دانشگاه تورنتو ـ اول تا سوم جولای ۲۰۱۱
روزهای اول تا سوم جولای ۲۰۱۱، کنفرانسی در سالن ایزابل بدر دانشگاه تورنتو (کالج ویکتوریا) برگزار شد که طی آن ۲۷ سخنران از جنبه های مختلف به موضوع دگراندیش ستیزی و بهایی آزاری در ایران پرداختند.
برگزارکنندگان همایش: پیشتاز ایران شناسی تورنتو، بخش تمدن های خاورنزدیک و میانه دانشگاه تورنتو و بخش پژوهش های تاریخی، با همکاری بنیاد مطالعات ایران بودند.
در سراسر همایش و بویژه در آغاز هر سخنرانی، سخنرانان از برگزارکنندگان بویژه دکتر محمد توکلی طرقی و دکتر مینا یزدانی برای برگزاری چنین کنفرانس با اهمیتی سپاسگزاری می کردند. در بروشور همایش اما اسم “تاد لاسون” از دانشگاه تورنتو نیز به عنوان یکی از مبتکران در کنار نام های توکلی و یزدانی آمده است.
در این سه روز مجموعاً ۲۷ سخنرانی در ۹ پنل برگزار شد. زبان اکثر سخنرانی ها فارسی بود و ۹ سخنرانی نیز به انگلیسی ایراد شد، اما ترجمه ی همزمان ناآشنایان با زبان دیگر را در درک موضوع یاری می کرد.
هدف این کنفرانس آن طور که در بروشور آمده است، بررسی گونه های متفاوت دگرهراسی و چگونگی توان فرسایی اجتماعی و فرهنگی و دینی و حقوقی از کسانی ست که در زادگاه خویش غیرخودی و غریبه پنداشته شده اند. تاریخ شناسان، پژوهشگران و ایران شناسان با روش و نگرشی دانشگاهی و مستند برای نخستین بار به بازکاوی تاریخی روند پیوسته ی بهایی هراسی و خشونت زایی در ایران پرداخته و نشان می دهند که چگونه پیروان آیینی اصالتا ایرانی در صد و شصت سال گذشته با آزار و تبعیض پیگیر روبرو بوده اند. با بررسی بهایی هراسی و بهایی آزاری، شرکت کنندگان در کنفرانس به شناسایی شالوده هایی می پردازند که فرهنگ ایران را از مدار غریب نوازی و دگردوستی به دگرستیزی و خشونت پروری گسیل داده است.
جمعه اول جولای
شروع کنفرانس با یک پنل و یک بزرگداشت همراه بود.
ساعت ۶ بعدازظهر، پنلی با عنوان “گشایش و نگرش تاریخی” برگزار شد. خانم لیندا نورثرپ از دانشگاه تورنتو خوشامد گفت. محمد توکلی استاد تاریخ و تمدن های خاورنزدیک و میانه دانشگاه تورنتو با عنوان “دگرهراسی و دگرخویشی” سخن گفت.
یکی از شگردهای از میدان به در کردن حریف در ایران، افترا و تهمت وابستگی و سرسپردگی بوده که با این شگرد به سادگی حریف را منفور همگان می ساختند. به گفته ی توکلی، این شگرد که نخستین بار علیه بابیان و بهائیان به کار گرفته شد گفتمان و سامان سیاسی ایران را به شکل روزافزونی به سوی نفرت پروری، خشم آوری، خشونت ستایی و خودکامگی گسیل داد. فراگذشتن از نفرت و خشونت نیز بدون تبارشناسی تاریخی این دگرپردازی و دگرآزاری ممکن نخواهد بود.
توکلی در پایان سخنانش اشاره کرد: بدون بازنگری تاریخی به روایت ها و نهادهایی که شهروندان ایرانی را در زادگاه خویش غیرخودی و غریبه می پندارند، آزادیخواهی آرمانی خام خواهد بود. تنها با دگرخویشی و ساختن روایت ها و نهادهایی دگرپذیر و دگرنواز و دگردوست شیرازه ی آزادزیستی و تساوی شهروندی فراهم خواهد آمد.
دومین سخنران عباس امانت، استاد تاریخ معاصر خاورمیانه در دانشگاه ییل و عنوان سخنرانی اش “بهایی ستیزی از دیدگاه تاریخی” بود.
او در سخنانش به این نکته اشاره کرد که جامعه ایران به ترتیبی هویت خودش را در جدا کردن دیگران در داخل خودش پیدا می کرده و این یکی از جهات مهم فرهنگ بسیاری از جامعه ها در این بوده که جدایی را از اقلیتی ضعیف تر بیابند تا خویش را بدین ترتیب بازیابند.
امانت به نمونه های این ویژگی فرهنگی در اساطیر ایران نگاه کرد و تفاوت بین بیگانه و یگانه را برشمرد.
سخنران وجوه مشخص مواجهه با جریان بابی ـ بهایی در قرون نوزده و بیست را برشمرد و در پایان دگرآزاری را پدیده ای خواند که ساخته ی ضعف جامعه ی ایران در مقابله با قدرت های بزرگتر و مسئله مدرنیته به طور کلی بود، یعنی نوعی ضعیف کشی در داخل را عاملی می دانست برای توانمندی.
سومین سخنران احمد کریمی حکاک استاد دانشگاه مریلند در حوزه مطالعات ایران شناسی با عنوان سخنرانی “تخریب اماکن بهائی در ایران قرن بیستم” بود.
سخنران از تخریب اماکن در طول تاریخ گفت، از ویران کردن معبد سومنات توسط سلطان محمود غزنوی تا سوزاندن درهای حرم های شیعیان توسط وهابیون، تا به توپ بستن بوداهای بامیان توسط طالبان و بسیاری موارد دیگر و افزود، امحا فیزیکی نوعی اعلام مبارزه ی علنی هم هست و یکی از موارد مشخص و ادامه دار آن تخریب هایی ست که صهیونیست های افراطی در سرزمین های فلسطینی با حمایت مستقیم و غیرمستقیم دولت اسرائیل دارند انجام می دهند.
کریمی حکاک با اسلاید شو از تخریب اماکن بهایی از جمله حظیرهالقدس گفت. از مصادره بیمارستان میثاقیه و …
کریمی حکاک نقل قولی از دکتر محمد مصدق، نخست وزیر ملی ایران در سال ۳۲، آورد که جالب بود. محمدتقی فلسفی (یکی از روحانیون آن زمان) کوشش می کند تا مجوز مبارزه با بهائیان را از مصدق بگیرد که مصدق می گوید: “برای من مسلمان و بهایی یکی هستند. همه شهروندان ایران هستند و من نخست وزیر همه ی مملکت ایران هستم.” این حرف را هیچیک از مقامات دیگر ایران نزده اند.
کریمی حکاک در پایان با اشاره به اینکه، “تمام اماکن خراب شده نام تک تک بهائیان و بابیان را در دل خود حمل می کنند و همواره نشانه های جنایات متعصبانه مذهبی خواهند ماند”، به عنوان یک غیربهایی، بهائیان را از خطری که دیگر مذاهب و ادیان به آن گرفتار شده اند و آن ارتودوکسی ست که جایی برای ابراز عقیده ی متفاوت و دگراندیشی باقی نمی گذارد، برحذر داشت. او گفت نشانه های چنین ظهوری را در بهائیان دیده و از آنها خواست جنبه های ایمانی آئین خود را با جنبه های دیگر آئینشان که بر بنیاد اندیشه آزاد و انسانی قرار دارد، هماهنگ کنند تا هیچیک جای دیگری را تنگ نکند و آئین بهایی به آئینی این جهانی تبدیل شود و زندگی شاد و پرنشاطی برای نسل های آینده رقم بزند.
سپس بخش پرسش و پاسخ برگزار شد و ادامه آن پذیرایی از حاضران بود.
بزرگداشت عبدالکریم لاهیجی، مدافع برجسته ی حقوق بشر
عبدالکریم لاهیجی فعال حقوق بشر و وکیل، دکترای خود را در رشته مطالعات حقوقی از دانشگاه تهران در سال ۱۹۶۵ دریافت کرده. در طول دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ او برای کمپین آزادی روشنفکران چپ زندانی در ایران و به نیابت از حقوق آن ها مبارزه کرد. در سال های پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، دکتر لاهیجی کمپین های مبارزاتی خود را برای حقوق تعداد زیادی از روزنامه نگاران، وکلا، منتقدان و مخالفان سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی، پیگیری کرد و در این رابطه در کشورهای مختلف سخنرانی کرده است. دو کتاب “کثرت گرایی سیاسی در ایران” و “قدرت قضایی در جمهوری اسلامی ایران” از جمله تألیفات اوست. او نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رئیس لیگ ایرانی دفاع از حقوق بشر است.
