شهروند ۱۱۵۲

جارچی

غزالی در نصیحه الملوک می فرماید: دل دکان است و خرد گوهر و قلم زرگر.

اما امروز صدها سال پس از غزالی اگر روزنامه نویسان به جایی می روند انتظار دارند قلم و زبان خود را با خود به مجالس نبرند و یا اگر حرفی می زنند شیرین باشد. شوهرم برود کاروانسرا، نانش بیاید حرمسرا!

البته از قدیم هم گفته اما ما کر شده ایم که:

عطای بزرگان ایران زمین

دو تا بارک الله است و یک آفرین

و اگر اسد هزار تا حرف شیرین زده پس دو تا حرف تلخ وی را نیز تحمل کنید چون:

شکر در باغ هست غوره هم هست / زلیخا هست و جان جان کوره هم هست

یعنی بفرما که خاله را می خواهند برای درز و دوز

در این صورت یا باید دهان اصحاب رسانه را بست و یا در کنگره را. یا باید پر مگس را بست یا سر کاسه عسل را. چطور در خفا کنگر می خورید و کنگره انتخاب می کنید و روزنامه نویسان شهر را محرم نمی دانید، اما توقع دارید آنان با شما مهربانی کنند مگر نشنیده اید بابا طاهر می گوید:

چو خوش بی مهربانی هر دو سر بی

که یکسر مهربانی دردسر بی

در این صورت زبان اسد نیز همانطور می چرخد که خودش می خواهد، شالِ خودم است لاری می پیچم. اما درد اسد شخصی نیست و اسد بیکار نیست که مژه خود را بِکَنَد. و از همه مهمتر ایرانیانی که به کنگره می آیند انتظار فرجی دارند نه اینکه منت سرشان بگذارید که ما چندین ماه مجانی برایتان کار کرده ایم. شوهر کنم وسمه کنم نه وصله کنم.

مردم از روشنفکران و اساتید جامعه توقع دارند والا چه حاجتی بود رو به شما بیاورند؟ دهقانی به حاکم از عامل شکایت برد. حاکم عامل را نفرین کرد. دهقان بلند شد برود حاکم پرسید کجا؟ جواب داد پیش مادربزرگم چون بهتر از تو نفرین بلد است.

شما خودتان در غرب زندگی کرده اید و می بینید که چطور روزنامه نگاران دمار از روزگار سیاستمداران درآورده اند آن وقت توقع دارید ما فقط حرفهای شیرین بزنیم. می گویند در جنگ اول نادر با ترکمان عثمانی که شکست به سپاه ایران رسید، نادر به میرزا مهدی خان گفت به روسای ایلات و قبایل نامه بنویس و وعده و عده بخواه. میرزا مهدی خان استرآبادی به سبک دره نادری و پس از تجلیل از پیروزی های ظفرنمون نوشت اندک زخم چشمی به قسمتی از سپاه سپهر دستگاه رسید و چون به سمع نادر رسید برآشفت و فریاد زد این دروغ و یاوه چیه بافتی؟ بنویس دمار از روزگار ما درآورند!

به خود گفتیم بالاخره چشم عوام به جمال کنگره روشن شد، اما هنوز نیامده می خواهند کاری بکنند که بگویند جمال جمال مهتر است نبینی بهتر است و اگر نمی خواستید سخن نقادانه بشنوید در همان پستو می ماندید. خواهی که به کس دل ندهی دیده ببند. و روزنامه نگار ماست به دهانش مایه نکرده اند که وقتی به جایی می رود صم و بکم بنشیند! و باید خوشحال باشید که روزنامه نگار پردردی مثل اسد درد جامعه ایرانی را به سمع جامعه ایرانی می رساند که به قول سعدی: درد احبا نمی برم به اطبا، البته اسد نیز سعی خواهد کرد با احتیاط سخن بگوید. به قول خانمها: در نمک ریختن به دیگ باید پشت به مرد کرد.


گرفتاری بزرگ جامعه ایرانی تورنتو بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خویش است چون درنیافته اند که ریاست بی سیاست نتوان کرد. روز یکشنبه در سالن سیویک سنتر بیشتر از دویست نفر در کنگره سرتاسری ایرانیان حضور نداشتند یعنی با عدم حضور خود کنگره سرتاسری را سرتا تهی کردند. به قول مولانا:

خانه داماد پر آشوب و شر

قوم دختر را نبوده زان خبر

نتیجه چه خواهد بود یک کامیونیتی بی کامیونیتی. آخر سایسی (نگهبانی اسب) کاه فروشی است، اما اگر همین فردا اعلام کنند که بساط شلنگ تخته پشت همین سالن که به میدان مل لستمن معروف می باشد برپا شده ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر حضور به هم خواهند رسانید. یعنی دوستی به زور و میهمانی به تکلف نمی شود.

