آیت اله خامنه ای در سفر نوروزی خود به مشهد، از انتقاد علنی مسئولان مملکت به یکدیگر انتقاد کردند وگفتند اگر مسئولان از همدیگر گلایه ای هم داشته باشند چرا باید این گلایه ها در معرض افکار عمومی قرارگیرد؟

اینجا گوشه ای از تهرانپارس کاناداست و افرادی را که می بینید به خاطر خواندن خبرهای انتقادی سرگیجه گرفته و غش کرده اند!

انصافن  کلام ایشان شامل آن ضرب المثل عربی می شود که می گوید:  کلام الملوک، ملوک الاکلام.

در مملکتی مثل مملکت ما که صاحب دارد و همه کارش از روی حساب وکتاب است، چه نیازی به این است که کسی ازکسی انتقاد کند؟ اگر احتمالن انتقادی هم به شخصی یا چیزی وارد باشد، یا چنین چیزی احساس شود، صاحب مملکت خودش این انتقاد را می کند.

انتقاد علنی آنهم در روزنامه ها، مال کشورهای بی در و پیکر و هردمبیلی مثل سوئیس است که اسمش را گذاشته اند دموکراسی تا بلانسبت هر غلطی که دلشان می خواهد  بکنند.

در سوئیس این روزنامه از فلان مقام انتقاد می کند و آن روزنامه از آن یکی فلان مقام . آقای لاریجانی شان از آقای احمدی نژادشان انتقاد می کند و آقای احمدی نژادشان از آقای رفسنجانی شان!

آیا این بلبشو و هرج ومرج نیست؟ اگر هرکسی از کسی دیگر انتقاد کند، هرکی هرکی نمی شود؟ مردم بیچاره این وسط چه گناهی کرده اند؟ شاید به همین دلیل است که در کشورهائی که مثلا به طریق دموکراسی اداره می شوند، همه مردم سرگیجه دارند! من خودم یک دوست سوئیسی دارم که هم خودش  سرگیجه دارد و هم زنش. مادر مرده ها خبر هم ندارند که این سردردها و سرگیجه ها نتیجه همان دموکراسی است که دارند. سالهاست که به این دکتر و آن دکتر مراجعه می کنند چون خیال می کنند میگرن دارند!

در همین کانادای خودمان که می گویند سیستمش دموکراسی است از هر خیابانی که رد می شوی می بینی عده ای پخش زمین شده اند. می دانید چرا؟ برای اینکه صبح اول صبح آنهم ناشتا روزنامه خریده و از بس خبر انتقادی خوانده اند، سرشان  گیج رفته و ولو شده اند روی زمین!

در یک کشور آزاد مثل کشور ما آیا هرگز چنین صحنه هائی دیده اید؟ اصلن دیده اید که کسی روزنامه دستش باشد و افتاده باشد گوشه خیابان؟ مسلماً خیر. چرا چون هیچ انتقادی از کسی نمی شود. بدیهی است این به آن معنا نیست که کسی جرأت انتقاد نداشته باشد، نخیر! نیازی به انتقاد نیست چون اگر نیازی باشد رهبر مملکت خودش این کار را می کند. مگر همین چندی پیش نبود که  ایشان از موسوی و کروبی که یکی از آنها هشت سال نخست وزیر بوده و دیگری هشت سال رئیس مجلس، شدیدن انتقاد کردند و آنان را سران فتنه خواندند؟! 

ایشان گفتگو را راه حل برطرف شدن اختلافات دانسته و گفته اند مسائل جزئی را می شود با گفتگو حل کرد. مثلا اکنون که به گفته آقای قادری نایب رئیس برنامه و بودجه مجلس به نقل از دیوان محاسبات، یازده میلیارد و هفتصد میلیون دلار از بودجه مملکت گم شده، شما می توانید بعد از شام خیلی دوستانه و با ملاطفت با همسرتان در اینمورد گفتگو کنید و با آرامش از او بپرسید، عزیزم، این یازده میلیارد را تو برنداشتی؟ و اگر قسم های او را باور نکردید، می توانید یواشکی کیفش را هم بگردید تا خیالتان راحت شود.

باور کنید صبح که از خواب بیدار شدید خواهید دید این سوء ظن که ممکن است این یازده میلیارد دلار را همسرتان خرج کفش و لباسش کرده باشد، از ذهن تان بیرون رفته است!

 عقل من پاره سنگ برمی دارد!

 تصور می کنم اگر روزی من با جنابعالی که خواننده نوشته های من هستید در گوشه ای از این جهان برخورد کنم و بی مقدمه بگویم آقا خبر دارید که عقل من پاره سنگ برمی دارد؟ شروع کنید به  تعارف تیکه پاره کردن که: خواهش می کنم قربان. این حرفها چیه، زبونتونو گاز بگیرین و و و و. ولی والا به خدا تعارف نمی کنم. من یک جاهائی، یک چیزهائی را نمی فهمم!

مثلا من خیال می کنم یکی از موارد حقوق شهروندی این است که مردم هرکشور، حق انتخاب لباس و پوشاک خود را داشته باشند؟

این حرف شاید به ظاهردرست باشد، اما اگر من بروم توی تهران و چنین جمله ای را بگویم وگرفتار شوم، خود شما بعدها به من نمی گوئید پسر، مگر عقلت پاره سنگ برمی داشت که رفتی توی اون مملکت و چنین حرفی را زدی؟

و نخواهید گفت عقل سلیم را درکشور ما سرپرست اوقاف بابلسر و فریدونکنار دارد که چندی پیش گفت مانکن های درون بوتیک ها و فروشگاه ها به حقوق شهروندی مردم لطمه می زنند و اگر بتوانیم آنها را جمع آوری کنیم، بسیاری از مشکلاتمان حل می شود.

ایشان در جلسه ستاد حقوق شهروندی فریدونکنار، بدحجابی را نقض حقوق شهروندی دانسته اند و گفته اند اگر برای بدحجابان جرائم مناسب درنظر بگیریم و مانکن های فروشگاه ها را جمع آوری کنیم، بسیاری از مشکلاتمان برطرف می شود!

خوش به حال مملکتی که مشکل بزرگش، مانکن های مصنوعی پشت ویترین مغازه هاست و چه سعادتمندند مردمی که اگر چشمشان به یک مجسمه با حجاب نیفتد، دیگر مشکلی نخواهند داشت و در دنیا و آخرت رستگار می شوند.

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.