محمد توکلی، منصور فرهنگ، مهرانگیز کار، رضا افشاری، رامین جهانبگلو و دیان علایی در بزرگداشت آقای لاهیجی سخن گفتند.
در آغاز مراسم، پیام ویدیویی همکار او شیرین عبادی، وکیل و فعال حقوق بشر و برنده نوبل صلح پخش شد. عبادی که سابقه آشنایی و همکاری از پیش از انقلاب با لاهیجی داشت، از تلاش های او هر جا که حقوق بشر نقض شده بود، گفت. عبادی افزود: “دکتر لاهیجی اولین نهاد حقوق بشری را در ایران تاسیس کرد. او اولین کسی بود که به اعدام های سران رژیم شاهنشاهی در پشت بام مدرسه رفاه اعتراض کرد. او می گفت، هر چند من خود زخم خورده ی رژیم شاهنشاهی هستم اما روا نمی دارم حتی شکنجه گران من بدون برخورداری از یک دادرسی عادلانه محکوم شوند. او کسی بود که در شرایط سخت اوایل انقلاب به زندان می رفت، از زندانیان دلجویی می کرد و سعی می کرد برای آنها امکانات دفاع فراهم سازد. به علت همین رفتار مورد بغض جمهوری اسلامی قرار گرفت. به دفتر وکالت او حمله کردند و در محاکمه غیابی حکم اعدامش را صادر کردند و اموالش را مصادره کردند و راهی برایش نماند جز آنکه ترک دیار کند؛ دیاری که به شدت عاشقش بود و هست.”
عبادی به فعالیت های لاهیجی در غربت هم اشاره کرد و گفت، لاهیجی تلاش خودش را به کار بست تا مشعل حقوق بشر در ایران خاموش نشود.
دکتر منصور فرهنگ گفت، شخصیت هایی که فرهنگ حقوق بشر را به ما معرفی کردند برای ما عزیزند. او افزود، همیشه هر جا در مورد حقوق بشر پرسشی بود همه تنها نشانی یک نفر را می دادند، عبدالکریم لاهیجی.
مهرانگیز کار از خاطرات پیش از انقلاب و همکاری با آقای لاهیجی گفت. او را جوانی پرشور در دفاع از زندانیان سیاسی زمان شاه خواند. او افزود: اگر لاهیجی از ایران خارج نمی شد، ما الان او را نداشتیم و در آن دوران سخت از آموزش های حقوق بشری دکتر لاهیجی از طریق رادیوهای برون مرزی محروم می شدیم. او خروج لاهیجی را برای امثال خودش یک فرصت خواند و برای جمهوری اسلامی یک خسران. امیدوارم اینجا یک گزارشگری وجود داشته باشد و به روزنامه کیهان و جمهوری اسلامی گزارش دهد و به آنها بگوید که شما شکست خوردید، اگر شکست نخورده بودید، الان مسلمان ها و بهایی ها در کنار هم قرار نگرفته بودند. افشای جمهوری اسلامی را مدیون پیشکسوتانی مانند عبدالکریم لاهیجی هستیم و همه فعالان حقوق بشر و مخصوصا باید یاد کنیم از کسانی که در زندان هستند از وکلا می گویم خانم نسرین ستوده، آقای خلیل بهرامیان، آقای سیف زاده، آقای دادخواه، آقای سلطانی، و بسیاری دیگر که اسمشان به ذهنم نمیاد.
خانم کار گفت: پایه گذار گفتمان حقوق بشر در ایران جمهوری اسلامی بی تردید دکتر عبدالکریم لاهیجی ست. و من یک دین شخصی هم به او دارم. یکی در زمان دستگیری خودم و دیگری دستگیری ساختگی زنده یاد همسرم سیامک پورزند، که دو ماه پیش از جور و ستم جمهوری اسلامی در هشتاد سالگی خودکشی کرد. نگذاشتند که بیاید بچه هایش را ببیند یا بچه ها بروند او را ببینند. او خودش را از طبقه ششم آپارتمانش پرت کرد. دکتر لاهیجی همیشه یار و یاور خانواده ی ستمدیده ی من بوده.
سخنران بعدی دکتر رضا افشاری نویسنده “حقوق بشر در ایران” بود که سخنانش را به انگلیسی ایراد کرد. او که در سال ۱۹۷۹ برای دیدن انقلاب ایران به آن کشور سفر کرده بود، از مشاهدات خود گفت. او با نشان دادن صفحاتی از روزنامه های اطلاعات و کیهان، آن دوران با تیترهای بزرگ شاه رفت، امام آمد، و عکس های تیرباران شدگان سران رژیم شاه در صفحه ی اول، مشاهداتی که برایش هراس آور بوده را شرح داد و اینکه در آن زمان، در موضع حقوق بشر، عبدالکریم لاهیجی را همراه با تعداد کمی از همکارانش در یک سمت دیده و دیگر روشنفکران و افراد سیاسی را در سمت دیگر . او با اشاره به اینکه نمی خواهم از شخصیت لاهیجی تعریف کنم و حتی از دوستی مان بگویم، می خواهم او را در متن گفتمان حقوق بشر بگذارم. موضوعی که در آن زمان برای ایرانیان بیگانه بود و این مرد یک تنه بر سر این گفتمان ایستاد.
افشاری افزود، هر بار که لاهیجی حرف می زند، از تطابق می گوید. تطابق قوانین ایران با موازین حقوق بشر. و از کرامت ذاتی هر انسان.
سخنران بعدی دکتر رامین جهانبگلو بود که خاطراتش را با دکتر لاهیجی مرور کرد. او خود را شاگرد لاهیجی خواند که شاهد تلاش های او پیش از انقلاب در پاریس در رابطه با زندانیان سیاسی زمان شاه بوده.
دکتر لاهیجی همیشه فراتر از گروه و دستجات سیاسی بوده و برای دفاع از موکلانش، عدم جانبداری را اصل می دانست.
جهانبگلو، لاهیجی را مردی دانست متعلق به آینده ی ایران. جهانبگلو اظهار خوشحالی کرد که لاهیجی هیچگاه وارد سیاست نشد و زندگی اش را وقف آموزش به نسل آینده در زمینه ی حقوق بشر و ایران بدون خشونت کرد.
دیان علایی نماینده جامعه جهانی بهائیان در سازمان ملل، به کوتاهی در رابطه با آقای لاهیجی سخن گفت. او که دوشادوش لاهیجی در زمینه ی حقوق بشر کار می کند، گفت که دکتر لاهیجی پیشگام حقوق بشر در ایران است و اولین وکیل حقوق بشرست که شجاعانه در انظار عمومی از وضعیت بهائیان گفت.
علایی از تلاش های دکتر لاهیجی در پیش کشیدن موضوعات حقوق بشری ایران در مجامع بین المللی گفت و افزود: به این دو سال نگاه نکنید که موضوعات ایران در صدر آمده، پیش از این مردم محکوم و اعدام می شدند در سکوت و به طور مداوم، در آن زمان ها دکتر لاهیجی فشار می آورد تا این موضوعات مطرح شوند.
علایی، دکتر لاهیجی را شخصیت شناخته شده ای نزد تمام مدافعان حقوق بشر خواند که مدافع حقوق بشر نه فقط در ایران که جهان است و گفت، همکاران من در پاریس دانش او را ارج می گذارند.
در پایان این مراسم، دکتر عبدالکریم لاهیجی با جمع سخن گفت.
او از خاطرات خودش گفت و اینکه چه شد وکالت خواند و چه شد به حقوق بشر گرایش پیدا کرد.
در ۲۸ مرداد ۳۲ من شاگرد اول دبیرستان بودم و طنین توپ هایی که آنشب و آن روز بر خانه ی دکتر مصدق می بارید هنوز در گوش های من است. (چون خانه ی ما نزدیک به خانه ی دکتر مصدق بود) مردم به خانه ی ما می آمدند و به پدرم می گفتند که چگونه مردمی که قیام کرده بودند خانه ی دکتر مصدق را غارت کردند و حتی در و پنجره های منزل را هم کندند و بردند. و چند ماه بعد که محاکمه مصدق را در مجله های آن زمان، روشنفکر و خواندنیها، تعقیب می کردم، خودم به شخصه تقدیر خودم را رقم زدم و گفتم من باید وکیل دادگستری شوم. در حالی که پدرم تقدیر دیگری برایم می خواست. او معلم من بود و در خانه ی ما سه کتاب مقدس وجود داشت: قرآن، حافظ، سعدی که هر سه کتاب را باید باهم می خواندیم.