ولی خودمانیم ایرانی و اتحاد؟ سر کچل و عرقچین! سر نعل اسب قنبر علی خان جنگ می کنیم، اما یاد نگرفته ایم که کامیونیتی در خدمت افراد نیست بلکه افراد در خدمت کامیونیتی هستند. از قدیم هم گفته اند که دو تا لنگه در را پهلوی هم می گذارند که به درد هم بخورند. و با این وضع کامیونیتی اگر فردا خواستیم جامعه کانادایی را نصیحت کنیم جواب خواهد داد اخوی دستت چربست بمال سر خودت. سخن آخر در این باب، مرحوم اسد مذنبی می گوید: اگر مردمی مایه داشته باشند می توانند از خود مایه بگذارند والا چاهی که آب ندارد با آب ریختن آب دار نمی شود.


ما نفهمیدیم ما ایرانی هستیم چرا باید اساسنامه و اثاث نامه کنگره ما به زبان انگلیسی باشد. مردم باید بدانند محتوای اساسنامه چیست چون خیلی ها مثل من فارسی را به زور حرف می زنند. بنده از وقتی به کانادا آمده ام فارسی ام خوب شده.

دوستان می فرمایند کنگره داران محترم محض رضای حق تعالی دور هم جمع شده اند این سخن بخورد من نمی رود (حداقل در مورد برخی ها) چرا که می بینم همین برخی آقایان چقدر علیه نماینده جامعه ایرانیان دکتر مریدی فعالیت کردند و همین برخی آقایان که دست و روی خود را با آب مرده شورخانه شسته اند چه جانفشانی کردند تا توانستند دولت انتاریو را قانع نمایند که بیایید و جان مادر مایک هریس پولی را که جهت کتابخانه به ایرانیان داده اید پس بگیرید. البته نیش عقرب نه . . . که گفته اند علت برود عادت نرود. ایرانی تا سرش گرم است کاری به کار هم ندارند، اما تا بیکار می شوند مثل دلاک ها سر همدیگر را می تراشند و متاسفانه در اینجا هم درنیافته اند که کلاغ در لانه خودش قارقار نمی کند.

گیریم که ادعای خدمت به خلق برخی کنگره داران صحیح باشد، بگذارید انتخابات صورت پذیرد و هر کس را مردم انتخاب کردند بشود کنگره دار. مگر هدف خدمت نیست؟! اگر همان برخی ها که اتفاقا ده شغله نیز هستند قهر کردند چه بهتر، به قول معروف شغال از باغ قهر کند مفت باغبان.

مسئله مهمتر اینکه مشارکت فعال ایرانیان فقط از طریق به بحث گذاشتن اساسنامه کنگره در نشریات کامیونیتی و اظهارنظر اصحاب نظر و اصحاب “نه زر” به دست خواهد آمد والا کنگره می ماند و همان موسسان محترم یعنی تیول داران میکروفون در جامعه ایرانیان تورنتو. به قول ظهیر فارابی:

چو خوش است دوشاب فروشی

هیچکس نخرد به خودفروشی

چرا که هیچکاری بدون مشارکت اصحاب نظر و اصحاب رسانه ها حاصل نخواهد شد والا اگر غیر از این شود اسد دوباره فردا خواهد گفت: کنگره جان حرفات مفت کفشات جفت و خواهد نوشت که کاروانی زده شد کار گروهی سره شد. و اما در مورد اسم تمنا دارم اسم کنگره را بگذارید (یعنی در این مرحله) کنگره ایرانیان تورنتو، چون نمی شود از تورنتو سناتور انتصابی برای ونکوور انتخاب کرد. اول کار تورنتو را تمام کنید بعد برسید به کانادا چنانچه فردوسی فرموده است:

بجنگ زمین سر بسر تاختی

کنون به آسمان نیز پرداختی؟


یک نکته را نیز خدمت عزیزانی که مصر بودند که کنگره باید فقط به امور ایران بپردازد، عرض نمایم که کنگره الزاما نماینده اپوزیسیون نیست! ولی باز این سئوال پیش خواهد آمد که آیا کنگره می تواند عوامل جمهوری اسلامی را که به سوی تورنتو هجوم آورده اند به عضویت بپذیرد و یا از منافع آنان که همان منافع جمهوری اسلامی است دفاع نماید یا خیر؟ امیدوارم صاحب نظران عزیز بنده را در یافتن این پاسخ یاری رسانده و کنگره را نیز از این معضل برهانند تا عده ای مجبور نشوند حق عضویت خود را پس گرفته و کامیونیتی ایرانی را با این ۲۰ دلار ناقابل به ورشکستگی بکشانند!


در خاتمه دست همه عزیزانی را که در راه سربلندی جامعه ایرانی کانادا فعالیت می کنند می فشارم و به آنان خسته نباشید می گویم و تمنا می کنم که از سخنان اسد دلگیر نشوند چون علف درب آغل همیشه تلخ است و ایرج میرزا نیز فرموده است که:

چاشنی وصل ز دوری بود

مختصری هجر ضروری بود

البته! اگر اسد بیشتر از این نیز سرزنش بشنود خیال و ملالی نیست چون خر براه جو بمیرد شهید است.