شهروندی به کانادا آمدم. تصورم نیز از کامیونیتی ایرانی نیز چنین بوده و هست و فکر می کنم اکثر ایرانیان نه به خاطر زرق و برق و زندگی تجملاتی به اینجا آمده اند، بلکه تا آنجا که من تحقیق کردم به خاطر نبود آزادی و دموکراسی به اینجا آمده اند. یک مقدار وضعیت جمعیت ایرانی با دیگر کامیونیتی ها تفاوت اساسی دارد. مثلاً بعضی از افراد از کشورهای آفریقائی، یا جنوب غربی آسیا و یا جنوب شرقی آسیا مانند فیلیپین، سریلانکا، هند و … شاید به خاطر وضعیت زندگی بهتر از نظر معیشتی در درجه اول به اینجا آمده باشند.

به هر تقدیر، من هم مانند بقیه برای اینکه زندگی خود را بگذرانم کارهای مختلفی انجام داده ام که بعضی از آنها بسیار سخت نیز بوده. در جریان گذران زندگی مسائلی را در جامعه ایرانی دیدم که با توجه به حرکت های دمکراسی خواهانه در سال گذشته بی مناسبت ندیدم که با این مسئله برخورد کنم و راه حل نجات از چنگال دیکتاتوری را نیز در حل این مسئله کلیدی یافتم. مطلب از نهادینه شدن دروغ در زندگی ماست.

ابتدای ورود به کانادا با یک نفر آشنا شدیم. او پس از ساکن کردن موقت ما، پیشنهاد داد اگر برای اقامت دائم می خواهیم بمانیم می تواند خدماتی را برای ما انجام دهد.

خرید خانه: او می گفت مشاور املاکی را می شناسد که آدم خوبی است و می تواند خانه ای مناسب تهیه کند. پس از دیدن چند جا یک منزل را پیشنهاد داد که ما هم آنرا خریدیم. او می گفت چرا اجاره بدهید با پولی که اجاره می دهید خانه بخرید، اما او دروغ می گفت ما نه تنها مبلغ اجاره را پرداخت می کردیم بلکه باید مالیات سالیانه ملک را نیز پرداخت می کردیم و او این را به ما نگفت. او می بایست می گفت که خانه دارای هزینه نگهداری است جهت برف روبی، تمیز نگه داشتن ورودی، و چمن کاری و غیره، که خود این ماهیانه حدود ۴۰۰ دلار می شد. با احتساب مالیات ماهانه و  هزینه برق و گاز و کیبل و قسط خانه  جمعاً ما ماهی ۲۴۰۰ دلار می پرداختیم در صورتی که  با ۱۲۰۰ دلار می توانستیم جایی را اجاره کنیم.

مطلب دیگر در ارتباط با مسئله مهاجرت و سیتی زن شیپی بود. او گفت چون شما مرتباً بایست به ایران بروید و بیائید می بایست من برای شما یک کاری جور کنم که هر موقع خواستید سیتی زن شوید، مشکلی نداشته باشید، لذا ماهی ۳۵ دلار بایست بدهید تا با یک شرکت صحبت کنم و شما را به عنوان کارمند خود داشته باشد و هر آینه سئوال کنند شما مشکل نداشته باشید. در ارتباط با سکونت هم دروغ دیگری وجود داشت و آن برای کسانی که نمی خواهند خانه بخرند و نمی خواهند ساکن شوند. افرادی هستند که یک اجاره صوری تنظیم می کنند و ماهی سیصد دلار می گیرند که ظاهراً بابت پرداخت مالیات اجاره است، اما جالب است بدانید همان روز انعقاد اجاره امضائی از شما می گیرند که این اجاره لغو شده است، لذا یک دروغ نیز به دولت کانادا می گویند و آن فرار از مالیات اجاره است. مالیاتی که دو برابر آنرا می گیرند ولی یک دلار هم به دولت پرداخت نمی کنند.

دروغ دیگر اینکه به تازه واردان می گفت که شما بایستی برای سیتیزن شیپی مدارک حسابداری داشته باشید، لذا حسابداری را می شناخت که ماهیانه ۱۰۰ دلار از شما می گرفت و برای شما حساب سازی می کرد. یک دفتر مهاجرت نیز همکار این گروه بود.

کار دفتر مهاجرت راهنمایی و اخذ کپی از صفحات سفید پاسپورت و روشن کردن شما برای رفت و آمدهای متعدد به ایران و سپس روزی که برای سیتی زن شیپی اقدام می کردید، احیاناً اگر افسر اداره مهاجرت مهرهای رفت و آمد به ایران را سئوال می کرد و در خواست ترجمه از گذرنامه شما، این گذرنامه نیز ترجمه شده و برای افسر مهاجرت ارسال می شد، در حقیقت دروغ بزرگتر این بود که چند بار شما رفت و آمد داشته اید ولی او صفحات سفید را ترجمه می کرد و اصلاً انعکاس نمی یافت. این کار هم ماهی ۵۰ دلار هزینه داشت.

دروغ دیگر، برای کسانی که بچه کوچک یا مدرسه ای داشتند با آموزشگاهی هماهنگی به عمل آمده بود که این آموزشگاه اسم بچه شما را در مدرسه اش ثبت نام می کند ولی فی الواقع بچه شما با خانواده اش در ایران است و زمانی که برای سیتی زن شیپی اقدام می کنید این گواهینامه ها به درد شما می خورد. این نیز هزینه ای دارد که نتوانستم هزینه اش را در بیاورم ولی مطمئناً هزینه ثبت نام هر ترم را یک مقدار کمتر از شما می گیرند و کارنامه و گواهینامه درس خواندن بچه شما را صادر می کنند.

راستی می دانید چرا موفق نمی شویم یک حکومت دیکتاتوری را سرنگون کنیم؟ من فکر می کنم دروغ گوئی، دروغ زندگی کردن، دروغ کار کردن، و همه چی دروغ  نمی تواند ما را از حکومت دروغ راحت کند.  ما نیز همانند آقای محمود دروغگوییم و دروغگوئی با ما عجین شده، راستی اگر برای عوض کردن زندگی به اینجا آمده ایم می بایست دروغ را کنار بگذاریم. تا زمانی که بدین منوال باشد امیدی به زندگی بهتر نداریم.