لاهیجی همچنین به خاطره ی خراب کردن گنبد حظیرهالقدس اشاره کرد و به قبول شدن در کنکور دانشگاه و اینکه فکر می کرده راه درست کردن این دنیای خراب فقط از حقوق می گذرد.
او از همکلاسی های بهایی اش در دانشگاه ملی یاد کرد، که “یکی از آنها (قدرت الله روحانی) را ناجوانمردانه کشتند و دیگری زنده است و در فرانسه.”
او گفت: پس طبیعی ست من به این راه بیایم و فکر می کنم انتخابم درست بوده. برای اینکه من اصلا تاب اینکه در جامعه ای مردمی به لحاظ جنسشون، (که از بچگی می دیدم من یک پسر بودم با پنج دختر که تا چشم باز کردم سه تا از دخترها رفته بودند وسط تحصیلشون)، به لحاظ مذهب، به لحاظ نژاد، زبان (این موزائیک قومی جامعه ایران است چرا نباید اینها به زبان خودشان بنویسند و مدرسه بروند. در دوران رضاشاه مدرن نمی توانستند در زمان جمهوری اسلامی آدمخوار هم نمی توانند.)
او از خاطرات خودش در همزیستی مسالمت آمیز با دیگر ادیان در ایران گفت که چگونه یهودیان، مسیحیان، بهائیان عیدها به خانه ی آنها به عیددیدنی می آمدند و دست پدر او را می بوسیدند و عیدی هم می گرفتند.
او گفت، جامعه ی ایران اگر هم خشونت درش بوده، این جلوه ها هم بوده، و اگر تحریک حکومت یا آخوند نبود، مردم قصد جان همدیگر را نمی کردند و به قبر اموات جسارت نمی کردند. این کارها را صاحبان قدرت می کنند.
او گفت، اگر زمان انقلاب تنها یک صدا با اعدام بدون محاکمه مخالفت می کرد، با بسته شدن روزنامه ها مخالفت می کرد و … الان حقوق بشر در خانواده های ایران جا باز کرده. حقوق بشر در نسل جوان و نسلی که دوره انقلاب جوان بوده به عنوان گفتمان روز جا باز کرده و این چیزی ست که خستگی این همه سال مبارزه را از تن من درمیاره.
او با بیتی از حافظ حرف هایش را به پایان برد:
من و دل گر فدا شده ایم چه باک/ غرض اندرمیان سلامت اوست
شنبه دوم جولای
قرار است اکثر سخنرانی ها را بعدها به طور کامل منتشر کنیم، لذا به بقیه پنل ها و سخنرانی ها بسیار فشرده می پردازیم.
پنل دوم
دومین پنل این همایش ساعت ۹:۳۰ صبح با عنوان “دعوت، نفی و سرزمین موعود” برگزار شد.
مدیر این پنل دکتر مارتا سیمیدچی یوا، عضو هیئت علمی دانشگاه یورک و تورنتو بود که خود دکترای ایران شناسی دارد. محمد افنان، اولین سخنران، از استادان سابق دانشگاه تهران در مورد “مراحل تدریجی دعوت باب” سخن گفت.
بهروز جباری پژوهشگر ادبیات از تأثیر شعرای بهایی روی شعر فارسی گفت و اشعاری از آنان خواند که در آن ها به آزار و اذیت هایی که دیده اند، اشاره شده است. جباری می گوید، چون آثار شاعران بهایی در ایران چاپ نمی شده، به همین خاطر اشعار آنها نزد دیگر شاعران ایرانی و پژوهشگران شناخته نشده و پنهان مانده است. به عنوان مثال عندلیب شاعر لاهیجی ۱۹ ماه در زندان بود. او اشعاری دارد به نام حبسیات، که این اشعار هیچگاه مطرح نشد در حالی که حبسیات مسعود سعدسلمان همه جا مطرح می شود.
سومین سخنران این پنل، دکتر کامران اقبال رئیس بخش مطالعات خاورمیانه دانشگاه روهر (آلمان) بوده که چندی پیش بازنشسته شد. سخنرانی او با عنوان “نگرش عبدالبها به مهاجرت یهودیان به فلسطین” به انگلیسی ایراد شد. برخی از شرکت کنندگان سخنرانی او را جالب توصیف کردند که امیدواریم به زودی متن کامل آن منتشر شود.
پنل سوم
پنل سوم با عنوان “تجدد جنسی” با مدیریت دکتر ریوان سندلر، استاد دانشکده تمدن های خاورنزدیک و میانه دانشگاه تورنتو بود.
در این پنل دکتر فرزانه میلانی استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان و رئیس دانشکده زبان ها و فرهنگ های خاورمیانه در دانشگاه ویرجینیا، سخنرانی اش را با عنوان “طاهره، بدشت و سنکافالز” به انگلیسی ایراد کرد. او مقایسه ای تاریخی کرد بین حرکت طاهره در بدشت و الیزابت در سنکافالز. طاهره قره العین با ورود به مجلسی با حضور ۸۱ مرد، جداسازی جنسیتی را شکست و در ۳۶ سالگی در سال ۱۸۵۲ به این جرم اعدام شد. او اولین زن زندانی (سیاسی) در تاریخ معاصر ایران و اولین زن زندانی محکوم به اعدام است. هر دوی این زنان از آزادی حرکت دفاع و از سکوت خودداری کردند.
دکتر میلانی، ایده کمپین یک میلیون امضا را در مواجهه چهره به چهره و حرکت خیابان به خیابان ایده ی درخشانی خواند و در پایان گفت، پیام طاهره را نمی توان دستبند زد و به زندان افکند.
سخنران بعدی، دکتر نگار متحده استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه دوک است. سینما و حوزه های بصری از موضوعات مورد علاقه و پژوهشی اوست. یکی از کتاب های او “نمایش غیرقابل نمایش: تصاویر اصلاحات از قاجار تا جمهوری اسلامی ایران” است.
موضوع سخنرانی نگار متحده”کاشانه ی آینده: عکسبرداری بابیان و بهائیان در قرن نوزدهم” بود. او با نمایش اسلایدهایی از عکاسان بهائی و عکس های آنها در قرن نوزدهم و با بیانی شاعرانه از هر عکس یاد کرد.
در گفت وگوی کوتاهی که با او داشتم، آمدن از یک خانواده بهایی را یکی از علایق خود برای پرداختن به چنین موضوعی عنوان کرد و دیگر اینکه به تصویر و عکس علاقمند است. نگار می گوید: برایم مهمه هر عکسی که گرفته می شود، از نزدیک نگاه کنم. چیزی که برام در مورد عکس جالبه این است که نور در آن فاسیل میشه. یعنی نور آن دوران است که باعث به وجود آمدن این عکس ها شده.
سخنرانی نگار متحده نیز به زبان انگلیسی ایراد شد و امیدواریم ترجمه ی متن کامل آن را به زودی شاهد باشیم.
سومین سخنران این پنل دکتر سیامک ذبیحی مقدم بود. او دکترای تاریخ خاورمیانه از دانشگاه حیفا دارد و درباره مسائل بابی ها و بهایی ها مطالعات و تألیفاتی دارد. موضوع سخنرانی ذبیحی مقدم “آئین بهایی و زن ایرانی” بود که به فارسی ایراد شد. او به نقش بهائیان در بنیان گذاردن مدارس دخترانه در سراسر ایران اشاره کرد. نخستین مدرسه بهائی در سال ۱۹۰۹ به سبک جدید در ارومیه گشایش یافت. او همچنین آماری از مدارس دخترانه بهائی در دهه ۱۹۳۰ به بعد داد و تعداد شاگردان آن.
پنل چهارم
چهارمین پنل شنبه دوم جولای ساعت دو و نیم بعدازظهر با عنوان “سیاست های جهانی هویت های فرامرزی” با مدیریت دکتر جنفر جنکنز استاد تاریخ آلمان و اروپا در دانشگاه تورنتو برگزار شد.
در این پنل دکتر فیروز کاظم زاده که از سال ۱۹۵۶ کار تدریس را در دانشگاه ییل آغاز کرد و پس از بازنشستگی در سال ۱۹۹۲، استاد افتخاری این دانشگاه است، با عنوان “روس، انگلیس و بهائیان” به انگلیسی سخنانش را ایراد کرد.
