یک زن/ یک مرد/ یک چراغی که از این جهان بی شکل جدا شوند/ ماه زن زیبایی بود

به تاریکی عادت نمی‌کرد

و کلاغ به تنهایی مرد نوک می‌زد

من‌های کولیانی که دو سوم زمین را رقصیده‌اند

قباله‌ی عشق‌های اجاره‌ای

کفشی لال

یا دستکشی کور است

پرندگان پرواز را به کجا می‌برند

و در چه فصلی به رویاهای هم بازمی‌گردند؟ 

زن به سمت خود سنگ پرتاب می‌کند

و نمی‌داند

هیچ سایه‌ای با هم جفت نمی‌شود

به جَمبل جاده را می‌بافد

به جیم جمبلا آن را می‌شکافد

و  مرد که وقار سوسک‌های حمام را داشت

یک خنده مانده به پلان پایانی

کابوس‌های جویده را تف کرد

روی شهر کپک زده

حالا زن کلمات را رنده می‌کند

معادله‌های ریاضی را می‌جود

و اخم روسری‌اش را

به حساب دیوانگی مردی می‌گذارد

که سایه‌های ماه را به هم گره می‌زند

 

دشنه‌ای از سپیدی می‌گذرد 

ماه از صحنه حذف می‌شود 

خواب‌های گل جا می‌ماند

 

در این جاده

هر کدام از ما یک زامپانو هستیم

مبادا عشق خسته شود بگریزد.