۱۹ اردیبهشت سالروز اعدام فرزاد کمانگر و چهار آزادیخواه دیگر
۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹، جمهوری اسلامی پنج تن از فرزندان این آب و خاک را اعدام کرد آن هم به بهانه های واهی و تنها برای مرعوب ساختن مردم مبارز ایران و بویژه کردستان. فرزاد کمانگر یکی از پنج تن بود. شیرین علم هولی، مهدی اسلامیان، فرهاد وکیلی و علی حیدریان دیگر جانباختگان این روز بودند. کانون صنفی معلمان در بیانیه ای به همین منظور نوشته است: فرزاد کمانگر، دبیر هنرستان کار و دانش شهرستان کامیاران در جنوب استان کردستان، عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیست محیطی ئاسک (آهو)بوده و با نام مستعار “سیامند” در ماهنامه فرهنگی ـ آموزشی رویان که به اداره آموزش و پرورش کامیاران تعلق دارد قلم می زد.
فرزاد کمانگر فعال صنفی و حقوق بشری و کاملا غیر سیاسی بود. برای کسانی که فعال صنفی و اجتماعی هستند، اتهاماتی همچون ضد امنیت ملی عادی است، اضافه بر آن کسانی که در مناطق مرزی زندگی می کنند، فشارهای امنیتی بر آن ها بیشتر است.
او به خاطر حس نوع دوستی همیشه برای خدمت به اقشار محروم به روستا می رفت و حقوق خود را برای دانش آموزان نیازمند خرج می کرد. او حتی به جوانان معتاد کمک می کرد تا به زندگی آبرومند خود بازگردند.
فرزاد کمانگر از پرکارترین و زحمتکش ترین معلمان کردستان بود و ۱۲سال در روستاها و شهر کامیاران تدریس می کرد. پس از دستگیری او به اتهام عضویت در پژاک که تا آخرین روز اعدام او ثابت نشد و هم چنین خبر صدور حکم اعدام او در دادگاهی که در اسفند ۸۶ تشکیل شده بود صادر شد و در کمتر از ۱۰ دقیقه بدون حضور وکیل مدافع در شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. حکم اعدام توسط سخنگوی قوه قضائیه در روز هفتم خرداد ماه ۱۳۸۷ تائید شد.
مادر فرزاد نیز به مناسبت سالروز اعدام فرزندش پیامی ارسال کرده است. در این پیام آمده است: آنها فرزاد را کشتند اما من هزاران فرزند دیگر دارم که در سراسر جهان پخشند و راه فرزاد را ادامه می دهند با آنان چکار خواهند کرد… این پیام روز ١٩ اردیبهشت (٩ مه ٢٠١١) در مراسم بزرگداشت فرزاد در شهر فرانکفورت آلمان توسط محمد امین کمانگر خوانده شد.
علیه زندان مخوف قرچک ورامین هم صدا شویم!
جمهوری اسلامی به دلیل کمبود زندان! و اعمال فشار بیشتر بر زنان آزادیخواه، آنان را به زندانی در قرچک ورامین فرستاده است. خدیجه مقدم یکی از اعضای مادران پارک لاله، طی بیانیه ای نظر همگان را به این موضوع جلب کرده است. در این بیانیه آمده است: فریاد دادخواهی مان را بلندتر سر دهیم، عزیزان مان را در سوله هایی مخروبه اسیر کرده اند. کهریزک دیگری افشا شده است. داغ کشته شدگان کهریزک، هنوز، قلب مادران را به آتش می کشد و آمران و عاملان فاجعه ی انسانی کهریزک آزادند و افشاگران کهریزک در زندان.