او منبع اطلاعات انگلیس و روس در مورد جنبش بابی ها را دولت ایران خواند و گفت در آغاز هم روس ها و هم انگلیس ها نسبت به کیستی بابی ها تصوری مبهم داشتند و از جنبش طبقه متوسط مثل بابی ها نگران بودند. او به گزارشی که انگلیسی ها در مورد بهایی ها داده بودند اشاره کرد که در آن آمده بود “درست است که بعضی از عقاید اینها ممکن است با روسیه و کمونیست ها منطبق باشد ولی ربطی به آنها ندارند و یک جامعه ی مستقل در ایران هستند و نه به روس ها کاری دارند و نه به ما (انگلیس). سخنران افزود، اگر بهایی ها از جای دیگری در جهان بلند می شدند، روس و انگلیس علاقه ای به شناخت آنها نداشتند، فقط چون اینها از ایران برخاستند، مورد توجه این دو کشور واقع شدند.
سخنران بعد، دکتر همایون کاتوزیان عضو هیئت علمی دانشگاه آکسفورد بود. سخنرانی او نیز به انگلیسی ایراد شد و موضوع آن “معجزه ی سقاخانه چهارراه آشیخ هادی در تیرماه ۱۳۰۳” بود.
دکتر مینا یزدانی که دکترای خود را در سال ۲۰۱۱ از دانشگاه تورنتو دریافت کرده استاد تاریخ دانشگاه کنتاکی شرقی است. پایان نامه ی او با عنوان “ستیزهای دینی در ایران مدرن، ۱۹۴۱-۱۸۸۱” در دست انتشار است. خانم یزدانی یکی از دو سازمانده این همایش بود که نامش مرتب بر زبان ها می آمد. سخنرانی دکتر یزدانی با عنوان “بهائی هراسی در اندیشه ی سیاسی ایرانیان” ایراد شد.
او در مورد تهمت های سیاسی وارد شده بر بهائیان گفت. و از نظرات احسان طبری و جلال آل احمد در مورد بهائیان گفت. و اینکه آل احمد بهائیت را “زداینده ی اصالت های بومی” می داند و اشاره ای به آن را در یک نشریه برنمی تابد.
یزدانی گفت: تهمت جاسوسی و وابستگی خیانتبار خارجی که از هفت دهه ی قبل گفتمان چیره بهایی سازی در ایران شد، عمدتا حاصل انتشار گسترده ی خاطرات دالگورکی بود.
او افزود: در اوج خارجی هراسی در ذهن ایرانیانی که به قول زنده یاد شاهرخ مسکوب خاطره ی صد سال تحقیر استعمارگران را با خود داشتند، راحت ترین طریق منفور ساختن بهائیان در بین خلق، پیوند زدنشان با استعمارگران بود.
یزدانی گفت: تفاوت های رفتاری بهائیان که حاصل اجرای احکام بهایی بود و ارتباطشان با بهائیان غربی فراهم کننده زمینه ی پذیرش عمال استعمار بودن ایشان را فراهم آورد.
پنل پنجم
پنل پنجم ساعت ۵ بعدازظهر با عنوان “جدل ها و چالش ها” با مدیریت دکتر هایده مغیثی استاد دانشگاه یورک برگزار شد.
اولین سخنران دکتر محمود صدری استاد جامعه شناسی دانشگاه زنان تگزاس و عنوان سخنرانی “حجتیه” بود. این یکی از سخنرانی های جالب کنفرانس بود. محمود صدری خود ۹ سال پیش از انقلاب با حجتیه بوده و تصوراتی را که امروزه در مورد حجتیه وجود دارد، با آن چیزی که او در آن بوده غیرمنطبق می داند. او می گوید، حجتیه به دنبال ظهور امام زمان نیست. در میان ۹۰۰ نفری که در حجتیه بودند حتی دو روحانی هم وجود نداشت، زیرا ضد روحانیان بودند. از آنها که در حجتیه بودند، بخشی به مجاهدین خلق پیوستند، یک عده به اپوزیسیون جمهوری اسلامی مثل سروش، آقاجری، حجاریان و … و یک عده هم در حکومت ماندند مانند حداد عادل و …
احمدی نژاد و مصباح ربطی به حجتیه ندارند. شیخ محمود حلبی که حجتیه را بنیان گذارد، مخالف آزار و اذیت و حذف فیزیکی بهائیان بود و اعتقاد داشت که تنها باید به صورت تئوری با آنها مبارزه کرد.
شهرام خلدی سخنران بعد بود که نامزد دکتری و پژوهشگر در دانشگاه منچستر انگلستان است. سخنرانی او با عنوان “خاطرات انقلابی و بدگویی از مظلومان” ایراد شد. او این پژوهش را حاصل کار هفت، هشت ساله ی خود خواند. او به خاطرات منتشر شده شخصیت هایی اشاره کرد که بررسی آنها در این رابطه مهم است. از جمله خاطرات فردوست، خاطرات خلخالی و خاطرات فلسفی که گفتمان بهایی ستیزانه در همه ی آنها وجود دارد. در خاطرات خلخالی از جمله آمده، من به هویدا تأکید کردم که به خاطر بهایی بودن محاکمه نمی شود، ولی در جای دیگر هویدا را محکوم می کند که چرا برای مرکز بهائیان در عکا پرده خریدی؟ و هویدا میگه دستور شاه بوده، و خلخالی میگه شاه که بهایی نبود، تو بهایی بودی.
سخنران بعد دکتر سلی شاهور بود که دکترای خود را از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن گرفته و مدرس ارشد دانشگاه حیفا است. عنوان سخنرانی او “بین تمجید و نفرت: مدارس بهائی در ایران” بود. او در اهمیت برگزاری این کنفرانس گفت که، برگزاری این همایش خیلی بموقع است، زیرا امروزه دگراندیش ستیزی و بهایی ستیزی در ایران به اوج های تازه ای رسیده ولی با اینکه وضع بهائیان خیلی وخیم است ولی این گام مثبت دیگری ست که در سال های اخیر توسط غیربهائیان در رابطه با بهائیان ایران برداشته شده است. منظور من بیانات آیت الله منتظری در می ۲۰۰۸ راجع به حقوق شهروندان بهایی در ایران، نامه سرگشاده تحت عنوان “ما شرمگینیم” از طرف ۲۷۰ ایرانی به جامعه بهایی فوریه ۲۰۰۹ و بیانات حجت الاسلام حسن یوسفی اشکوری در فوریه ۲۰۰۹ راجع به بهائیان است و چنین گام هایی گویای یک تحول در جامعه ی درون و برون مرزی ایران نسبت به بهائیان است و از این لحاظ برپا کردن چنین همایش هایی از طرف مراکز آکادمیک معتبر غیربهایی قدمی ست شجاعانه و مهم که تصور می رود برای بهائیان در ایران مثل وزش باد امید و نوری در تاریکی باشد هر چند کم. من ایمان دارم این گام ها به سوی یک تحول جدی و مثبت در دید جامعه شیعه ایران می رود و علت اصلی این تحول خود جمهوری اسلامی می باشد که با پایمال کردن حقوق بشر در ایران از شیعه گرفته تا بهایی و از آذری گرفته تا کرد یک همبستگی را شکل می دهد که نتیجه اش یک جامعه ی مدنی حقیقی خواهد بود. سخنران با این مقدمه سخنرانی اش را ارائه داد که متن آن بعدها منتشر خواهد شد.
یکشنبه سوم جولای
پنل ششم
صبح یکشنبه ششمین پنل همایش با عنوان “آزارشناسی” با مدیریت کاویان میلانی فعال حقوق بشر و پژوهشگر آغاز شد.
مهرداد امانت دارای دکترای تاریخ از دانشگاه کالیفرنیا با عنوان “نگرشی تاریخی به مرده آزاری” سخن گفت و از ویران سازی گورستان های بهائیان گفت.
عرفان ثابتی دانشجوی دکترای دانشگاه لنکستر که در حال نگارش رساله دکترای خود با عنوان “جهانی شدن آیین بهائی و کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخر زمان از سال ۱۹۶۰” است سخنرانی بسیار جالبی با عنوان “جهانی شدن، شرق شناسی وارونه و ظهور گفتمان جدید بهائی ستیزی” ایراد کرد. ثابتی با اشاره به ترجمه کتابی از مارگارت سینگر با عنوان Cults in Our Midst در ایران چند سال پیش و تبلیغ هایی که برایش شد، متوجه گفتمان جدیدی شد که در دهه ۶۰ در آمریکا در این زمینه به کار گرفته می شد. او با برشماری مشخصات کالت و نیز بار منفی که در اذهان جهانیان دارد، گفت که جمهوری اسلامی در سطح جهان برای صحبت در مورد بهائیان ایران از این ترم استفاده می کند، تا به تصور خود همدلی جهانی را از آنها دریغ کند. سخنرانی آقای ثابتی مجموعه ای به هم پیوسته است که امیدواریم به زودی متن کامل آن را منتشر کنیم.
