حکومت اسلامی پرونده سنگینی در دگرگون سازی حقیقت ها و وارونه سازی واقعیت ها دارد. مقامات حفره های امنیت و صاحبان خلوتکده های اطلاعات پشه ای را به پرواز می آورند و آن را “شاهین” جلوه می دهند. در “ام القرای اسلامی” حاکمان خود را “خدایگان اقتدار امنیتی” می پندارند. نمایش فیلم “پروژه الماس فریب” از فریبکاری های مضحکه روان پریشان نهادهای امنیتی و تلویزیون “حاج ضرغام” است. (۱)
صاحبان نهادهای امنیتی به “سربازان گمنام امام زمان” بیش از حد افتخار می کنند. گاهی دستگیری “عبدالمالک ریگی” را به نام خود ثبت می کنند، ولی در همان زمان یکی از نزدیکان آقای مشایی، به عنوان معاون وزیر اطلاعات، دستگاه شنود در بیت رهبری جاسازی می کند.
سردار سیدمحمدرضا مدحی (حسینی) از بانکوک راهی لندن و پاریس می شود تا درون بخشی از اپوزیسیون، جنجالی راه بیاندازد و “دولت در تبعید” راه بیاندازد. سناریوی مضحک “الماس فریب” از نمایش های “هویت” و “چراغ” روح الله حسینیان مسخره تر و افراط آمیزتر است. “گنده گویی ها”ی این “مستند!” مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد، زیرا که سردار مدحی با خانم کلینتون و دنیس رایت و وزیر امور خارجه عربستان ملاقات می کند و برای هیجان قصه، وی را با هواپیمای اختصاصی وارد آمریکا می کنند.
آیا “سردار مدحی” عامل نفوذی وزارت اطلاعات بوده، یا بریده از نظام ولایی، یا تحت شکنجه؟ اینها مورد نظر نگارنده نیست، بلکه مقصود نگرشی بر ساده لوحی و سهل انگاری پاره ای از اپوزیسیون خارج از کشور است که کاسه از آش داغتر، از حول هلیم به داخل دیگ می افتند.
این هیاهوگران با نام “اپوزیسیون خارج از کشور” و با داشتن رسانه های جور واجور و تلویزیون های رنگارنگ در مسابقه تماس با سردار مدحی، و گرفتن عکس یادگاری با تاجر امنیتی الماس فریب و بوسیدن سیمای سردار به رقابت کودکانه ای دست می زنند و هر یک تلاش می کند که از دیگری جلوتر بیافتد، تا بدین گونه انقلابی گری خود را بیشتر به نمایش بگذارد و خوراک گرمی برای بازار داغ “اپوزیسیون سازی” و “اپوزیسیون بازی” اش شود.
و سپس پرده دوم آغاز می شود: تنظیم توجیهات نابخردانه و موجه جلوه دادن اشتباهات پیشین. آقای نوری زاده در پاسخ به پرسش:”درباره سوابق آقای محمدرضا مدحی، در برخی از سایتهای ایران چنین نوشتهاند: جعل و سرقت اسناد دولتی کرده، قاچاقچی مواد مخدر بوده و … از زمانی که آقای احمدینژاد دوباره به ریاست جمهوری میرسد، به وزارت اطلاعات منتقل میشود و بعد از آن به دبیرخانه مجلس خبرگان و بعدهم به خارج میآید. شما راجع به سوابق او چیزی میدانید؟” می گوید: “من راجع به آن قسمتی که مربوط به قاچاق یا جعل اسناد میشود، چیزی نمیدانم، اما بعضی سندهایی که ایشان ارائه میداد، سندهایی بود که غلطهای فاحش داشت. مثلاً ایشان سندی را ارائه میداد در رابطه با دستورالعملی که فلان آقا به ایشان صادر کرده بود، بعد بالای آن تاریخی که گذاشته بودند، مثلاً تاریخ پنج روز پیش بود یا قسمتی از تاریخ غلط بود و اینها به همدیگر نمیخورد. ایشان با علی ارومیان، نماینده مراغه در مجلس خبرگان و نماینده آقای خامنهای، در ارتباط بود.”(۲)
آقای نوری زاده در پاسخ به پرسش “جمع یاران” می فرمایند: “ایشان از روز اول با ما راجع به جمع یاران صحبت میکرد، ولی در این جمع یاران فقط یک آقایی بود که هر وقت حال ایشان بههم میخورد و او را به بیمارستان میبردند، موبایل ایشان را آن آقا جواب میداد. آقای مدحی میگفت مثلاً حسن یا حسین از بچههای جمع یاران است. ما از این جمع یاران هیچ چیز ندیدیم. هیچکدام از اطلاعاتی که آقای مدحی داد در طول برنامههای من، اطلاعات نادانستهای نبود. ایشان خیلی آدم هوشیاری بود. از صبح کارش سر زدن به سایتها و همینطور رفتن روی بالاترین بود و حساس هم بود. وقتی علیهاش چیزی مینوشتند، داد میزد و مینوشت و ناسزا میگفت. ولی جالب اینجا بود که مطالب خود من را گاهی به خودم تحویل میداد. من به او میگفتم آقای مدحی، من این را دو سال پیش نوشتم و موضوع این جوری بوده است.”(۲)
چه باید کرد دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟
“دولت در تبعید” یا “اتاق فکر لندن” یا “سالن فرهنگیان”، فانتزی های”اپوزیسیون سازان” و “اپوزیسیون بازان” خارج از کشور است. حقیقت امر این است که مارش بزرگ خیزش هموطنان در خیابان های ایران آغاز شده و رستاخیز با شکوه ایرانیان به بار خواهد نشست و وطن آزاد خواهد شد، بنابراین نیازی به “دولت در تبعید” یا “اتاق های فکر لندن و پاریس” و سرداران مشکوک نیست.
