در تمام روزهای هفته گذشته، ماجرای کلنجار و کشمکش رهبر معظّم و رییس جمهوری محبوب و منتخب او، بر سر پذیرش استعفا و ابقای مجدد وزیر اطلاعات، در رأس همه خبرهای دیگر قرار داشت. در خارج و داخل ایران، نویسندگان و تحلیلگران بسیاری به این موضوع پرداختند و از زاویه های گوناگون آنرا واشکافتند. دکتر محمد برقعی در مقاله ای (نقل به مضمون) نوشت که احمدی نژاد نخستین کسی است که با تیزهوشی خاص خود، دفاع از اعضاء و افراد باند خویش را وجهه همّت قرار داده است. اکبر گنجی نیز در نوشتاری با عنوان:”علی خامنه ای و ظن جاسوسی احمدی نژاد” نوشت: «دموکراسی خواهان در نظام سلطانی باید همه ی حمله های خود را معطوف به سلطان نمایند. حمایت از رهبری و همراهی با او فاجعه است. بقیه افراد ـ از جمله احمدی نژاد ـ به تبع نقشی که در دوام این نظام سرکوبگر دارند باید دقیقاً نقد شوند».
در داخل کشور، محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی و اطلاع رسانی وزارت ارشاد اسلامی در دولت نهم و دبیرکل بنیاد جهانی هولوکاست، در تاریخ ۳ اردیبهشت نوشتار درازی در تارنمای “مشرق” با عنوان “همه بر سر شاخ بن می برند” منتشر کرد که الحق درخور دریافت بزرگترین جایزه مجیزگویی و بادنجان دورقاب چینی است. در این نوشتار محمدعلی رامین نوشت: «تمکین به احکام حکومتی ولایت که موجب تقویت جایگاه ولایت فقیه در عرصه ملّی و فراملّی می شود، از عهده کسانی برمی آید که اهل صبر و یقین، بصیرت و اخلاص، بلندنظری و فداکاری باشند. وگرنه آدم های کم ظرفیت و شکننده به قهر یا طغیان یا افسردگی دچار می شوند».
محمدعلی رامین پس از صغرا ـ کبرا چینی های دورودراز و قلم فرسایی درباره این که رهبر معظّم کنونی چگونه در مدّت ۸ سال ریاست جمهوری خود، با وجود مخالفت با میرحسین موسوی، تنها به دلیل ولایت پذیری و تبعیت محض از آیت الله خمینی وجود او را به عنوان نخست وزیر تحمل کرد، نوشت: «باید برای مدیریت جهانی آماده شویم. نیل به مراتب بالاتر، پذیرش آزمون های نو به نو را می طلبد و امروز که جهان ـ بویژه امّت اسلامی ـ حوادث عجیب و غریبی را تجربه می کنند و همگان در انتظار حادثه ای عظیم به سرمی برند، تبعیت از امام عصر (عج) را باید از تبعیت نایب آن حضرت آغاز کنیم تا در صداقت مدعای خویش پایدار بمانیم».
در همان روز ۳ اردیبهشت، سیدعلی خامنه ای نیز در دیدار با جمعی از مردم استان فارس با به نعل و به میخ زدن ریاکارانه گفت: «رهبری هیچ گاه بنای دخالت در تصمیم ها و کارهای دولت را ندارد، مگر آنجایی که احساس کند مصلحتی مورد غفلت قرارگرفته است… در قضیه اخیر هم که چندان مهم نیست، احساس شد از مصلحت بزرگی غفلت شده است».
رهبر معظّم پس از این سخنان پرتناقض، برای آنکه مبادا کسی دچار این سوء تفاهم شود که “بنای دخالت نداشتن در کارهای دولت” ناشی از خدشه دار شدن اقتدار فراخدایی ایشان است، به سخنان خود افزود: «هرکجا که رهبری احساس کند از مصلحت بزرگی غفلت می شود، وارد خواهد شد و رهبری تا زنده است نخواهد گذاشت در حرکت عظیم ملّت ایران به سوی آرمان ها ذره ای انحراف ایجاد شود».