حکومت دیکتاتوری، در انتقامجویی از زنان که همواره وزنه ی مهمی در اعتراض به بی عدالتی ها و نابربری ها بوده اند، از هیچ عمل ضد بشری دریغ نکرده است. زنان از هر طبقه و طیفی در شرایط بسیار نامطلوبی در زندان ها هستند. از موجود نازنینی چون هاله سحابی، مادر صلح و قران پژوه و فخرالسادات محتشمی پور، مسلمان و فعال سیاسی اصلاح طلب تا فریبا کمال آبادی و مهوش ثابت دو مادر بهایی، به جرم عقیده در زندان اند. از وکیل و حقوقدان برجسته ای چون نسرین ستوده تا جوانان دانشجویی چون بهاره هدایت و مهدیه گلرو و شبنم مددزاده. از معلمی زحتمکش چون عالیه اقدام دوست تا دخترکرد جوانی چون روناک صفازاده و روناک ها و بهاره ها و مهوش های دیگر در چنگ ستمگران اسیرند. و تعداد دیگری که فقط و فقط برای همدردی با مادران عزادار، چون لیلا سیف الهی ـ پزشک و ژیلامکوندی ـ شاعر به احکام سنگین ۴ساله محکوم شده اند. همه ی عزیزان ما، همراه با صدها زن زندانی گمنام و بی پناهی که در سوله های قرچک ورامین در بندند، جان شان در خطر است.
این تهدید را تبدیل به فرصت کنیم و جان همه ی عزیزانی که در سوله ها و مرغدانی های مخروبه ی قرچک ورامین اسیرند را نجات دهیم .
زندان قرچک ورامین، کهریزک دوم و کهریزک های دیگر باید بسته شود.
از مردم آزدیخواه ایران و جهان و شخصیت ها و نهاد های حقوق بشری دنیا، بخواهیم با ما همراه و هم صدا شوند و حکومت ایران را موظف به رعایت حقوق زندانیان کنند.
بهاره علوی کوشنده حقوق زنان، در ۲۰ سالگی قربانی جاده های ایران شد
تغییر برای برابری ـ شیرین اردلان: بعد از ظهر روز چهارشنبه چهارده اردیبهشت، مراسم هفتمین روزغروب دختر خورشید، بهاره علوی برگزار شد. در این روز، جمعی از دوستان و یاران بهاره گرد هم آمدند تا مگر تسلی کوچکی بر درد دل نسرین خانم مادر بهاره باشند و یا مگر با نسیم بهاری پیام عشق و دوستی شان را نثار دختری کنند که برای همیشه زنده است و نامیرا.
بهاره همیشه در سفر، سفری دیگر را آغاز کرده است. از کثرت دوستان او در شهرهای مختلف، می توان پی به وسعت دوستی هایش برد. او که فقط بیست بهار را از سر گذرانده بود و در طلوع بیست و یکمین بهار زندگی، قربانی جاده ها شد.
یاران کمپینی اش از راههای دور و نزدیک خود را به مراسمی که به یاد و خاطره او برگزار شد رساندند تا هم پیمان شوند که آرزوهای آرزو مانده اش را تحقق بخشند. هر کس با بیان خاطره ای و یا نوشته ای یاد او را گرامی می داشت. یکی از دوستانش با تهیه کلیپی کوتاه و نمایش تعدادی از عکس های بهاره خنده های پر شور دختری را به تصویر کشید که امید به زندگی در چهره اش موج می زد. همچنین هر یک از حاضرین در مراسم با نوشتن جمله ای بر تصویر این دختر شرقی، احساس خود را به او نشان دادند به این امید که با ارسال آن برای مادر بهاره ذره ای از درد او را التیام بخشند.
اتوموبیل حامل بهاره و مادر و پدرش در جاده سنندج تصادف کرد. پدرش کشته شد و خود و مادرش به بیمارستان منتقل شدند. او در اثر عفونت ناشی از جراحت پس از چند روز بستری بودن درگذشت.
پریسا حافظی گزارشگر رویترز در تهران برنده “جایزه شجاعت در روزنامه نگاری” شد
کلمه: بنیاد بینالمللی زنان در رسانه ها جایزه «شجاعت در روزنامهنگاری» را به پریسا حافظی، رئیس دفتر خبرگزاری رویترز در تهران اهدا کرد.
این بنیاد جایزه شجاعت را به این دلیل به حافظی اهدا کرده است که وی در جریان گزارش تظاهرات اعتراضی در ایران مورد ضرب و شتم، ارعاب و تهدید قرار گرفت و بازداشت شد، اما همچنان به فعالیت خود ادامه داده است.
این جایزه پیش از این نیز به ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار ایرانی به خاطر تهیه گزارش از افغانستان، عراق و لبنان در زمان جنگ و همچنین تهیه گزارش هایی در مورد موضوع های حساس سیاسی و اجتماعی در ایران که بارها موجب زندانی شدن وی شده ، اهدا شد.