آخرین سخنران این پنل دکتر فریدون وهمن استاد زبان های باستانی ایران در دانشگاه کپنهاگ بود. سخنرانی او با عنوان “دین مانی و دیانت بهائی: از تاریخ چه می آموزیم؟” ارائه شد. دکتر وهمن در سخنانش به آئین مانوی پرداخت. او همچنین تضادها و مشابهت های آئین بهایی را با آئین زرتشتی مطرح کرد و میراث های زرتشتی و اسلامی را در آئین بهائی نشان داد. او نویسنده ی کتاب “یکصد و شصت سال مبارزه با دیانت بهائی: گوشه ای از تاریخ اجتماعی ـ دینی ایران در دوران معاصر” است که در این همایش به کرات به نام این کتاب و نقل قول هایی از آن اشاره شد.
پنل هفتم
در پنل هفتم که از ساعت ۱۱:۳۰ صبح شروع شد دکتر سعید رهنما استاد جامعه شناسی دانشگاه یورک مدیر پنل بود و عنوان پنل “نابردباری” بود.
این پنل جذابی بود که در آن دکتر منصور فرهنگ استاد دانشگاه بنینگتون در مورد “موانع مدارا در فرهنگ سیاسی ایران” گفت.
دکتر فرهنگ گفت ما در ایران ۳۰۰۰ سال تاریخ استبداد داریم. تعجب آور نیست که فرهنگ سیاسی گرفتار ضدیت و رفتار عامی است که با مدارا ناسازگار است. زنده یاد محمد مختاری در کتاب تمرین مدارا، می نویسد، ادبیات کهن ما تبلور باورها و ارزش ها و هنجارها و گرایش های فرهنگ دیرینه ی ماست. در بزرگداشت و غنای این ادبیات بسیار سخن گفته ایم اما ضرورت های کنونی سرنوشت ملی ما را ناگزیر می کند که به محدودیت های آن نیز به تبع محدودیت های کل فرهنگمان چشم گشاییم.
فرهنگ افزود: ویژگی های یک فرهنگ ملی با تهدید و تبلیغات تغییر نمی کند تحول فرهنگی در جهت مداراجویی و کثرت پذیری فقط در جامعه ای برخوردار از آزادی و امنیت امکان پذیر است و نیاز به کار جمعی در نهادهای دمکراتیک دارد.
سخنران بعدی دکتر آرش نراقی بود. او استاد دین و فلسفه در کالج مری وین است. سخنرانی دکتر نراقی با عنوان اسلام، مدارا و احترام متقابل: چالش به رسمیت شناختن آیین بهائی” ایراد شد و با تشویق بسیار حاضران روبرو گشت.
او در رابطه با مدارا با دگراندیش، با این پرسش که چگونه اسلامی می تواند مدلی را الگو قراردهد که به شکوفایی اش بینجامد، دو الگو برشمرد یکی مدل عثمانی و دیگری مدل اکبرشاه در هند. او ویژگی های هر کدام و محدودیت هایشان را مطرح کرد. از حق ناحق بودن و به رسمیت شناختن آن در عرصه عمومی گفت. او عرصه ی عمومی را ملک مشاع تمام شهروندان خواند که هیچ کس بر کس دیگری برتری ندارد.
او در پایان گفت، دولت نباید جهت گیری خاصی در مورد دین ها داشته باشد و باید بی طرف باشد. به رسمیت شناختن حق ناحق بودن با ملاحظات عقلی و عملی به انجام نمی رسد. برای اینکه مسلمانان فرهنگ مدارا را بیاموزند باید با پیروان ادیان دیگر درآمیزند و برای اینکه این احساس همدلی به وجود آید، و درد تو ازآن من شود و درد من ازآن تو شود. این درآمیختگی امکان مدارا را فراهم می کند. من با کسانی که خواهان نقد منصفانه ی آئین بهائیت اند، همدلم، اما بر این نکته می خواهم تاکید کنم کسانی که سودای نقد منصفانه ی بهائیت را دارند باید پیش و بیش از گشودن این باب اطمینان یابند که حریفی که وارد این بحث می شود حقوق او تضمین شده باشد و در شرایط برابر وارد این گفت وگو شوند. نقد منصفانه آئین بهاییت بدون تضمین حقوق انسانی و شهروندی بهائیان امکان پذیر نیست. به همین دلیل است که معتقدم روشنفکران و مصلحان مسلمان باید در این زمینه پیشگام شوند و حساب خود را از تاریخ خونباری که در دو سده ی اخیر برای پیروان آئین بهائیت و به تحریک جریان غالب بر روحانیت شیعه پدید آمده است، جدا کنند و از این خشونت ورزی ها تبری جویند و در این فضاست که امکان گفت وگوهای ثمربخش امکان پذیر خواهد بود.
آخرین سخنران این پنل دکتر رامین جهانبگلو استاد علوم سیاسی و پژوهشگر مرکز اخلاق دانشگاه تورنتو بود و عنوان سخنرانی اش “بخشیدن دشمنان و آشتی ملی” بود.
دکتر جهانبگلو این موضوع را به کرات در سخنرانی هایش عنوان کرده است. او با مثال هایی از کشورهای شیلی، آرژانتین، آفریقای جنوبی و … گفت، پس از سرپوش برداشتن از نقاط کور و لحظات بی مسئولیتی دولتمندان و شهروندان باید درباره ی آشتی و بخشش گفت وگو کرد. وقتی انسان زخم های عمیق دارد تنها راهش بخشش است تا زخم ها التیام یابد. او آشتی ملی و بخشش را به معنای فراموشی ندانست و گفت: بخشایش همراه با فراموشی نیست بلکه با یادآوری است. به معنای زیر پا گذاشتن عدالت نیست، اینکه در دادگاه های منصفانه جنایتکاران محاکمه نشوند. او این سئوال را مطرح کرد: چگونه ایرانیان می توانند با خاطره جمعی خود روبرو شوند و قابلیت سیاسی و فرهنگی ملت ایران برای رویارویی با خاطره و حافظه ی تاریخی خود چیست؟
برای رسیدن به بحث آشتی ملی باید دستور زبان خودمان را در دو مورد تغییر دهیم. یکی مشروعیت زدایی از فرهنگ خشونت و دومی که بسیار مهم است و به صورت ویروس در بین ما ایرانیان شیوع پیدا کرده فرهنگ دروغ است که جمهوری اسلامی در این ۳۳ سال گذشته تزریق کرده به همه که از فرودگاه که وارد می شوی شروع می شود تا برگردی.
او اظهار امیدواری کرد که در ایران فردا بخشایش وجود داشته باشد، اگر نباشد تبدیل به قلمروی می شود که آتش کینه و ظلم در آن ادامه دارد.
پنل هشتم
موضوع پنل هشتم “خودی، غیرخودی و حقوق بشر” بود. مدیر این پنل دکتر نیناز شادمان پژوهشگر علوم اجتماعی و زبانشناس بود. سخنرانان این پنل همگی به انگلیسی سخنانشان را ایراد کردند.
دکتر رضا افشاری استاد تاریخ و حقوق بشر دانشگاه پیس و نویسنده ی کتاب “حقوق بشر در ایران: سوءاستفاده از نسببیت گرایی فرهنگی” سخنانش را با عنوان “گفتمان و کردار نقض حقوق بشر بهائیان” ارائه داد. او فرهنگ جامعه و مردم را در به وجود آمدن فضای نقض حقوق بشر بهائیان مسئول دانست. و باور دارد که جوانان امروز به گونه ی متفاوتی از روحانیان حاکم بر ایران می اندیشند.
دکتر نازیلا قانع مدرس حقوق بشر بین المللی دانشگاه آکسفورد سخنران بعدی بود که با عنوان “بهائیان و حقوق بشر در ایران” سخن گفت. او به تأثیر مبارزات حقوق بشری درخصوص بهائیان اشاره داشت.
دکتر رودا هسمن، پژوهشگر حوزه حقوق بشر بین المللی سومین سخنران این پنل بود که با عنوان “بازنگری” سخنرانی کرد. او که خود فرزند یکی از بازمانده های یهودی در دوران کشتار یهودیان توسط نازی هاست، با به یادآوری اعدام زنان بهایی در اوایل انقلاب، آشکارا منقلب شد و به گریه افتاد.
