از ناسزاگویی با تحقیر تا کنترل

بخش دوم و پایانی

ناسزاگو به دلیل عدم توانایی گفتگوی همتراز و برابر و نیز برای گریز از آن با انگشت گذاشتن به حساسیت ها، ارزش ها، نقاط ضعف، هویت، تمامیت، معیارهای اخلاقی، خانواده و گذشته قربانی و ناسزا شنیده، وی را در شرایط تنش زا و اضطراب آور شدیدی قرار داده و با شکستن آن درصدد فائق آمدن بر آن موقعیت می باشد. آنچه که مهم می نمایاند، ناسزاگو محتوایی را نشان می دهد که یا خود از آن برخوردار است و به دلیل اضطرابزا بودنش با انکار آنها در خود، به دیگری نسبت می دهد و یا ترس از برچسب خوردن با همان محتوا را عمیقاً داشته که با ناسزاگویی آنها موقتا از خود دور می کند.

ابزارهای که ناسزاگو به کار می گیرد تا موضوع مقابل را به زانو در آورد، از بلندتر و خشن تر کردن صدا گرفته تا فحش و بد و بیراه، که قصد دارد تا قربانی را با ایجاد رعب و ترس به انفعال و عقب نشینی وادار سازد، است. در این وضعیت که با باز شدن غده چرکین مشکلات روانی همراه است موجب می شود که فرد در سیکل بیمارگونه ای گرفتار آید که دائما دنبال قربانی گردد که گاه به عادت شدگی این رفتار اشاره می شود، اما چنین رفتاری اگرچه ممکن است عادت شده باشد، اما فراتر از آن است. به تعبیری ناسزاگویی می تواند از وضعیت روانی و اوضاع درونی افراد حکایت نماید.

 آسیب شناسی ناسزا شنیده

وضعیت روانی قربانی ناسزاگویی می تواند بسیار وخیم تر و ناخوشایند تر از ناسزاگو باشد، بخصوص این اتفاق اگر در دوران کودکی شکل گرفته باشد. مکانیسم های مهمی که در ناسزا شنیده حاکمیت دارد، درون فکنی، درونی سازی و همانندکردن موضوع یا محتوای ناسزا است. قربانی وقتی کرارا در معرض تهدید و تحدیدهای عالم خارج با موضوعیت ناسزا با هدف از پای درآوردن خود مواجه می شود، باید وضعیت روانی خود را مشخص و معین کند. وجود روانی به طور بالقوه و مستمرا در حمایت و دفاع از خویشتن خویش می باشد بنابراین  افراد، وقتی در مقابل فحش و ناسزا قرار می گیرند ناگزیر به کنش و یا واکنش می باشند. این وضعیت در دوران کودکی بسیار حساس و دردآور است و می تواند به عنوان تجربه ای ماندگار که ویژگی های خاصی را به وجود می آورد در نظر داشت؛ زخمه هایی که ریشه دوانیده و به آسانی از بین نمی رود. وقتی کودک مورد ناسزا قرار می گیرد، در وهله اول، آن را تهدیدی برای تمامیت خود نه برای رفتار خاص خود در نظر می گیرد. وقتی محتوی خشونت کلامی تکرار می شود، کودک آن را به تدریج درون فکنی کرده و تصور و پندار خاصی را در خود شکل می دهد که متناسب با آنچه که به وی داده شده باشد. چنین روندی به برداشتی منجر می شود که کودک تصور ذهنی ناقص از خود و پندار اجتماعی مرضی و ضعیفی را از خود به دست آورد و آن با لطمه خوردن به عزت نفس کودک عمیق تر و اضطراب زاتر می شود. این چنین وضعیتی می تواند در رابطه ی بین والدین و کودک نیز به وجود آید. بدین معنی وقتی پدر و یا مادری مورد هجوم کلامی و ناسزا قرار می گیرند، کودک که دائماً با همجنس خود همانندسازی می کند، با مشاهده قربانی بودن همجنس خود با نسبت دادن مفاهیمی، تشبیه کردن به چیز یا نمادی، آن را در خود درونی کرده و متناسب آن عمل می نماید. همانندسازی ضعیف با پدر و یا با مادر تحقیر شده صدمات جبران ناپذیری برای کودک دارد. چنین تجارب و جو ناسالمی آثار منفی خود را در بزرگسالی نشان می دهد که می توان در روابط اجتماعی رشد نایافته و رفتارهای اضطرابی مشاهده کرد.