نگارنده ای دیگر با نام واقعی یا مستعار احسان سلطانی می فرمایند: “مدحی از تصفیه شده های قتل های زنجیره ای در سال ۷۷ است. مدحی یکی از نزدیک ترین افراد به فلاحیان بود، مدحی آدم دست و پا بسته ای نبود عکسی از وی دارم در بیمارستان که الهام و سعیدلو به ملاقاتش رفتند و الهام در حال بوسیدن پای وی است. از فیلم ها، عکس ها و صداهایی که با وی و فلاحیان دیدم به جرات می توانم بگویم فلاحیان و مدحی مثل دو عاشق با هم بودند و هستند، شاید نزدیک صدها ساعت مشاعره و رد و بدل کردن اشعار حافظ در ساعات پایانی شب تا صبح به صورت فیلم و صدا بین مدحی و فلاحیان موجود است. خودش می گفت پرونده مجید شریف را گردن وی انداختند و فلاحیان اگر نبود چه بسا به سرنوشت دیگر متهمان قتل ها دچار می شد، برای همین خودش را مدیون فلاحیان می دانست. در جریان اصرار میردامادی بر پیگیری دو قتل دیگر یعنی شریف و دوانی در سال ۸۱ می گفت که با اسلحه به اتاق کار میردامادی رفته و اسلحه بر میزش گذاشته و گفته این حکم رهبری است که پرونده بسته شود و دیگر حرفی از آن در تریبون های رسمی زده نشود. آنطور که دیدم با سعید امامی عکس زیاد داشت و جالب اینکه در تصویری هم هر دو در خانه ای میان چند دوست دیگر معمم بودند و در چند لباس نیز با عبا در عکس های خصوصی دیده می شدند. از زمانی که در برنامه نوری زاده سیاست خود را تغییر داد و بر علیه رهبری حرف زد(چون تا پیش از آن حرف نمی زد) فلاحیان در تماس با وی گفته بود که خودم خوراک می دهم فلانی را بزن. حتی در خارج نیز رابطه ای بسیار مستحکم با وی داشت فلاحیان وی را رئیس خطاب می کرد.”
آقای احسان سلطانی با همان ادبیات آقای نوری زاده اصرار فراوانی دارند که بفرمایند مدحی نفوذی نبوده است و انسان شریفی است. در همان نوشته می فرمایند: “مدحی نفوذی نبود، زیرا اطلاع موثق دارم برادرانش که یکی از آنها نیروی وزارت بوده است در بازداشت است. دبیر اول سفارت بانکوک که با وی ارتباط تنگاتنگ داشته است به تهران فراخوانده شده است و خبری از وی در دست نیست. حسین شریعتمداری در زمانی که این ها ایستگاه ها را زدند در یادداشتی تهدید به افشای اطلاعات پرونده مجید شریف کرد، نمی دانم برای چه، آیا بازی است یا خیر. اینکه شریعتمداری با وی شدیداً مشکل دارد حتی پس از جریان نامه کنگره به صدای آمریکا که چرا صدای آمریکا با مدحی مصاحبه نکرده و مصاحبه با رادیو فردا را منتشر ننموده با بازتاب این نامه در کیهان از او به عنوان یک عنصر دون پایه در سپاه یاد کرده بود. مدحی بارها گفته بود خسته است و می خواهد بازگردد البته چند بار به من گفت که در بهار به ایران بازمی گردد و کودتا می کنند، شاید کودتا کرد نمی دانم، اما مطالب زیادی است که نشان می دهد مدحی نفوذی نبود، بلکه واقعا از ابتدا با نظام زاویه داشت. پس از کنفرانس پاریس که کلا ناپدید می شود یکی از دوستان به من گفت که یک پاس اصل اوکراینی متولد ازمیر برای وی گرفته است و مدحی چند روز بعد از آن کنفرانس به او گفته است اوضاع خراب است باید مخفی شود. آخرین خبری که از وی داشتم در ترکیه ساکن بود، چون پاسپورتش تمام شده بود سفارت تمدید نمی کرد. حتی یکبار با وی به سازمان ملل در بانکوک رفتیم، با رئیس آنجا صحبت کرد و وضعیت خود را گفت و اینکه می خواهد بدون اینکه پناهنده سیاسی شود تنها تراول داکیومنت سازمان ملل را بگیرد که بتواند سفر کند چون پاسپورتش زیاد برگ نداشت و نمی توانست دیگر زیاد به سفر برود. حساب هایش نیز به شکل عجیبی همان خرده ریزه ها هم در بانکوک بلوک شده بود. به نوعی محاصره شد و از طرفی هم قول دروغ زیاد داده بود به نظرم چاره ای جز بازگشت نداشت چون این روحیه را نداشت که بتواند در خارج با آن وضع زندگی کند. برگشت چون چاره ای نداشت، من مطمئنم مدحی را خواهند کشت اگر هم نکشند خودش می میرد. مدحی می دانست اگر به اسرائیل برود(چون یکبار با جهانشاهی رفته بود) اینبار دیگر بازگشتی در کار نیست و باید به قول هایی که داده عمل کند یا همان جا بمیرد، لذا پس از کنفرانس بعد از بازگشت به تایلند غیب شد و یک دفعه سر از ایران درآورد.”