پنل نهم
آخرین پنل این همایش سه روزه یکشنبه سوم جولای ساعت ۴:۳۰ آغاز شد. مدیر این پنل دیان علایی پژوهشگر و نماینده جامعه جهانی بهائیان در سازمان ملل بود. در این پنل با عنوان “شهروندی و حقوق” دکتر موژان مومن پژوهشگر دین بهایی و اسلام شیعه با عنوان “امر بهائی و سیاست” سخنرانی اش را به انگلیسی ایراد کرد.
او این سئوال را مطرح کرد که می گویند بهایی ها نباید در سیاست دخالت کنند و ابهاماتی را که در این زمینه بین دشمنان بهایی، دوستانشان و حتی بین خود بهایی وجود دارد، مطرح کرد. او در این رابطه به این اشاره کرد که می گفتند بهائیان در دوران پهلوی جزو مقامات بالای کشوری بودند. او این ها را به سه دسته تقسیم کرد، دسته ای که اصلا بهایی نبودند و بهایی بودنشان شایعه بوده مثل فرخ رو پارسا و مهناز افخمی. دومین گروه مردمی بودند که فامیلشان بهایی بوده نه خودشان مثل هویدا و پرویز ثابتی و دسته سوم بهایی هایی بودند که وقتی پست سیاسی گرفتند از بهائیت بیرون آمده اند مانند تیمسار سمیعی. او از هژبر یزدانی و ثابت پاسال به عنوان بهائیانی نام برد که پست سیاسی نگرفتند. سخنران در جمع توضیح می داد که چرا در آئین بهائی عدم دخالت در سیاست توصیه شده است.
سخنران دوم، مهرانگیز کار، وکیل، محقق و فعال حقوق بشر بود. عنوان سخنرانی ایشان ” خشونت و تبعیض دینی در ایران” بود. خانم کار مواردی را در قانون اساسی برشمرد که طی آن برابری برای اقلیت ها وجود ندارد و جای شکایتی برای آنها باقی نگذاشته است. او در مقام مقایسه، مصر را کشور پیشرفته تری در این زمینه نسبت به ایران خواند، زیرا که دادگاه قانون اساسی دارند و تفاسیر پیشرفته تر و نزدیک به حقوق بشر دارند.
خانم کار با اشاره به درد همگانی در ایران گفت، درد شما بیشتر است زیرا بچه هایتان نمی توانند به دانشگاه بروند ولی باور کنید حقوق شهروندی در این قانون اساسی برای شیعیان اثنی عشری هم وجود ندارد. شهروند از دیدگاه این قانون گذار یعنی انسان کامل، باید مرد باشد، و مرد مسلمان، و تازه مرد مسلمان غیرهمجنس گرا، و …
خانم کار سخنانش را با شعری پایان داد: همراه شو عزیز، تنها نمان به درد، کین درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمی شود.
آخرین سخنران آخرین پنل آخرین روز، دکتر عبدالکریم لاهیجی بود. او وکیل و فعال حقوق بشر و دارای دکترای مطالعات حقوقی از دانشگاه تهران است. سخنرانی دکتر لاهیجی با عنوان “جمهوری اسلامی ایران در مقابل کمیته ی رفع تبعیضات نژادی سازمان ملل متحد” ایراد شد.
او شهروند را تعریف کرد، “کسی که از حق و حقوق مدنی برخوردار است” و گفت، بین ملیت و شهروندی رابطه است.
در تعریف ملت گفت: ملت مجموعه ای ست از کسانی که وجوه مشترک دارند چه به لحاظ عینی نژاد، مذهب و زبان و چه به لحاظ ذهنی حافظه تاریخی، گذشته های تاریخی و بخصوص تمایل و اراده به زندگی مشترک. و طی این بیست سال اخیر دیده ایم اگر این میل و اراده نباشه چگونه ملت ها سقوط می کنند نمونه اش را در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی دیدیم و عکسش را در آلمان، ملتی که بخواهد با هم زندگی کند.
تعریف دیگر ملت، مجموعه ای ست از شهروند و شهروند کسی ست که حقوق سیاسی و مدنی اش به رسمیت شناخته شده باشد. در جامعه شهروندان دیگر اقلیت و اکثریت وجود ندارد. در جامعه شهروندان، جوامع قومی، جوامع زبانی، جوامع مذهبی وجود دارد.
در ادامه، دکتر لاهیجی به تعریف حقوق پرداخت. او با اشاره به اینکه، هر زمان مذهب حکومت کرده سیاه ترین و جنایت بارترین دوران تاریخ بوده است، در مورد قانون اساسی جمهوری اسلامی گفت: این قانون، نه فقط سند تبعیض جنسی و تبعیض قومی و تبعیض مذهبی ست، بلکه سند قیمومیت ملت ایران است.
او افزود: اکتبر آینده کمیته حقوق بشر سازمان ملل تشکیل می شود و جمهوری اسلامی پس از بیش از ده سال گزارش به کمیته خواهد داد و من آنجا وکیل شما خواهم بود.
لاهیجی با تاکید بر اینکه هیچ قوم و ملتی بدون مبارزه و مطالبه ی حقوق به حقوقش نرسیده، افزود: اگر در اصول مذهبی و ایمانی گفته شده فعالیت سیاسی نکنید، این فعالیت سیاسی نیست، شما دارید از کرامت خودتان دفاع می کنید. شما دارید با چیزی مبارزه می کنید که می خواهد شما را انسان بی کرامت کند. این مبارزه ی یک گروه نیست، مبارزه ی شهروندی همه است تا جامعه ی شهروندی قابل تحقق شود.
سخنرانی دکتر لاهیجی با ابراز احساسات صدها تن از شرکت کنندگان در سالن روبرو شد.
و در ادامه نیز جلسه ی پرسش و پاسخ برگزار شد.
کلام آخر
دکتر توکلی و دکتر یزدانی به عنوان میزبانان از حضور سخنرانان و شرکت کنندگان سپاسگزاری کردند. همچنین دکتر توکلی از جوانان داوطلبی که امور اجرایی همایش را در این سه روز برعهده داشتند بویژه تشکر کرد. از ندا و عطا معینی، زوجی که با حمایت مالی برگزاری همایش را امکان پذیر ساخته بودند، قدردانی شد.
دکتر یزدانی هم در پاسخ به پرسشی گفت، از حمید دباشی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، اکبر گنجی، هما ناطق و … دعوت کرده بودیم، که بعضی ها بی پاسخ گذاشتند و بعضی ها هم به دلیل داشتن برنامه ای دیگر عذر خواستند.
دکتر کریمی حکاک و دکتر عباس امانت در پایان همایش نظراتی دادند. آقای امانت از جمله گفت، شاید این کنفرانس فرو ریختن دیوارهای انزوا بویژه درون جامعه بهایی باشد. انقیاد درون جامعه بهایی باعث رکود فکری شده و تعابیری چون عدم دخالت در امور سیاسی باید تحول پیدا کنند و به روز شوند.
حاشیه های همایش
در بخش پرسش و پاسخ مسائلی مطرح شد.
ـ خانم دکتر برجیس ضمن تشکر از یکی از سخنرانان که از قتل دکتر برجیس یاد کرده بود، گفت: دکتر برجیس عموی من بود که اوایل انقلاب او را ربودند و با ۸۱ ضربه چاقو کشتند تا نسل او برافتد. اما از خانواده برجیس امروزه ۳۰ پزشک برخاسته اند که من یکی از آنها هستم. و البته من نیز پس از انقلاب از بیمارستان میثاقیه اخراج شدم.
ـ یکی دیگر از افرادی که در بخش پرسش و پاسخ از ستمی که بر او و خانواده اش رفته بود، یاد کرد اما نه به عنوان سند مظلومیت، که به عنوان سندی برای استواری و تداوم پایداری، کاویان میلانی بود که خود گرداننده پنل ششم بود. او گفت، پدرم را در سن ۴۲ سالگی ربودند و کشتند، وقتی من ۱۳ ساله بودم و برادر کوچکترم ۱۰ ساله و مادرم هم حامله بود. و البته آن جنایت ها در پنهان صورت گرفت و هیچ روشنگری وجود نداشت و سکوت بود، اما امروزه دیگر چنین نیست.
ـ میزهای کتاب در راهروی ورودی برپا بود و بازار خرید کتاب هم داغ.