پنج سال پیش نیز، شهلا شرکت، روزنامه نگار ایرانی و مدیر مسئول ماهنامه زنان، این جایزه را از آن خود کرد. تاکنون ۶۶ روزنامه نگار در جهان موفق به دریافت جایزه “شجاعت در روزنامه نگاری” شده اند.
“بنیاد بین المللی رسانه های زنان” در سال ۱۹۹۰ میلادی در واشنگتن، پایتخت آمریکا، توسط گروهی از زنان خبرنگار، بنیادگذاری شد.
در سایت این بنیاد آمده است که هدف اصلی این نهاد تقویت حضور زنان خبرنگار در رسانه های خبری جهان است.
ناصر حجازی:
اگر نمی توانید رفاه مردم را فراهم سازید، بروید
سایت گل: ناصر حجازی در مصاحبه با سایت شخصی خود مصاحبه ای تند انجام داده و بی پروا اقدامات اقتصادی دولت را زیر سئوال برده است. او که سال گذشته به سرطان ریه مبتلا شد و روند شیمی درمانی او را ضعیف کرده است در پرسشی مبنی بر افت و ضعف بدنی اش می گوید:
به من می گویند عصبانی نشوم، مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم. آمده اند و یارانه ها را به مردم غالب کرده اند. زندگی مردم بهتر نشده که بدتر هم شده است. خدمت به مردم یعنی فراهم کردن رفاه و آسایش آنها اما متاسفانه شاهد نداری و سختی زندگی مردم هستیم. دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم ، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و… دولت حق ندارد به مردم کمک کند، دولت باید کار کند، خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دودستی تقدیم آنها نماید. چهل هزار تومان در ماه به مردم می دهند و بعد چند برابر آن را از جیب مردم برداشت می کنند و سپس ادعای خدمت به مردم دارند. از دید مسئولین خدمت دولت به مردم یعنی کار کردن مردم برای دولت و اینکه مردم کار کنند و پولشان را تقدیم دولت نمایند!
برای من گاز می آمد چهل هزار تومان و حالا می آید یک میلیون تومان.گاز به کشور همسایه با مبلغی به مراتب کمتر از آنچه از جیب مردم برداشت می کنند، صادر می شود. با دیدن این شرایط نباید عصبانی شوم؟ نباید حرص بخورم و شرایط جسمانی ام مثل امروز شود. من این حرفها را برای خودم نمی زنم. به هر حال از آنجایی که چهره شناخته شده ای هستم و مردم به من لطف دارند، زندگی ام می گذرد حتی با اینکه بیماری ام بسیار پر هزینه است با لطف مسئولان بیمارستان کسری، مالک گسترش فولاد تبریز و اندوخته پس اندازم روزگار سپری می شود، اما اگر مردم عادی شرایط امروز من را داشتند و با یک بیماری پر هزینه روبرو شوند، چه باید بکنند؟بروند بمیرند؟من ناصر حجازی هستم، سرد و گرم روزگار را چشیده ام. عمری از من گذشته است. هیچ ابایی هم ندارم که اگر من را ببرید و با شلیک ۲ تیر به زندگی ام خاتمه دهید. حرفهایم از سر دلسوزی ست.کمی مراعات مردم را کنید..مردم را دوست داشته باشید تا آنها هم شما را دوست داشته باشند. مردم معنای خدمت را می دانند و اگر آن را احساس نمایند پا به پای دولت می ایستند و اگر نمی توانید رفاه مردم را فراهم سازید، بروید. من ۴ سال قبل و در اواسط فصل وقتی دیدم اعضای هیات مدیره با دخالتهایشان اجازه نمی دهند تا در تیم مردمی استقلال علیرغم توانایی ام کار کنم و ماندنم فایده ای ندارد به خاطر مردم در حالی که مرا می خواستند، رفتم تا شاید دیگران بتوانند موفق باشند. مردم ایران قدرشناس هستند. قدر این قدرشناسی را بدانید.