از طرف دیگر، در داخل وطن حکایات به گونه ای دیگر به پیش می رود. سایت های طرفدار بیت ولایت و مخالف کاخ ریاست جمهوری، روز گذشته منتشر کردند:”عکس قدیمی از یاران احمدینژاد در حال عیادت از مدحی.” این تصویر در شرایطی منتشر میشود که خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران برخلاف ادعای وزارت اطلاعات از محمدرضا مدحی با عنوان «ضد انقلاب» یاد کردهاند. روزنامه کیهان نیز در شماره روز پنجشنبه خود از مدحی با عنوان «ضد انقلاب» دستگیر شده یاد کرده بود. به نظر میرسد تلاش میکنند محمدرضا مدحی را یکی از نزدیکان احمدینژاد معرفی کنند که در دو سال گذشته علیه جمهوری اسلامی فعالیتهایی در خارج از کشور داشته است.
آقای غفرانی می نویسد:”پس از سال۱۳۶۳با پیشنهاد سعید حجاریان، کلیه نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، در وزارت اطلاعات ادغام شدند. از دید طراحان این طرح، تمرکز فعالیتهای اطلاعاتی کشور در قالب وزارتخانه امکان نظارت بر عملکرد آن را برای نهادهای انتخابی مانند مجلس امکان پذیر میساخت. اگرچه این وزارتخانه تحت نظر دولت بود بنا به عرف، رؤسای این وزارتخانه با تایید ولی فقیه تعیین میشدند. این امر تا واپسین ماههای سال ۱۳۷۸ ادامه داشت، اما پس از افشای قتل های زنجیره ای در دوران خاتمی که به کناره گیری وزیر اطلاعات وقت و جانشینی ابراهیم یونسی منجر شد، تصفیه این وزارتخانه و سیاست پاسخگو نمودن آن در دستور کار قرار گرفت. در واکنش به این تحولات، بخش اطلاعاتی بیت رهبری، طرح ایجاد سازمانهای اطلاعاتی را با عنوان «سازمان اطلاعات کشور» پیشنهاد نمود. بر مبنای این طرح، سازمان مورد نظر، از ادغام وزارت اطلاعات، حفاظت اطلاعات سپاه و سایر نهادهای نظامی، زیر نظر مستقیم رهبری تشکیل می شد. دولت خاتمی به محض اطلاع از چنین طرحی، کلیه تلاش خود را جهت جلوگیری از عملیاتی شدن آن به کار گرفت. ابتدا با پایین کشیدن فتیله افشاگری قتلهای زنجیره ای و کاهش سرعت تصفیه در وزارت اطلاعات تلاش کرد نگرانیهای بیت رهبری را بر طرف نماید. در مرحله بعد، با افشاگری در مورد زیانهای چنین سازمانی و نوشتن نامه به رهبری، وی را به عدم قبول چنین طرحی فرا خواندند. علی رغم قول مساعد رهبر، این تشکیلات این بار به صورت غیر رسمی و با به هم پیوستن نهادهای اطلاعاتی نظامی(حفاظت سپاه و نیروی انتظامی)، امنیتی(تصفیه شدگان وزارت اطلاعات)، قضایی(سازمان تازه تاسیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه) به همراه چند فرد شاخص بیت رهبری (اصغر میرحجازی، حسین طائب، احمد سالک)، با محوریت اطلاعات سپاه تشکیل شد. اهداف سازمان اطلاعات موازی، به طور عمده حول تعطیلی پایگاههای دشمن(روزنامههای اصلاح طلب)، پروژه سرکوب (ملی مذهبیها و فعالان دانشجویی)، مبارزه با مفاسد اقتصادی(پرونده شهرام جزایری)، تعطیلی نهادهای مستقل اطلاع رسانی (پرونده موسسه نظرسنجی آینده به سرپرستی عباس عبدی و حسین قاضیان)، پروژه مقابله با تهاجم فرهنگی(پرونده سیامک پورزند، …) وپرونده وب لاگ نویسان متمرکز بود. “
۱-
http://www.youtube.com/watch?v=YvLigHzkKQU&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=NIWxninZy2w&feature=related
http://www.youtube.com/watch?v=dCsiYhaJ-rU&feature=related