***
گفت وگو با برگزارکنندگان همایش
دکتر محمد توکلی در مورد ایده ی این همایش گفت: این کنفرانس یکی از مسائل تاریخ تجدد ایران است که از زمینه های کاری خودم هست. در طول کارهای تحقیقی که در مورد دو قرن گذشته ی ایران کردم به این پی بردم که این دولت سرکوبگر یا چیزی که من بهش میگم دولت فضول که در زندگی روزمره ی مردم دخالت می کنه و امر میکنه، می خواستم ببینم چطور این پیدا شده و برگشتم به اواسط قرن نوزده و دولت مرکزی که بوجود میاد و اینکه در دوره ی ناصرالدین شاه مبارزه با بابیان شرایطی را به وجود میاره برای پیدایش یک دولت مرکزی که با سرکوب و دخالت مدام در زندگی روزمره به وجود آمده. این آغازه ی خشونت دولتی و اجتماعی ست که ایده اش از آنجا می آید.
کنجکاوم بدانم دکتر توکلی بهایی ست که به این مقوله توجه ی ویژه نشان داده، می گوید: من از خانواده ی مسلمان شیعه ی اثنی عشری می آیم و به عنوان یک مورخ و یک ایرانی مسلمان از حقوق بهائیان به عنوان شهروندان ایرانی دفاع می کنم.
***
در گفت وگوی کوتاهی که با دکتر مینا یزدانی داشتم به عنوان یکی از سازماندهان از چگونگی نحوه ی انتخاب سخنرانان پرسیدم. دکتر یزدانی گفت: براساس اطلاعاتی که از سابقه ی تحقیقاتشان داشتیم از آنها دعوت کردیم. می دانستیم مقاله ای نوشته اند و اینکه برایشان اهمیت داشته و در این مورد نوشتن، بنابراین دعوتمان اصولا براساس اطلاعات قبلی بود.
دکتر یزدانی با اشاره به اینکه نیمی از سخنرانان همایش بهایی و نیم دیگر غیربهایی بودند، گفت: همانطور که به هنگام سخنرانی ام از سخنرانان غیربهایی تشکر کردم، تشکرم واقعا قلبی بود. اگر ما بهایی ها درباره وضعیت خودمان صحبت کنیم طبیعی و عادی ست و کاری نکرده ایم، ولی کسانی که بهایی نیستند و به وضعیت بهایی های ایران اهمیت بدهند این خیلی باارزش است و باید قدر دانست و علامت خوبی ست که ما داریم وحدت خودمان را به عنوان یک ملت حفظ می کنیم. و این همدلی که استادان غیربهایی نشان دادند، قبول کردند دعوت ما را، زحمت کشیدند، وقت گذاشتند، نطقشان را آماده کردند، قابل سپاسگزاری ست.
***
در حاشیهی کنفرانس “دگراندیشستیزی و بهایی آزاری در ایران”
آرش عزیزی
آخرهفتهی گذشته، تورنتو شاهد اتفاقی بسیار فرخنده بود. منظورم کنفرانس “دگراندیشستیزی و بهاییآزاری در ایران” است که به ابتکارِ “پیشتاز ایرانشناسی تورنتو” در همکاری با بنیاد مطالعات ایران در تالارِ ایزابل بیدرِ دانشگاه تورنتو برگزار شده بود. گزارش مفصل این کنفرانس را از قلم همکارانم در همین شماره میخوانید، اما جا دارد به سهم خودم، که متاسفانه تنها در روزِ آخر کنفرانس شرکت کردم، به “پیشتاز ایرانشناسی” و دکتر توکلی و دکتر یزدانی که سازماندهندگان اصلی کنفرانس بودند، تبریک بگویم.
موضوعِ متمرکز، که بحثها را لاجرم تخصصیتر میکرد، حضور اساتید برجسته از بهترین نهادهای دانشگاهی جهان (از کانادا و آمریکا تا اروپا و اسرائیل)، ترجمهی حرفهای که دوزبانه بودن کنفرانس را برای تمامی شرکتکنندگان ممکن میساخت (و به راستی بیسابقه بود)، غنای خاصی به کنفرانس بخشیده بود. این را باید به فالِ نیک بگیریم و امیدوار باشیم که “پیشتاز ایرانشناسی” با اتکا به موقعیتِ یگانهی جامعهی ایرانیِ تورنتو بتواند به راستی پیشتاز بسط بیشتر شناخت و آگاهی از ایران باشد.
در حاشیهی کنفرانس با چند نفر از سخنرانان حاضر که برای این نشست به شهرمان آمده بودند گفتگو کردیم که حاصل آنرا مشاهده میکنید:
***
آرش نراقی، استاد مذهب و فلسفه: “دین باید در خدمت انسان باشد نه برعکس”
طعم سخن دلنشین استاد نراقی، از همان سخنرانیاش در کنفرانس و گفتگوی چند دقیقهای خصوصی،چنان به دلمان نشست که بر آن شدیم حتما در فرصتی دیگر بیشتر پای صحبتش بنشینیم. او را احتمالا باید رکورددار صحبت به فارسی بسیار سلیس خواند.
او در ضمن از معدود سخنرانانی بود که به اقرار خود از زاویهی دینورزیِ مسلمانانه به مسالهی لزوم مبارزه با بهاییستیزی پرداخت.
نراقیِ جوان که سالها در دانشگاههای کالیفرنیا مذهب و فلسفه را هم تحصیل و هم تدریس کرده این روزها در کالجِ مذهبی موراویان در بیتلحمِ پنسیلوانیا درس مذهب و فلسفه میدهد. آثارش در مورد اخلاق کاربردی، فلسفه حقوق، تشیع معاصر و مدرنیسم در اسلام از بهترین نمونههای زمینهی خود هستند.
از او در مورد نقش نهادهای دینی در مبارزه با بهاییستیزی پرسیدم که گفت: “نهادهای دینی از دو جهت تاثیر دارند. از یک جهت، نهاد روحانیت، خصوصا جریان غالب آن، به نظرم احتیاج به بازسازیهایی دارد چرا که نتوانسته خود را با مقتضیات جهان جدید همگام کند. از آنجا که جامعه در عوالم آنها نمیگنجد، این تمثیل را به یاد میآورند که فردی میگفت من تختی دارم که همه در آن جا میشوند، اگر کوتاه باشید میکِشمتان و اگر دراز باشید، قطعتان میکنم! یعنی به نظر میآید میخواهند جامعه را چنان بکشند یا بفشارند که عوالمشان در آن بگنجد. این کار البته نه فقط خود اقلیتهای دینی و مورد تبعیض را آزار میدهد که در جامعه خود دینورزان هم ایجاد اضطراب و ناخرسندی میکند. بنابراین یکی از اتفاقاتی که قطعا باید بیافتد اصلاح نهادهای دینی به دست خودشان است. نه فقط به خاطر اقلیتهای دینی یا دیگران بلکه برای حفظ هویت خودشان، برای اصلاح خودشان و حفاظت از عنصر معنوی که در سنت دینی وجود داشته است.”
نراقی البته صادقانه میگفت که امید چندانی به اصلاح نهادهای سنتی ندارد گرچه به سرعت اضافه کرد: “در عین حال به نظرم کسانی که میکوشند، سعیشان مشکور و امید که به نتیجهای برسند. اما من امیدوارم که روشنفکران و نواندیشان مسلمان در این جهت پیشگام باشند. هم به لحاظ نظری مبانی این نوع تبعیضهای ناعادلانه در داخل فرهنگ سنتی دینی را به نقد بکشند و هم به لحاظ عملی این شجاعت اخلاقی را داشته باشند تا از مرزهای قرمزی که به غلط و به خطا در جامعه ما خطکشی کرده است بگذرند و در عمل نشان دهند که به آرمانهای خودشان ملتزم هستند.”
دلم نیامد از این عالمِمسلمان نظرش راجع به تحولات جهان اسلام در پرتوی انقلابهای جهان عرب (و این واقعیت که مذهب نقش چندانی در آنها نداشته است) نپرسم. نراقی گفت: “هنوز زود است درباره آینده این تحولات داوری کرد. ولی به نظر من دلایلی وجود دارد که خوشبین باشیم و آن دلیل اتفاقا همین است که مبنا و محرک این حرکات، همانجور که شما اشاره کردید، بیش از آنکه انگیزههای دینی باشد، تلاش برای زندگی انسانی شریف توام با کرامت است. و این خیلی مهم است و همین نهایتا به رشد تفکر دینی از نوع مثبت و شکوفاکننده منجر میشود.”