احساسات و هیجاناتی که ناسزا شنیده تجربه می کند می تواند شامل موارد زیر باشد:

 تحقیر شدگی یکی از مهمترین آثار سوء و مخربی برای کسی است که در معرض ناسزا قرار گرفته است. فرد تحقیر شده امکان دفاع از خویشتن را از دست داده و در مواقع و شرایط چالش برانگیز توان مقابله نداشته و دائماً در حال عقب نشینی و باج دادن است، رابطه خود و عالم خارج را از روی ناتوانی تنظیم می کند و دائماً در انتظار تحقیر شدگی به سر می برد حتی اگر چنین نیز نباشد. در شکل پیشرفته ی آن قربانی با رد هرگونه احساس خوشایند از خود به دنبال عوامل و عناصری می گردد که بیشتر خود را رنج داده و تحقیر کرده باشد.

خشم واکنشی است در مقابل خشونت کلامی که ممکن است فعال و یا منفعل باشد. قربانی با تجربه خشم که معمولا امکان بروز و آشکار ساختن آن را به همان شکل تجربه شده را ندارد به درون خود منتقل کرده و امکان شکل گیری افسردگی را تقویت می کند و یا آنرا به موقعیت و افراد ضعیف تر جابجا می کند. مواجهه خشمگینانه با خود و دنیای بیرونی آثار بسیار مخربی بر جای می گذارد.

 نفرت و انزجار از هیجاناتی است که بعد از ناسزا شنیدگی دست می دهد. اگر شدت ناسزا بیشتر باشد و فرد توانایی مقابله نداشته باشد و تحقیر شدگی عمیقی را تجربه کند، انزجار از خویشتن را رشد داده و تاوان روانی گزافی را باید پرداخت نماید. متاسفانه این امکان وجود دارد که انزجار و نفرت از کسی به عده بیشتری عمومیت داده شده و روابط بین فردی و اجتماعی را مختل کرده و بهداشت روانی را شدیدا خدشه دار نماید.

انتقام جویی به شکل مستقیم و یا غیرمستقیم از ناسزاگو یکی دیگر از واکنش هایی است که قربانی فحاشی در پی آن است. بچه هایی که فحش و ناسزا می شنوند ممکن است رفتارهای مرضی و انتقام جویانه متنوعی داشته باشند، از شب ادرای گرفته تا افت تحصیلی و رفتارهای تخریب کننده تا در خود رفتن و غمگین شدن. در بزرگترها هم می تواند شکل های متنوعی داشته باشد، از بی تفاوتی گرفته تا خشم و از کم رنگ شدن رابطه عاطفی روانی تا طلاق. 

ناتوانی و سرخوردگی از آثار مخربی هستند که به تبع خشونت کلامی شکل می گیرند. در این وضعیت ناسزا شنیده با تجربه بی کفایتی و ناتوانی تصور ذهنی ناخوشایندی را از خود نشان می دهد که نشانگر عدم اعتماد به نفس و عدم اتکا به خود می باشد.  وقتی با القاب و یا تشبیه های خاصی که بار منفی دارند کسی مورد خطاب قرار گیرد و تکرار شود، محتوی و مفاهیم آنها در فرد تثبت شده و رفتارهای فرد را در مسیری رشد می دهد که امکان شکوفایی توانایی های بالقوه را از دست می دهند. به عنوان مثال اگر جمله “تو نمی تونی” و یا “احمق هستی” تکرار شود اگر فرد توانایی انجام کاری را هم داشته باشد دچار تردید شده و کارهایش را متناسب توانایی هایش انجام نخواهد داد. کینه، آزردگی، بازنده بودن، غمگینی، یأس و هیجاناتی از این قبیل مولود ناسزاشنوی می باشند که هر کدام آثار مخربی بر جای می گذارند.