مگر اینها کارشناس ندارند؟ از کجا این یارانه ها را آورده اند. اگر کشور های دیگر چنین کاری انجام دادند، ابتدا شرایط و بستر کار را فراهم کردند و بعد اجرا نمودند. آیا در ایران این بستر فراهم بود؟ اینکه بگوییم مصرف نکنید، فلان چیز را نخرید، هزینه نکنید تا برایتان پس انداز شود، هنر است؟
آخر یک کارگر که ماهی سیصد-چهارصد هزار تومان حقوق می گیرد و کرایه خانه، خرج زندگی و…دارد و حال باید سه برابر مبلغی که دولت می دهد، به آنها برگرداند، چطور زندگی کند؟ نتیجه اش می شود فقر و فقر یعنی فساد، فحشا، طلاق و… از کدام کارشناس صحبت می کنید؟
کارشناسی فقط بازی با آمار و ارقام و زندگی در برج نیست.کارشناسی یعنی زندگی با مردم و لمس کردن درد و مشکلات آنها از نزدیک.
می خواهم از دولت بپرسم که اجرای طرح یارانه ها اهمیت دارد یا یافتن راهی جهت جلوگیری از فرار مغزها. هر چند مغزها بایستی فرار کنند که اگر باشند بسیاری از افرادی که به نا حق و بر اساس زدوبند در راس کارند، خانه نشین خواهند شد.
اینکه وضعیت جسمانی ام شرایط امروزی را دارد، به دلیل شرایطی است که می بینم و نمی توانم در قبال این مسایل و مشکلات مردم بی تفاوت باشم. به قول گاندی که می گوید: درد من تنهایی نیست، بلکه مرگ ملتی است که برایشان گدایی را قناعت، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب، این حماقت را حکمت می نامند.
سوریه خبرنگار ایرانی تبار الجزیره را تحویل ایران داد
بی بی سی: الجزیره می گوید با خبر شده است که خبرنگار ایرانی کانال انگلیسی این شبکه تلویزیونی که دوازده روز پیش در سوریه بازداشت شده بود، به ایران تحویل داده شده است.
سخنگوی الجزیره در بیانیه ای گفت: “ما اکنون اطلاعاتی دریافت کرده ایم که او در ایران نگهداری می شود. ما خواستار اطلاعات از مقام های ایرانی، دسترسی به دوروتی و آزادی فوری او هستیم.”
این کانال ماهواره ای مستقر در قطر گفت:”ما هیچ تماسی با دوروتی از زمانی که دوحه را در روز ۲۹ اپریل ترک کرد نداشته ایم، و عمیقا نگران حال او هستیم.”
شبکه الجزیره با وجود ممنوعیتی که دولت سوریه بر کار خبرنگاران خارجی در این کشور اعمال کرده، خانم پرواز را جمعه ۲۹ اپریل (نهم اردیبهشت) بدون داشتن روادید و مجوز خبرنگاری به سوریه فرستاد و خانم پروز با اینکه گذرنامه های آمریکایی و کانادایی نیز دارد با استفاده از گذرنامه ایرانی اش که نیازمند روادید گردشگری برای ورود به سوریه نیست وارد فرودگاه دمشق شد. اما مسئولان امنیتی سوریه پس از اینکه متوجه شدند که خانم پروز برای کار خبرنگاری وارد سوریه شده پیش از آنکه فرودگاه را ترک کند او را بازداشت کردند.
شبکه الجزیره روز چهارشنبه با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد که خبردار شده است دوروتی پروز دو روز پس از آنکه در دمشق در بازداشت به سر برده به مسئولان ایرانی تحویل داده شده و مأموران کنسولی ایرانی او را سوار هواپیمای خطوط هوایی کاسپین کرده به تهران فرستاده اند و وی اکنون در تهران در بازداشت به سر می برد.
هما (دوروتی) پرواز سی و نه سال سن دارد و متولد ایران، از پدری ایرانی و مادری آمریکایی است و سالها نیز در کانادا زندگی کرده و پس از تحصیل در دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا، تحصیلات خود را در دانشگاه آریزونا آمریکا ادامه داده است.
او به مدت ده سال در روزنامه سیاتل پست اینتلیجنسر در شهر سیاتل در ایالت واشنگتن آمریکا مشغول به کار بوده و سال گذشته که این روزنامه تعطیل شد پس از اشتغال به فرصتهای مطالعاتی در دانشگاههای هاروارد در آمریکا و کمبریج در انگلستان به تلویزیون انگلیسی الجزیره پیوست.
وی پیش از اعزام به سوریه، حادثه سونامی ژاپن و نشت نیروگاه اتمی فوکوشیما را برای تلویزیون انگلیسی الجزیره پوشش داده بود.