شهروند ۱۱۷۰

فصلها . . .

فصلها . . .

فصلها. . . فصل بهاران شد.

بوی سرد برف

عطرآگین ز باران شد.


داستان فصل سرما

قصه آن عشق بی فرجام فرهاد و

شیرین نامرادان شد.


سر به در شد ازگریبان،

ره به بالا شد زنخدان،

دست یازان سوی یاران،

این زمان،

هنگام پاسخ بر سلامان شد.


ژرف رنگین چون زمرد

خاک خواب آلود غلتی خورد و

لرزان سبزه زاران شد.


لاله و لادن، شکوفه، بیدمشک و بوژنه

نقش دشت سرخ و باغ ارغوان و

سر نگین شاخساران شد.


سوسن و سنبل، سمن،

نسرین و نرگس، نسترن

همسان ابران، رنگشان

گلبو، سرا از عطرشان

چون نوعروس گلبرگشان

فرش سپید ساحت گلزار و بستان شد


قمری و هدهد، پران، چهچه زنان،

پیغام نوروزآوران،

بی بند و بی پروا، مقر عشقشان

برگان و شاخ ترد و نرم نونهالان شد.

از پس بوران بهمن،

موی بوران

پیکر سیمین تنان و روی زیبایان،

نمایان، سر سر کوی و خیابان شد.


شهرزاد داستان پرداز

باز افسانه گوی

عشق جانان شد.


روزها . . .

روزها . . .

روزها . . . نوروز زیبا شد

سینه گلگشتها نو شد،

پر از گل شد

جوان، تازه شد

خوش بو، چو مریم شد

جاری، چو زمزم شد

گوئیا شه روز دیگر شد:


روز شادی، روز خنده

روز “عیدی دادن” و “عیدی گرفتن”

روز دیدار رفیق و آشنایان،

روز بوسه بر رخ نوشین لبان و ماه رویان شد!


روز پی جوئی ز یاران

روز هوشیاری به آرمان

روز اندیشه به خویش و

خویش وندان شد.


اینک، اینک

نقش خاک آلوده ما

در جهانی پر ز کینها

پاک شد

جاندار شد

آزاد شد


نام ایرانی به

زیبا بنگری، نیک اختری

خوش نام شد

زندگانی بار دیگر

ناز شد

دلواز شد

خوش کام شد.


به راستی که ایرانیان این دیار، در زمانی کوتاه به مردم نشان داده اند که دارای ویژگیهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چنانی هستند که مانندشان نیامده است.

هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز، پیروزیتان افزون و جشنتان شاد باد.