با تجربه ی خشونت کلامی مهمترین و با اعتبارترین صفات و ویژگی هایی که  تخریب می شوند و جایگاه ویژه ای در بهداشت و سلامت روانی دارند با توجه به نوع روابط و نیز دوری و نزدیکی افراد، می تواند:

 عزت نفس و رشد آن زمانی در فرایند سالم قرار می گیرد که فرد از محیط، ارزش و تائیدیه هایی را مطابق وضعیت روانی خود به دست آورد. مورد احترام قرار گرفتن، پذیرش ارزش های فرد، توجه به توانایی ها، مورد تایید قرار گرفتن، غیر مشروط توجه گرفتن ها می تواند از مهمترین اسباب شکوفایی عزت و احترام به خود باشد. اگر فردی با تخریب ارزش ها و داشته های خود از طرف دیگران مواجه گردد و دائما مورد حمله قرار گیرد، مهمترین صفتی که مورد تخریب قرار می گیرد عزت نفس می باشد که با خشونت کلامی و توهین و تخریب و تحقیر همراه بوده است. شکستن عزت نفس و ارزش های فرد با خشونت کلامی برای به زانو در آوردن، شکنجه ی مرسومی است که در اختیار صاحبان فاسد قدرت قرار داشته و دارد.

اعتماد به نفس نیز می تواند با هجوم نسبت های ناسالم خدشه دار گردد. بدین معنی وقتی از طرف دیگران (بخصوص والدین) برچسب های منفی دریافت می شود با درونی کردن و باور آنها به عنوان جزیی از وجود روانی، ناسزا شنیده طوری عمل می کند که باور داشته و از محیط دریافت کرده است. اعتماد به نفس سالم محصول تصور ذهنی فرد از خویشتن می باشد، وقتی با تمسخر و کنایه و استعاره تصور ذهنی خدشه دار می شود به تبع آن اعتماد به نفس هم تحت الشعاع جریان منفی آن قرار می گیرد. اعتماد به نفس ملتی را می توان با نسبت های ناروا خدشه دار کرد که توان گفتن “من” را از آنها سلب نمود. آنچه در جامعه غرب درباره سایر ملیتها روا می دارند نمونه آشکار خشونت کلامی عصر مدرنی است که داعیه دمکرات و آزاد بودن را یدک می کشند. پندار اجتماعی، خود پنداره، پذیرش خویشتن، اجتماعی بودن و خودباوری از جمله صفاتی هستند که می توانند شدیداً در اثر خشونت کلامی تخریب شوند که هرکدام از آنها کارکرد بس مهمی در وضعیت بهداشت و سلامت روانی دارند. 

اگر چه ناسزا و فحش  جزء لاینفک زبان شفاهی هر ملتی است و امکان حذف آن نه ممکن است و نه لازم، و بیانگر حساسیت ها، ارزش ها، انزجارها، نگرش ها بوده  و نیز نمودار بخشی از فرهنگ جمعی است و برای حمایت و دفاع از خویش در بعضی از مواقع سخت به کار گرفتن آنها برای ابراز میزان انزجار از وضعیت حاکم ممکن است خوب هم باشد، اما به کارگیری آن برای کنترل، تحقیر، مطیع ساختن، شکستن حرمت و عزت و خفه کردن افراد از رفتارهای مرضی در حوزه فردی بوده و جنایت و ددمنشی و پلشتی سردمداران قدرت در حوزه جمعی و سیاسی می باشد که باید در برابرشان قد برافراشت و اجازه حمله و هجوم به ارزشمند ترین داشته آدمی نداد. به امید آنکه فحش هایمان نه برای تخریب و تحقیر دیگری که برای دفاع از حریم و ارزش های خودمان در مقابل ناسزاگو باشد.

 

 

*دکتر محمود صادقی موسس سازمان مشاوره و بهداشت روان “آتنا” است.