این سخنان رهبر معظّم انسان را به یاد اصول ۲۴ و ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی می اندازد. بنابر اصل ۲۴: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد». اصل ۲۷ نیز می گوید: «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است».
همه می دانند که بویژه در نزدیک به دو سال گذشته، به دستاویز همین قید “مخل مبانی اسلام” چگونه تیشه به بقایای ریشه ی آزادی نشریات و مطبوعات و تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها زده شد.
“غفلت از مصلحت بزرگ” مورد استناد رهبر معظّم هم مانند قید “مخل مبانی اسلام” قانون اساسی است. طرفه این که او استفاده از این “حق” را چنان برای خود مسلّم و محفوظ می پندارد که حتی نیازی به “یقین” یا “اثبات” نیز نمی بیند و همین قدر که “احساس” کند که “از مصلحت بزرگی غفلت شده” خود را مجاز می شمارد با زیر پا گذاشتن قانون و تخطی از حدود اختیارات قانونی خود ـ که در مواردی از اختیارات خداوند هم بیشتر است ـ “در تصمیم ها و کارهای دولت دخالت کند” و نام این به اصطلاح نظام حکومتی شترگاوپلنگ را نیز “مردمسالاری دینی” بگذارد.
این “احساس” مقام معظّم آنقدر قاطع و حجّت است که نه نص صریح اصل ۶۰ قانون اساسی که می گوید: «اعمال قوه مجریه، جز در اموری که در این قانون مستقیما برعهده رهبری گذاشته شده، از طریق رییس جمهور و وزراست» برآن خدشه ای وارد می کند، نه اصل ۱۳۴ که تصریح می کند: «ریاست هیأت وزیران با رییس جمهور است که برکار وزیران نظارت دارد» “احساس” را کمرنگ می کند و نه اصل ۱۳۶ که صریحاً می گوید: «رییس جمهور می تواند وزراء را عزل کند» تأثیری بر “احساس” ایشان دارد. همه این اصول و حتی کل قانون اساسی هرگاه که مقام معظّم فقط “احساس” کند رنگ می بازند و به یاوه هایی پوچ و بدون معنی بدل می شوند!
فراسوی قاطعیت و حجّت بودن بی گفتگوی “احساس” مقام معظّم، قید زمانی آن نیز درخور توجه است: «رهبری تا زنده است هیچ گاه نخواهد گذاشت در حرکت عظیم ملّت ایران به سوی آرمان ها ذره ای انحراف ایجاد شود». با گذشتن از این نکته که رهبری خود سرچشمه و منشأ همه انحراف هاست، پس از پیرایش شعارها از این سخنان این نتیجه به دست می آید که چگونه مقام معظّم ـ باوجود همه خردمندی، فرزانگی و هوشیاری که بوق های تبلیغاتی اش مدام به او نسبت می دهند ـ دچار خبط و خطایی راهبردی شده است. معنای “رهبری تا زنده است نخواهد گذاشت” عملا چیزی جز این نیست که اگر مردم بر بازیابی بخشی از حقوق ابتدایی و مسلّم غصب شده خود اصرار داشته باشند و به عنوان مثال نپذیرند که “احساس” مقام معظّم صریح ترین اصول قانون اساسی را زیرپا بگذارد، آنگاه عملا گزیر و گریزی جز این نخواهند داشت جز این که قید و مانع “رهبری تا زنده است” را پشت سر بگذارند و از آن عبور کنند. چنین قیدی همان قدر غیرمعقول و نابخردانه است که حاکمی قانونی وضع کند که نفس کشیدن را ممنوع سازد. آشکار است که وضع چنین قانونی همگان را به قانون شکنی فرامی خواند!
در سه دهه گذشته، مردم ایران ثابت کرده اند که به رغم شعارهای سازماندهی شده، فرمایشی و تحمیلی “مرگ بر…”، آرزوی مرگ برای حتی بدترین دشمنان خویش را نیز ندارند، امّا از خردمندی، فرزانگی و هوشیاری ادعایی مقام معظّم بسیار به دور است که در تداوم توهماتش آنقدر پیش برود که “احساس” خود را بر نص صریح قانون اساسی برتری دهد و برای آن قید “تا زنده است” نیز قائل شود!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.