او سپس اضافه کرد: “آدمهای اسیر، دینشان هم اسارتآور است. آدمهای آزاده، دینشان هم آزاده است. بنابراین در جامعهای که مردم ذلیل هستند، دینی هم که به آن معتقدند چندان دلچسب و دلانگیز نخواهد بود. اما عرض من این است که اگر مسلمانان بتوانند این حرکت را به سمت دموکراسی و احترام به حقوق بشر ببرند، دینورزیشان معنویتر و انسانیتر خواهد بود. به جای این که انسانها در خدمت دین باشند، دین در خدمت آنها قرار میگیرد.”
هما کاتوزیان،استاد اقتصاد، تاریخ و سیاست: “بابیت، نهضتی اجتماعی بود”
استادِ ایرانشناسِ دانشکدهی شرقشناسیِ دانشگاه آکسفورد از خیلی جهات نقطه مقابل آرش نراقی است. نگاهی به فهرست طول و طویل آثارش که میاندازی صفتی بهتر از “مهیب” برای توصیف آن پیدا نمیشود. او آکادمیسینی کلاسیک است که با “شیوهی علمی” به زمینههای مختلف مربوط به ایران برخورد کرده.
کاتوزیان درس رسمیاش را در اقتصاد و علوم اجتماعی خوانده اما بعدها خودش را چنان وقف تاریخ و ادبیات ایران (از باستان تا معاصر) کرده که امروز به عنوان منتقد ادبی نیز شناخته شده باشد. در آثارش از صادق هدایت تا سعدی و از مصدق تا سلاطین صفوی را تحلیل کرده و طبیعی است که به موضوع بهائیت نیز در همین پرتوی علمی بپردازد.
استاد آکسفورد میگوید: “این ابتکار جدیدی است چون فرصتی شده که کنفرانسی در ارتباط با بهائیت و تاریخ بهائیت تشکیل شود، بدون اینکه خصوصا مذهبی باشد. وجه این نوع کنفرانس این است که خصوصا مذهبی نیست و درباره یک مساله اجتماعی-تاریخی است.”
او تاکید میکند: “با مسائلی از این قبیل دو جور میشود برخورد کرد:برخورد مذهبی و برخورد غیرمذهبی” و بدون تعارف اضافه میکند:”برخورد من طبیعتا غیرمذهبی است و به عنوان یک آکادمیسین به اینگونه مسائل نگاه میکنم. نهضت باب در اصل یک نهضت اجتماعی بود و البته دین و مذهب هم بود و پیام جدید مذهبی داشت ولی شما وقتی به گستردگی آن، که برای مدتی تمام جاهای ایران، خاصه روستاها را، فرا گرفت میبینید که نهضتی اجتماعی است که غالبا در ایران لباس مذهبی پوشیده است و بعد است که منجر میشود به آیین بهایی و دورهی بعدی که بار مذهبیاش از بار اجتماعیاش بیشتر میشود.”
کاتوزیان در مورد اساتید حاضر از نقاط مختلف جهان گفت: “تقریبا همه سخنرانیها جالب بود. از دید و زوایای مختلف به مساله پرداخته شد. صحبت بعضیها بیشتر بار تاریخی و علمی داشت و کسانی هم بودند که مثل من بدون اینکه تعهد مذهبی به بهائیت داشته باشند، در چارچوب تاریخ صحبت کردند.” از او که پرسیدم جای چه کسانی خالی بوده گفت: “خیلیها، بخصوص دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی و روشنفکران ایرانی” اما در مجموع گفت که از برگزاری “چنین دیالوگی” خیلی استقبال میکند: “من صد در صد و در تمامی زمینهها به دیالوگ و گفتگو اعتقاد دارم در تضاد با خشونت و قهر و ستیزهجویی و اینگونه دیالوگها همیشه میتوانند موثر باشند برای ایجاد یک فضای سالم.”
***
احمد کریمیحکاک، استاد ایرانشناسی
دروغ چرا، از دیدن کمتر کسی مثل استاد کریمی حکاک مشعوف و هیجانزده بودم، بخصوص که برای اولین بار بود که چنین شانسی مییافتم.
مدتها است که با کارهای این ایرانشناسی که عمری را صرفِ مطالعهی ادبیات ایران کرده (و البته هنوز خیلی جوان میزند) آشنا بودم و نگاه او به مسالهی بهائیت در چارچوب تاریخ ایران و ایرانشناسی برایم خیلی جذاب بود.
این بود که موقع ناهار استاد را به کناری کشاندم تا زیر درختهای خرمِ حیاطِ کالج ویکتوریا بنشینیم و تا جایی که مجال میداد از او بشنوم.
صحبت با استاد موسس دانشکدهی زبانها، ادبیاتها و فرهنگها در دانشگاه مریلند را از عنوان کنفرانس شروع کردم. از این واقعیت که عنوان انگلیسی (“دگرسازی فکری و مساله بهایی در ایران”) تفاوت بسیاری با عنوان فارسی (“دگراندیشستیزی و بهاییآزاری در ایران”) دارد.
استاد توضیح داد که نشانی از حساسیت موضوع کنفرانس همین است که عنوان “مساله بهایی”میتواند در فارسی بد فهمیده شود و جوری جلوه کند که انگار بهاییان باعث مشکلی هستند. کریمی حکاک به این اشاره کرد که ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب روسیه، در مواجهه با وضعیت فجیع زنانِ آن سرزمین در ابتدای قرن از اصطلاح “مساله زنان” استفاده کرده و قاعدتا منظوری منفی نداشته است. استاد پیشنهاد کرد که شاید استفاده از واژهی “قضیه” در این مورد روشنکنندهتر باشد.
از این جدلِ واژهای که گذشتیم بحث به خودِپدیدهی ظهور آیین بهایی در ایران و جایگاه آن در تاریخ کشور رسید. استادِ ایرانشناس نیز مثل دکتر کاتوزیان به اهمیت و جایگاه بابیت و بهاییت به مثابهی یک نهضت اجتماعی و سپس تبلور مذهبی آن اشاره کرد. از جای خالی دانشوری در زمینههای مختلف مربوط به بهاییت که پرسیدیم، گفت: “کارهای بسیاری انجام شده است اما همهی ما از آن آگاهی نداریم. خوبی نشستهایی مثل این کنفرانس این است که فرصتی میدهد برای تبادل افکار و آشنایی ما با فعالیتهای مختلفِ علمی و دانشگاهی در این زمینه. مثلا خود من در هر روز این کنفرانس چیزهای جدیدی یاد گرفتم.”
هوس کردم از استاد نظرش را در مورد “پیشتاز ایرانشناسی تورنتو” و جایگاه دیاسپورای ایرانی شهرمان در به پیش راندن فعالیتهای علمی در رابطه با ایران بپرسم.
او که خود بیش از چهل سال است بین ایران و آمریکا رفت و آمد دارد و حدود سه دهه است که دور و برِ واشنگتن، پایتخت آمریکا، زندگی و تدریس میکند، گفت تفاوت چندانی بین دیاسپورای ایرانی کانادا و آمریکا نمیبیند مگر این واقعیت که خیلی ایرانیان در سالهای اخیرتر به کانادا آمدهاند. دکتر کریمی حکاک در ضمن اشاره کرد که در نتیجهی این واقعیت حتما بعضی افراد جامعهی ایرانیِ تورنتو “ارتباطاتی با جمهوری اسلامی داشته و یا دارند” و این در بعضی موارد میتواند به چالشها و احتمالا جدالهایی متفاوت از آمریکا بیانجامد.
اما صحبت که مشخصا به “پیشتاز ایرانشناسی تورنتو” کشید، استاد حرفی به جز تعریف و تجمید بسیار نداشت. او گفت:”این کنفرانس به واقع نشاندهندهی بلوغ و بالندگی این ابتکار یا پیشتاز است.” و در مورد آیندهی آن گفت: “من که خیلی به این آینده خوشبینم بخصوص که این مرکز در دستان بسیار توانای دکتر توکلی طرقی قرار دارد. ایشان را از زمان دانشجوییاش میشناسم و از بهترین نفرات برای ایفای نقشی چنین خطیر هستند.”
برای دیدن عکس ها در اندازه بزرگتر روی آنها کلیک کنید
Dear Amir Hossein
You can always have positive thoughts and meditate with a nice and calm music. This heals the soul and focuses the thoughts on what we are and our future projects.
ببخشید ما که مذهبی نیستیم و به چیزی اعتقاد نداریم چه جوری دعا بخونیم؟
با عرض الله ابهی خدمت تمامی دوستان عزیزم خواهشمندم برای سلامتی و شفای جناب اقای عفیف نعیمی دعا بخوانید
Thank you so much for your hard works